روایت امام(ره) از دوره رضاخان/چگونه با سرنیزه مجلس تشکیل دادند؟

بیشترین تجربه تاریخی امام خمینی مربوط به دوره ی پهلوی است؛ زیرا این دوره، دوره ای است که امام شاهد رخدادهای آن بوده و با دقت در مسائل آن را دنبال می کرده و رنج فشارهای آن دوره را به ویژه نسبت به برخوردی که با دین و فرهنگ دینی و روحانیت صورت گرفته ٬ تحمل کرده است. در واقع مهم ترین دغدغه ی امام ٬ تلاش حکومت رضاشاه برای از بین بردن دین و نفوذ روحانیت در جامعه بود. این یادداشت در تلاش برای شناسایی دیدگاه امام خمینی (ره) نسبت به اقدامات ضد روحانیت رضاشاه و در پی ارائه ی این موارد است.

نخستین مواجهه

نخستین مورد برخورد امام با دولت رضاخان ٬ سه سال پس از سقوط این دولت است. امام در ١٥ اردیبهشت سال ١٣٢٣ ش اطلاعیه ای انقلابی صادر و ضمن آن مردم و روحانیان را دعوت به قیام برای خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهای رضاخانی کرده اند که به یکی از تاریخی ترین اسناد مبارزاتی ایشان مبدل گشته است:

« بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

قال اللَّه تعالی: قُلْ انَّما اعِظُکُم بِواحِدَةٍ أنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثنی‏ وَ فُرادی [1]

خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظه‏هایی است که خدای عالم از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است. قیام برای خداست ... خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده ... قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بیسواد[2] را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می‏کند که حَرْث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود کند ... قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زنهای عفیف مسلمان برداشت و الآن هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی بر علیه آن سخنی نمی‏گوید. قیام برای نفعهای شخصی است که روزنامه‏ها که کالای پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه‏ها را که از مغز خشک رضا خان بیشرف تراوش کرده، تعقیب می‏کنند و در میان توده پخش می‏کنند. قیام برای خود است که مجال به بعضی از این وکلای قاچاق داده که در پارلمان بر علیه دین و روحانیت هر چه می‏خواهد بگوید و کسی نفس نکشد

هان ای روحانیین اسلامی! ای علمای ربانی! ای دانشمندان دیندار! ای گویندگان آیین دوست! ای دینداران خداخواه! ای خداخواهان حق‏پرست! ای حق‏پرستان شرافتمند! ای شرافتمندان وطنخواه! ای وطنخواهان با ناموس! موعظت خدای جهان را بخوانید و یگانه راه اصلاحی را که پیشنهاد فرموده بپذیرید ... امروز روزی است که نسیم روحانی الهی وزیدن گرفته و برای قیام اصلاحی بهترین روز است، اگر مجال را از دست بدهید و قیام برای خدا نکنید و مراسم دینی را عودت ندهید، فرداست که مشتی هرزه گرد شهوت‏ران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند ... »[3]

تحلیل امام از سیاست کلی رضاخان بر این پایه است که وی مزدوری بوده است که انگلستان وی را به قدرت رساندند و معتقد بودند که با ریاکاری مردم را فریفته است و پس از استحکام قدرت به مبارزه با دین سنت مشغول شده است.

« ... ابتدا با ظاهر مقدّسی [ مقدس] و علاقه به اسلام ٬ علاقه به روضه حضرت سیدالشهداء ٬ این طور علاقه را به او نشان دادند و او هم خوب عمل کرد... ابتدائاً با این سلاح وارد شد در کشور ما؛ یعنی آوردندش در کشور ما. با قلدری ٬ آنها [ را] که مراکز قدرت بودند کنار گذاشت و عشایر را و کسانی را که قدرتی در ایران داشتند آنها را با قلدری و نقشه شکست داد... نقشه دوم این بود که اسلام را هر چه می تواند از آن قیچی کند... روحانیون را منزوی کردند و از هر جا هم که یک صدایی از آنها بلند می شد و یک قیامی می کردند آن را خفه می کردند ... »[4]

در باب برخوردهای امام خمینی (ره) با سیاست‌های حکومت رضاخان می توان طی یک دسته بندی کلی ذیل سه محور زیر بحث نمود:

1-    عدم مشروعیت حکومت و غیرقانونی بودن سلطنت پهلوی

2-    وابستگی رضا خان به انگلیس

3-    دین ستیزی رضاخان

 

1- عدم مشروعیت حکومت و غیرقانونی بودن سلطنت پهلوی

جبهه گیری ها در مورد خروج جریان در روی کار آمدن پهلوی از همان زمان شروع شد، مرحوم مدرس به عنوان برای جلوگیری از شروع نظامی استبدادی و دست نشانده در مجلس پیاپی اخطار قانونی می داد اما نمایندگان که تصمیم خود را گرفته بودند بدون توجه به او کار را پیش بردند؛ در این هنگام مدرس با  ترک مجلس فریاد زد: «صد هزار رای هم بدهید خلاف قانون است»[5]

امام خمینی (ره) نیز که کودتا را به دلیل نوع برخوردش با مردم نمی پذیرفتند و از طرفی رویدادهای مجلس را از آن جهت که همه وقایع به زور سرنیزه و نفوذ رضا خان پیش میرفت قبول نداشته و طبعاً تبعات آن را هم که انحلال قاجاریه و تشکیل دولت پهلوی بود غیرقانونی میدانستند در این باره فرمودند:

« ... اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ- و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن وقت نبودید- ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه مجلس درست کردند! با سرنیزه رأی درست کردند! مگر کسی جرأت می‏کرد رأی ندهد؛ جرأت می‏کرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عده‏ای هم آن وقت از جان گذشتند مخالفت کردند لکن ما بقی همه سرنیزه بالای سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها چیز دادند. یا سرنیزه بود. یک مجلسی سرنیزه‏ای درست کردند و با آن مجلسِ سرنیزه‏ای ‏به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتی را ... »[6]

 

2- وابستگی رضاخان به انگلیس

باتوجه به مداخله قدرتهای خارجی در امور ایران ٬ به ویژه در نیمه دوم حکومت قاجار می توان تصور کرد که هر آزاده ای از این وضعیت نگران بوده است. امام نیز هرچند مشروطه را ندیده بودند اما از نفوذ عاملان سفارت انگلیس و انحراف آن از اساتید خود شنیده و نسبت به آن آگاه شده بودند؛ از طرفی رادیو لندن (بخش فارسی) پس از سوم شهریور ١٣٢٠ صریحاً اقرار کرد که دولت انگلیس در کودتای سوم حوت ١٢٩٩ و تقویت سردارسپه دست داشته است. بنابر این با نگاهی به اوضاع کشور و نحوه روی کار آمدن رضاخان،امام متوجه شروع روند جدیدی از مداخلات انگلیس در امور داخلی ایران شدنده و از اینکه شاه را بیگانگان بر کشور تحمیل کرده باشند  سخت متأثر گشته و بعدها در این باره فرمودند:

« ... رضا خان را از اول انگلیسهای جنایتکار، انگلیسهای غیر صالح که اسلحه در دستشان بود، رضا خان را اسلحه دار کردند؛ و این آدم ناشایسته بی‏اصل را با اسلحه آوردند و مسلط کردند بر مردم و چه جنایاتی، چه جنایاتی در این مدتی که آن مرد سیاهرو روی کار بود [واقع شد که‏]، نمی‏شود تشریح کرد[7] ... انگلیسها آن وقت رضا خان را آوردند و کودتا درست کردند و مسلط کردند رضا خان را بر ملت. مأمور اجرای مقاصد اجانب بود او[8] ... »

3- دین ستیزی رضاخان

رضاخان پس از کودتا برای ٬ فریب عامه مردم ٬ خود را بسیار مذهبی و متدین نشان می داد و با شرکت در مجالس و مراسمات مذهبی تلاش می کرد تا آثار حرکت سرنیزه ای خود را تعدیل کرده حمایت توده های مردم را به خود جلب کند. اما پس از رسیدن به قدرت به مبارزه با مذهب پرداخت. امام بارها از این حرکت ریاکارانه رضاخان یادکرده و در مورد برخورد دوگانه اش با مذهب می فرمایند:

« ... رضا شاه هم همین کارهایی که- بعضی از این کارهایی که- این آدم می‏کند، در اوایل امرش شروع کرد. روضه‌‏خوانی شروع کرد. دستجات ارتش را در روز عاشورا (اینها را من خودم شاهدم یعنی یادم است) دسته‏‌های ارتش را روز عاشورا برای سینه زنی بیرون آورد. خودش در این تکیه‏‌هایی که در تهران بود راه می‏افتاد دوره، و به این تکیه‏‌ها یکی یکی می‏رفت. در آنجایی که بود روضه‏‌خوانی مفصل داشت. این سنخ حقه بازیهایی که حالا این دارد یک جور دیگر! او هم از اول با این سلاح وارد شد. و همان وقت هم اشخاصی بودند که اطلاع بر این مسائل داشتند و می‏دانستند که این چه جور است. یکی از غفلتهایی که شده است این است که اینها شروع نکردند که به مردم، به ملت چهره او را نمایش بدهند. دنبال این کارهایی که ریاکارانه انجام داد، آن چهره دیگرش را نمایش داد که تمام پایگاههای مذهبی را تعطیل کرد؛ یعنی تمام تکیه‏‌ها و مجالس وعظ و خطابه و اینها را، تمام را بکلی تعطیل کرد که در تمام ایران دیگر یک- مثلًا- مجلس روضه‌‏خوانی، یک مجلس وعظ و خطابه نگذاشت بماند. و آن کارهایی که همه می‏دانید و کرد ... »[9]

روشن نیست که رضاخان دقیقاً چه دیدگاههایی راجع به اصل اسلام داشته است؛ اما آنچه مسلم است از مظاهر اجتماعی  دین به شدت متنفر بوده و نوعی نگرش تجددگرایانه ٬ به سبک آنچه که در ترکیه در جریان بود ٬ داشته است. بیشتر مواجهه امام نیز با وی در این حوزه و در زمینه های مختلفی از جمله موارد زیر هست:

1) قانون تغییر لباس

در همین دوران، رضاخان با شعار تجددخواهی و نوگرایی، به دنبال پیروی تمام و کمال از ممالک غربی لباس سنتی مردم را عامل عقب ماندگی ایران معرفی کرد. ازاین‎رو متحدالشکل کردن لباس مردم از سوی حکومت پهلوی مطرح شد.

در همین راستا در دی ماه سال 1307 طرحی در مجلس مطرح شد که بر اساس آن کلیه افراد موظف به پوشیدن لباسی واحد که موسوم به لباس پهلوی خواهد بود گشتند. این طرح علی رغم اظهار نظر نمایندگان مخالف و بیان اینکه «اگر ما در[باره] کلاه و تنبان مردم در این مجلس صحبت کنیم، این را نمی‌دانم صحیح است یا نه؟ آقایان، بزرگان، شخص اعلیحضرت راضی نیستند به این مطلب که ما در کلاه و تنبان مردم در اینجا صحبت کنیم. ما باید مردم را وادار به کارهای خوب بکنیم. بنده شنیده‌ام که در لندن بیست‌وهفت نوع لباس مردمش می‌پوشند و هیچ‌کس متعرض کسی نمی‌شود و بنده هم نشنیده‌ام که در دنیا، در هیچ پارلمانی بنشینند و قانون به جهت کلاه و تنبان بنویسند.» تصویب شد. البته گروه هایی از روحانیون که بتوانند در امتحانات دولتی قبول شوند و یا اینکه از مراجع شناخنه شده نسبت به این امر مستثنی بودند.

هر چند در اجرای این قانون مردم متحمل فشار بسیاری گشتند اما به نظر می رسد روحانیت بیش از همه مورد هجمه قرار گرفته و اولین قربانیان این طرح بودند.

« ... در زمان رضاخان، اول هدفی که بعد از قدرتمندی داشت، اول هدف به زمین زدن روحانیون بود، هدف اولش بود مدرسه‌ها را از بین ببرد، روحانیون را لباسهاشان را کند، گرفتند بعضی از روحانیون محترم را، در خیابان بردند در آن محلی که داشتند در کلانتری‌ها، و می‌بردند. نه اینکه می‌گفتند برو لباست را عوض کن، همانجا عبا وقبا را وسطش را پاره می‌کردند می‌ریختند دور که این یک کت و شلوار مثلاً بشود ... » [10]

در این دوره امام خمینی (ره) با توجه به اهمیت حضور قشر روحانی در جامعه به دوستان خود یادآور میشدند که تحت هیچ شرایطی نباید دست از مساجد بردارند:

[11]« ... آن روز که رضا خان تعرض به عمامه‏‌ها می‏کرد من به یکی از ائمه جماعت گفتم اگر شما را نظمیه بردند و عمامه را برداشتند و موقع مسجد بود با همان لباس مبدل بروید مسجد. آنها غایت آمالشان این است که مسجدیها دست از کار خود بردارند و متدینین میدان را برای جولان آنها خالی کنند ... »

اما سرانجام سیاست رضاخان به آرمان خود نزدیک شد و روحانیت بشدت در انزوا قرار گرفت تا حدی که بعضی حوزه ها تعطیل و از ساختمان آنها استفاده های دیگری شد و حتی برخی مساجد بدلیل عدم وجود روحانی به مخروبه مبدل گشتند.[12] تا آنجا که امام خمینی (ره) در این باره فرمودند:

« رضا خان که آمد ... اول چیزی را که در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد ... و از آن بالاتر که اساس را تقریباً به هم می‏زد، این بود که روحانیت را از بین ببرد ... شروع کرد راجع به مخالفت با روحانیت، و این که عمامه‌‏های روحانیون را بردارند و کسی حق ندارد عمامه داشته باشد. حتی بعضی‏شان می‏گفتند که در تمام ایران بیش از شش نفر نباید عمامه داشته باشند! و این را هم دروغ می‏گفتند- اصلًا نمی‏خواستند باشد».[13]

رضا شاه نه تنها به سختگیری موجبات انزوای روحانیت را فراهم آورد بلکه دستگاه تبلیغاتی پهلوی جایگاه اجتماعی علما را نشانه گرفت تا آنجا که امام میفرمایند:

«تبلیغات جوری کرده بود که آخوند را سوار اتومبیل نمی‏کردند، خدا می‏داند. مرحوم حاج شیخ عباس تهرانی- رضوان اللَّه علیه- گفت که در عراق[14] من می‏خواستم سوار اتومبیل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طایفه را سوار نمی‏کنیم، یکی آخوندها را و یکی فاحشه‏‌ها را. وضع آخوند این جور شده بود آن روز؛ یعنی این جور کرده بودند؛ جدا کردند اینها را از ملت. رضا خان هر کاری خواست کرد».[15]

2) کشف حجاب

در خرداد 1313 رضا شاه سفری به ترکیه داشت، این مسافرت جدای از آنکه فصل جدیدی در مناسبات دو کشور گشود، تغییرات عمیقی نیز در روحیات و سیاست‌های رضا شاه علی‌الخصوص درباره زنان و حجاب آنان بوجود آورد تا آنجاکه چندی بعد چنین اظهار کرد: «نزدیک دو سال است که این موضوع ـ کشف حجاب ـ سخت فکر مرا به خود مشغول داشته است، خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که «پیچه» و «حجاب» را دور انداخته و دوش به دوش مردهایشان در کارهای مملکت به آنها کمک می‌کنند، دیگر از هر چه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است».

در راستای عملیاتی کردن خواسته رضاخان، قانون کشف حجاب تصویب و بخشنامه آن رسما به تمام ولایات ایران ارسال گردید. از این پس مراسمات بسیاری برگزار می شد و مردم و مسئولین موظف بودند همراه زن های بی حجاب خود در مراسمات شرکت نمایند. امام  در شرح آن دوره می فرمایند:

« ... چه جنایاتی در این مدتی که آن مرد سیاهرو روی کار بود [واقع شد که‏]، نمی‏شود تشریح کرد. نمی‏توانیم تلخیهای آن روزها را برای شما تشریح کنیم. اینها به طور اطمینان در تواریخ محفوظ است و ان شاء اللَّه به انقراض این دودمان سیاهرو تاریخها بیرون می‏آید و نوشته‏‌ها بیرون می‏آید و ان شاء اللَّه شماها ببینید، و اگر ماها و شماها ندیدیم نسلهای بعد خواهند دید، اگر بتوانند تشریح کنند آن جنایاتی که آن مرد کرد. چه خونها ریخت، چقدر از علما را اسیر کرد، چقدر به اسم اتحادِ شکل به این ملت بیچاره فشار آوردند، و چقدر مظلومها را کتک زدند، و چقدر علما را هتک کردند، و چقدر عمامه‌‏ها را از سر اهل علم برداشتند. و این مرد بی‏صلاحیت وقتی که ترکیه رفت، آنجا دید که آتاتورک یک همچو کارها و همچو غلطهایی کرده است، از همان جا- از قراری که آن وقت می‏گفتند- تلگراف کرده است به عمال خودش که مردم را متحد الشکل کنید. آن وقت منتها به عذر اینکه این زارعین از باب اینکه در آفتاب می‏خواهند بروند کار بکنند، کلاه لبه دار داشته باشند تا اینکه توی آفتاب اذیت نشوند! لکن مطلب معلوم بود که اینها نیست. وقتی هم که از سفر آمد، که دیگر فشارها شروع شد.

یک رشته فشارهای زیاد دنبال همین اتحاد شکل بود و جنایات. چقدر علما را در این قضایا اذیت کردند، تبعید کردند، بعضی را کشتند. و بهانه دومی که باز به تقلید از آتاتورک بی‏صلاحیت- آتاتورک مسلحِ غیر صالح- باز انجام داد، قضیه کشف حجاب [بود] با آن فضاحت. خدا می‏داند که به این ملت ایران چه گذشت در این کشف حجاب. حجابِ انسانیت را پاره کردند اینها. خدا می‏داند که چه مخَدراتی[16] را اینها هتک کردند و چه اشخاصی را هتک کردند. علما را وادار کردند با سرنیزه که با زنهایشان در مجالس جشن، یک همچو جشنی که با خون دل مردم با گریه تمام می‏شد، [شرکت کنند]. مردم‏ دیگر هم به همین ترتیب. دسته دسته اینها را دعوت می‏کردند و الزام می‏کردند که با زنهایتان باید جشن بگیرید. «آزادی زن» این بود که الزام می‏کردند، اجبار می‏کردند با سرنیزه و پلیسْ مردم محترم را، بازرگانهای محترم را، علما را، اصناف را، به اسم اینکه خودشان جشن گرفتند. در بعضی از جشنها، به اصطلاح خودشان، این قدر گریه کردند مردم که اینها از آن جشن شاید اگر حیایی داشتند پشیمان می‏شدند. یک رشته هم این بود، که خدا می‏داند[17] که چی کردند ... »

3) ممنوعیت سنت های شیعی

در گام بعد حکومت رضاخان زدودن شعائر مذهبی را در دستور کار حکومت خود قرار داد. در این راستا به بهانه وجود مسائل خرافی در دین و از بین بردن خرافات، حمله به بسیاری از مظاهر دینی را آغاز کرد. امام خمینی (ره) به کرات از نیرنگ رضاخان در توسل به این قبیل سنت ها در ابتدای کار و همت بر نابودی آنها پس از تحکیم پایه های حکومتش یاد کرده اند:

 

گفته می‌شود این تصویر در سفر رضاشاه به کربلا گرفته شده است

« ... رضا خان که آمد، این با دست انگلیسها آمد که بعد انگلیسها هم خودشان اقرار کردند این را که ما این را آوردیم- در رادیو دهلی، در جنگ عمومی- و چون از ما تخلف کرد حالا داریم می‏بریمش. بردندش آنجا که باید ببرند. ابتدا هم که آمد با حربه اسلام آمد. حربه‏ اسلام را بر ضد اسلام. شروع کرد به کارهایی که مسلمانها از آنها خوششان می‏‌آمد.

خوب، در ایران از باب اینکه قضیه سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- خیلی اهمیت دارد، این روی آن نقطه خیلی پافشاری می‏کرد. خودش روضه می‏گرفت و در تکایایی که روضه‏‌ها بودند پای برهنه می‏گفتند می‏رود آنجاها. تکایا می‏رود و مردم را گول زد به همین حربه که مردم به آن توجه داشتند که این را می‏خواستند. لکن او بر ضد مردم می‏خواست درست کند. تا مدتی این طور بود، تا اینکه حکومتش مستقر شد. حکومتش که مستقر شد، شروع کرد به آن چیزهایی که به او، حالا یا تعلیم شده بود یا خودش مثلًا می‏خواست.

تعلیم شده بود. یک مقداری‏اش هم از آتاتورک گرفت. با حربه الحاد خودش پیش آمد و اول چیزی را که در نظر گرفت این بود که آثار اسلام را در ایران از بین ببرد. آثار اسلام را چطور باید از بین ببرد! یکی اینکه اینی که همه ملت به آن توجه دارند این را ببرد از دست، از دستشان بگیرد. این مجالسی که مجالس روضه سید الشهدا بود که پیش ملت آن قدر اهمیت دارد و آن قدر مربی هست و آن قدر تربیت کرده است مردم را، این را [از] دستشان بگیرد.

تمام روضه‌‏های ایران را قدغن کرد. در هیچ جای ایران یک کسی نمی‏توانست یک روضه‌‏ای که چند نفر محدود حتی باشند نمی‏توانستند که یک چنین مجلسی درست کنند. در همین قم که- خوب- مرکز روحانیت بود آن وقت و حالا، در همین قم مجلس روضه نبود. اگر بود بین الطلوعین تمام باید بشود، قبل از اذان صبح یک عده کمی- چهار تا، پنج تا، ده تا- می‏رفتند و یک صحبتی می‏کردند و یک ذکر مصیبتی می‏کردند و اول اذان یا یک قدری بعد از اذان باید متفرق بشوند. آنها هم حتی مفتّشینی که آنها داشتند و اشخاصی که دنبال اینها بودند جاسوسهاشان اطلاع می‏دادند، این را هم تمام می‏کرد ... می‏دیدند که روحانیت اگر زنده باشد، و چشمش را باز کند و بگذارند به حیات خودش ادامه بدهد این مزاحم است. از این جهت روحانیت را با تمام قوا کوبیدند. به طوری که این حوزه علمیه‌‏ای[18] که آن وقت البته هزار و چند صد تا محصل داشت، رسید به یک چهار صد نفر، آن هم چهار صد نفری که توسری خورده، چهار صد نفری که هیچ نتواند یک کلمه صحبت کند. یک کلمه تمام منابر را در سرتاسر ایران، تمام خطبا را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند. و تمام علما را در سرتاسر ایران زبانشان را بستند ... »

سخت گیری در این امر چنان شدت داشت که در ماه محرم اگر ملا و فرد معممی در خیابان دیده می شد با بهانه این که احتمال رفتن وی به مجلس روضه هست دستگیر می شد. شدت رژیم هرساله نسبت به دوره های قبل بیشتر شده و عمال رضاخان با بی شرمی بیشتری نسبت به مقدسات توهین می کردند تا آنجا که حسین مکی نقل میکند: « رفته رفته هر سال نسبت [به سال قبل برگزاری] مجالس عزاداری سخت می گردید و از سال 1315 و شانزده در ماه محرم از طرف دولت از سران اصناف و بنگاهها اجباراً خواسته می شد که کارناوال به راه بیندازند و سال 1319 روز کارناوال مصادف با دهه اول ماه محرم (عاشورا) بود و شب قتل کارناوال مفصلی به راه انداختند که در کامیونها عده ای عمله طرب و فواحش را جمع کرده بودند که در کامیو.نها به رقص و پایکوبی می پرداختند»

حضرت امام در مورد اندک روضه هایی که با مشقت فراوان برگزار می شد می فرمایند:

« ... تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ایران قَدَغَن کرد! در قم، مجلس این طوری بود که آقای صدوق[19] یک مجلس داشتند قبل از اذان صبح شروع می‏شد، اوایل اذان تمام بود، آن هم چند نفر. و احتمال می‏دهم که آن را هم آمدند جلویش را گرفتند. تمام چیزهایی که مربوط به دیانت بود شروع کرد آنها را یکی یکی جلویش را گرفت. شروع کرد با شدت با روحانیت عمل کرد. به طوری که من در مدرسه فیضیه آن وقت یک درسی می‏گفتم، یک عده چند نفری بودند، یک روز که رفتم، یک نفر بود. این شخص گفت که این آقایان همه فرار کردند رفتند به باغات. طلبه‌‏های مدرسه هم قبل از آفتاب، آن طور که می‏گفتند، فرار می‏کردند به باغات می‏رفتند؛ و آخر شب آن وقتها می‏‌آمدند[20]. ...»

[1] آیه 46، سوره سبأ

[2] رضا خان

[3] صحیفه امام، ج1، ص21-23

[4] صحیفه امام، ج15، ص208

[5] ترکمان، محمد، مدرس در پنج دوره تقنینیه،ج2، ص205

[6] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج5، ص508-509

[7] صحیفه امام، ج3، ص 299

[8] صحیفه امام، ج3، ص 490

[9] صحیفه امام، ج4، ص368

[10]خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج8، ص292-293

[11] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج1، ص30

[12] حسینیان، روح الله، انقلاب اسلامی زمینه ها، چگونگی و چرایی ، ج1، ص429

[13] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج11، ص452

[14] اراک یا همان عراق عجم

[15] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج4، ص224

[16] بانوان

[17] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج3، صص 299-300

[18] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج11، صص252-254

[19] آقای محمد صدوقی یزدی( نماینده امام خمینی و امام جمعه یزد).

[20] خمینی(امام)، روح الله، صحیفه امام، ج10،ص35