ماجرای ساخت اتاق ضد گلوله در پشت بام خانه امام(ره)

مسئولیت تامین امنیت در آغاز هر انقلاب و دگرگونی سیاسی در هر نقطه ای از جهان، با مشقت ها و سختی ها ی فراوانی همراه است؛ کشور تازه استقلال پیدا کرده، همواره به دنبال نیروهای جدید و قابل اعتماد می گردند تا بتوانند امنیت‌شان را به نحو احسن تامین کنند.

 

در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و در شرایطی که گروهک‌های ضدانقلاب مترصد کوچکترین فرصت برای ضربه زدن به انقلاب نوپای اسلامی بودند، حفاظت از رهبر کبیر انقلاب اسلامی اهمیتی بسیار زیاد داشت.

 

در همین زمینه با سردار فتح الله جعفری مسئول تیم حفاظت بیت امام خمینی (ره) در آغاز انقلاب و پایه گذار یگان زرهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به گفت و گو نشستیم که در ادامه این گفت‌وگو را می‌خوانید:

 

از چه زمانی با امام خمینی (ره) آشنا شدید و برای اولین بار ایشان را چه زمانی دیدید؟

یکی از بزرگترین آرزوهایم دیدن امام (ره) بود

 

سردار جعفری: یکی از بزرگترین آرزوهایم دیدن امام (ره) بود؛ از 10 سالگی و با خواندن اعلامیه ها و گوش دادن به سخنرانی های امام (ره)، با ایشان آشنا شدم؛ تمام اخبار و اطلاعات مربوط به امام (ره) را با دقت مطالعه می کردم و حتی آنها را با دشواری و مشقت فراوان، چاپ و تکثیر کرده و به صورت پنهانی در اختیار دیگران نیز قرار می دادم. در 12 بهمن سال 57 و در سخنرانی بهشت زهرا (س) برای نخستین بار امام (ره) را از نزدیک دیدم.

 

در خصوص نحوه ورودتان به سپاه و بر عهده گرفتن مسئولیت حفاظت بیت امام خمینی (ره) برایمان بگویید.

 

سردار جعفری: همان آغاز انقلاب به سپاه قم آمدم و پس از گذشت مدت کمی، جزو هسته اولیه تشکیل دهنده سپاه قم شدم؛ بعد از گذراندن آموزش های لازم، ابتدا به بخش عملیات سپاه و سپس به بیت حضرت امام (ره) رفتم.

از سال 58 مسئولیت بیت امام (ره) را بر عهده گرفتیم

 

از سال 58 مسئولیت بیت امام (ره) را بر عهده گرفتیم؛ تا اوایل حضور ایشان در جماران این مسئولیت را بر عهده داشتم؛ یعنی در قم، بیمارستان قلب تهران، دربند و جماران به مدت ده ماه، مسئولیت حفاظت از بیت امام (ره) بر عهده من و تیم تحت امر من بود.

 

 در مدت زمانی که در محضر امام خمینی (ره) بودید، تا چه اندازه با ایشان احساس راحتی می کردید؟

 

سردار جعفری: من در دو مقطع حضور در جوار امام (ره) را تجربه کردم؛ یک مقطع قبل از آغاز جنگ تحمیلی در مسئولیت سپاه حفاظت بیت امام (ره) که 10 ماه شد و دیگری در زمان دفاع مقدس در قالب دیدار فرماندهان جنگ به دیدار با امام (ره) آمدم.

وظیفه من عکس گرفتن با امام (ره) نبود

 

شاید جالب باشد که در تمام زمانی که به عنوان مسئول سپاه بیت امام (ره) مشغول به انجام وظیفه بودم، هیچ گاه برای به اصطلاح دیده شدن، خودم را به آن شخصیت بزرگوار نمی چسباندم؛ در هیچ دیداری هم عکس مرا نخواهید دید؛ وظیفه من عکس گرفتن با امام (ره) و تلاش برای نشان داده شدن در فیلم نبوده بلکه وظیفه من تنها حفاظت از امام (ره) بود.

سپاه حفاظت بیت امام (ره) از 100 تا 250 نفر بودند

 

سپاه حفاظت بیت امام (ره) از 100 تا 250 نفر بودند؛ اگر قرار بود من دست امام (ره) را ببوسم بقیه تیم حفاظت نظم را رعایت نمی کردند و می خواستند به امام (ره) نزدیک شوند. من تنها در زمانی بر دست امام (ره) بوسه زدم که در قالب فرماندهان جنگ برای دیدار با امام (ره) به جماران آمدم. 

 

خاطره جالبی از دیدار اقشار مختلف مردم با امام راحل در ابتدای پیروزی انقلاب و برخورد امام (ره) با آنها دارید؟

دلایل جمع آوری پلاکاردها در دیدار با امام(ره)

 

سردار جعفری: بله خاطرات بسیار هستند؛ هنگامیکه مردم به دیدار امام (ره) می آمدند، پلاکاردهایی را با خودشان به همراه می آوردند که نشان بدهد آنها جزو کدام قشر از مردم هستند؛ مثلا کشاورزان ورامین، اصناف مشهد، بازاریان قم، شیرینی فروشان یزد و ... ؛ به دلیل آنکه این تابلوها بزرگ بودند، مانع نگریستن به امام (ره) از سوی برخی از دیدارکنندگان می شدند؛ ما هم به این دلیل گفتیم که پلاکاردها جمع آوری شوند؛ امام (ره) هم به ما گفتند که این کار را نکنیم؛ امام (ره) فرمودند: "این تابلوها را دم در جمع نکنید؛ این مردم زحمت کشیدند و این پلاکاردها را به اینجا آورده اند تا ما آنها را ببینیم". از آن پس هم ما دیگر پلاکاردهای مردمی را از آنها نمی گرفتیم.

 

در خصوص این برایمان بگویید که امام (ره) تا چه اندازه به شما اجازه می دادند که اصول ایمنی و حفاظت را رعایت کنید.

 

اگر به امام(ره) بود محافظ نمی خواستند

 

سردار جعفری: این ما بودیم که به دنبال حفاظت از امام (ره) بودیم؛ اگر به خود ایشان بود، هیچگاه محافظ نمی خواستند؛ محافظان امام (ره) عاشق ایشان بودند و هرکاری که از دستشان بر می آمد برای امام (ره) انجام می دادند.

مخالفت امام با احداث اتاق ضد گلوله در پشت بام خانه

 

یادم می آید در زمانیکه امام (ره) در قم ساکن بودند، در زمستانی سرد و برفی، ایشان به پشت بام می آمدند تا با مردم دیدار کنند؛ آن زمان تازه شهید مطهری و شهید مفتح توسط منافقین کوردل ترور شده بودند؛ ما تصمیم گرفته بودیم که بر روی پشت بام، اتاقکی شیشه ای و ضدگلوله برای دیدارهای امام (ره) تعبیه کنیم؛ یک روز که ایشان مشغول ارائه تفسیر سوره "حمد" بودند، ما قصد کردیم که آن اتاقک شیشه ای ضدگلوله را بالای پشت بام بسازیم؛ مرحوم حاج احمد آقا در همان هنگام که ما تازه کارمان را آغاز کرده بودم و وسایل را جابجا می کردیم، ما را دیدند؛ جویا شدند که ما چه کار می کنیم؛ ما هم پاسخ را به او گفتیم؛ بلافاصله حاج احمد آقا به ما گفتند که "امام (ره) قبول نمی کند"؛ ما هم گفتیم که این اتاقک را می سازیم و امام (ره) را در عمل انجام شده قرار می دهیم؛ گذشت تا صبح فردا...

 

امام (ره) مانند سایر روزها برای انجام دیدار به پشت بام آمدند، تا آهن ها را دیدند، بلافاصله پرسیدند که این آهن ها چیست؛ ما هم اصلا جرات نکردیم حرفی بزنیم؛ فقط گفتیم که می خواهیم برای نگهبان اتاقکی بسازیم تا در این زمستان، سردش نشود. 

امام حاضر به زندگی در خانه ضد بمب سپاه نشدند

 

در زمان جنگ و وقتیکه امام (ره) در جماران بودند نیز حاضر نشدند در ساختمان ضد بمبی که سپاه برای ایشان ساخته بود بروند؛ ایشان گفتند که "من همان کاری را انجام می دهم که مردم عادی آن را انجام می دهند"

 

 در مدت زمانی که مسئولیت حفاظت از بیت امام (ره) را بر عهده داشتید، آیا تیر و گلوله ای در نزدیکی شما شلیک شد؟

شلیک تیر ژ3 در منطقه نزدیک به امام(ره)

 

سردار جعفری: اجازه دهید یک خاطره جالب را برایتان بگویم؛ بعد از مرخصی امام (ره) از بیمارستان قلب و قبل از آنکه ایشان در جماران ساکن شوند، دو سه ماهی را در خانه ای در منطقه دربند زندگی کردند؛ آن زمان شهید عباس کروندی فرمانده پایگاه قدر سپاه تهران در نیروی هوایی، جزو نیروهای حفاظت ما در بیت امام (ره) بود؛ یک بار شهید کروندی زمانیکه پست حفاظت را تحویل گرفت، به دلیل آنکه حواسش نبود سلاح، مسلح است، انگشتش روی ماشه چکیده و تیر اسلحه "ژ3" درست در منطقه پشت درب اتاق امام (ره) شلیک شد.

 

صدای شلیک را که شنیدیم بلافاصله همه در آن محوطه جمع شدیم؛ خود امام (ره) هم آمدند، ایشان بلافاصله پس از رسیدن رو به شهید عباس کروندی کردند و گفتند که "خودت مشکلی پیدا نکردی؟"؛ اصلا انگار نه انگار که چه اتفاقی افتاده است؛ امام (ره) همین یک سوال را پرسیدند و رفتند؛ ما هم هیچ نگرانی را در چهره ایشان ندیدیم.

 

آیا خود شما خاطره ای از مهربانی و عطوفت حضرت امام (ره) در برخود با خودتان دارید؟

 

سردار جعفری: یادم می آید، یک بار که مشغول سرکشی از بیت امام (ره) بودم، از پشت درب اتاق، بوی آبگوشت را حس کردم و گفتم که "به به چه بوی آبگوشتی.."؛ این را آرام گفتم و رفتم؛ نیم ساعت بعد یکی از بستگان امام (ره) از داخل بیت ایشان آمدند و به من گفتند که "از بیت شما را می خواهند"؛ در را که باز کردم به داخل آشپزخانه رفتم و یک کاسه چینی آبگوشت را دیدم که برای من گذاشته اند؛ گفتند امام (ره) این غذا برای شما گذاشته اند؛ بعدا فهمیدم وقتیکه پشت در گفته بودم "چه بوی آبگوشتی"، امام (ره) غذا را نخوردند و آن را برای من گذاشتند.

 

آیا امام (ره) شما را به اسم صدا می زدند؟

 

سردار جعفری: خیر؛ امام (ره) به جز اعضای خانواده، معمولا کسی را به اسم صدا نمی زد؛ منتها یک بار یکی از اعضای دفتر به ما گفتند که امام (ره) تک تک افرادی که اینجا هستند را به اسم می شناسند؛ هیچگاه امام (ره) ما را به اسم صدا نمی زدند؛ گاهی اوقات برخی از نقل قول ها را می شنوم که مثلا فردی می گوید امام (ره) من را به اسم صدا زد و فلان موضوع را به من گفت؛ من اینها را باور نمی کنم.

 

هر چه که صحیفه امام (ره) ثبت کرده را باید باور کنیم؛ صحبتهای شفاهی افراد اعتبار چندانی ندارند.