اگر می خواهی آدم شوی، برو کارهایت را درست کن!

به گزارش افکارنیوز به نقل از مهر ، آیت الله مجتبی تهرانی طی سخنانی به مناسبت بعثت حضرت محمد(ص) به تبیین اهداف رسالت انبیا الهی پرداخت که در پی می آید:

اعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ اَلْرَجِیمْ؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم؛ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَةُ اللهِ عَلَى أعْدائِهِمْ أجْمَعِین.

«تزکیه» هدف اصلی بعثت انبیا‏

در باب بعثت انبیا و به‏ طور خاصّ بعثت پیامبر اکرم(ص) دو بحثمی‏تواند مطرح شود، یکی راجع به مأموریت انبیا است و دیگری راجع به غایت و نتیجه بعثت. درباره مأموریت پیامبر اکرم،(ص) بلکه جمیع انبیا، آیات متعدّدی داریم. به ‏طور مثال خداوند در سوره مبارکه آل‏عمران راجع به منّت الهی به‏ خاطر بعثت پیامبراکرم و مأموریت ایشان فرموده است: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی‏ ضَلالٍ مُبین‏».

در چهار آیه دیگر نیز خداوند به همین شکل درباره مأموریت انبیا سخن گفته است. این آیه شریفه چهار مأموریت را تعیین فرموده است: تلاوت آیات، تزکیه و سپس تعلیمِ کتاب و حکمت. مهمترین مأموریت، ‌مسأله تزکیه است، که هم نسبت به قبل و هم نسبت به بعدش نقش اساسی دارد. این خودش یک نوع مأموریت است.

انواع تزکیه و ارتباط آنها با هم

تزکیه به معنای تطهیر نفوس در سه رابطه مطرح می‏شود: اوّل؛ تزکیه عقل، یعنی تطهیر بُعد اعتقادی انسان از اعتقادات باطله؛ به ‏طور مثال: تطهیر عقل از شرک، تزکیه است. همان‏طور که اعتقادات غلط بر روی قلب آثار مخرّب دارد، این تزکیه نیز بر روی قلب اثر می‏گذارد.

دوم؛ تزکیه نفوس، یعنی تطهیر نفس از رذائل اخلاقی و کثافات نفسانی، مثل: کبر، حسد و امثال این‏ها. آنچه در رابطه با غایت بعثت انبیا مهمّ است و بر آن تأکید شده و نتیجه دعوت انبیا محسوب می‏شود، مسأله تزکیه اخلاقی است.

سوم؛ تزکیه عمل، یعنی انسان اعمال زشت را مرتکب نشود. این تزکیه در بعد جسمانی مطرح می‏شود. لذا انسان باید خودش را در جمیع ابعاد وجودی‌ چه از نظر اعتقادی، چه از نظر اخلاقی و چه از نظر عملی تطهیر نماید.

مراتب بهشت و جهنّم بر اساس مراتب تزکیه

همین سه نوع تزکیه، در مسئله بهشت و جهنّم نیز مطرح است، بهشت و جهنّم سه مرتبه کلّی دارد، مرتبه اوّل؛ بهشت اعمال است؛ یعنی هم صورت ملکوتی عمل نیک و آثار مترتّب بر آن، بهشت ‏ساز هستند و هم اعمال زشت و سیئات، جهنّم‏ سازند. این دوزخ و آتشِ عمل است. مرتبه بعدی، بهشت و جهنّم ملکات است که ملکه فضیلت بهشت ‏ساز و ملکه سیّئه جهنّم‏ ساز می‏باشد و مرتبه بعدی بهشت و جهنّم اعتقادات است.

این مراتب اسم هم دارند، مثلاً به بهشت ملکات، «جنّتِ صفات» و به بهشت اعتقادات، «جنّتِ ذات» می‌گویند. خود این جنّات دارای مراتب‏اند، به‏طور مثال آخرین مرتبه جنّت ذات، جنّت لقاء است و از آن‏طرف پایین‏ترین مرتبه دوزخ ذات، نار فراق است.

مکارم اخلاق، غایت بعثت انبیا

در بین این جنّات و نارهای سه‏گانه، آنچه قابل دسترس همگان است و بسیار مدّنظر انبیا و اولیا است، جنّت اخلاق و دوزخِ اخلاق می‏باشد، چون اگر عبد از جنّت اعمال عبور نکند به جنّت صفات نمی‌رسد و اگر به جنّت صفات نرسد نمی‏تواند به جنّت ذات راه پیدا کند. لذا انبیاء برای تزکیه انسان‌ها در هر سه رابطه به‏ خصوص در رابطه با اخلاق مبعوثشدند؛ در واقع غایت بعثت و دعوت انبیا، آراستن انسان‏ها به مکارمِ اخلاقی است. پیامبراکرم به تعبیرهای گوناگون غایت بعثت را، اِکمال مکارم اخلاق ذکر کرده‏اند.

در روایتی شریفه از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که حضرت فرموده‏اند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»، یعنی نتیجه دعوت من که اگر این نتیجه نبود بعثت فایده‌ای نداشت، اِکمال مکارم اخلاق است. خداوند به پیامبران برای رسیدن به این غایت، چهار مأموریّت داد: تلاوت آیات، تزکیه نفوس، تعلیمِ کتاب و تعلیمِ حکمت.

رابطه اعمال با مکارم اخلاق و اعتقادات

در اینجا این سؤال مطرح می‏شود که دستورالعمل‌هایی که انبیاء آورده‏اند، یا از نوع عبادات است یا معاملات؛ از طرفی بین اعمال و هدف از بعثت که اکمال مکارم اخلاق است رابطه‌ وجود دارد. حال این بایدها و نبایدها چگونه انسان را به مکارم اخلاق می‏رساند.

در جواب باید گفت: در اعمال انسان حکمت‌هایی نهاده شده است و این اعمال با غیب ارتباطاتی دارند که عقل بشر به تنهایی نمی‏تواند آن حکمت‌ها و ارتباطات را ادراک کند، حتّی اگر فلاسفه عالم جمع شوند، حکمت‌های مودّعه الهیّه در اعمال و کیفیّت رابطه بین اعمال و غیر اعمال را به تنهایی نمی‌توانند کشف کنند. پرده برداشتن از روی این سرِّ حقیقی فقط به وسیله وحی الهی و راهی که منحصر به بعثت انبیا بود امکان داشت. انبیا این معنا را القا کردند که خیال نکنی عمل تو همین پیکره ظاهری است، بلکه اعمال با عالم غیب رابطه دارد و در آن اسراری نهفته است که نمی‏توانی ادراکشان کنی! اعمال مَلَکه سازند، خودِ ملکه و آثار مترتّبه بر آن، بهشت و جهنّم هستند. انبیا آمدند بگویند: نسبت به اعمالتان سطحی‏نگر نباشید.

از طرفی این ملکات بر روی اعتقادات اثر مستقیم دارند. توضیح آنکه ابعاد وجودی انسان یک قوس نزولی دارد، یک قوس صعودی. در باب اعتقادات، انسان ابتدا به وسیله عقل نظری‌اش مطلبی را اثبات می‌کند، بعد در نفس حالت نفسانی علم حاصل می‏شود، سپس، از این حالت نفسانی، عمل صادر می‌شود. پس سه مرحله شد: علم، حالت و عمل. این سه مرحله، قوس نزولی عمل است.

قوس نزولی را همه می‏فهمند امّا انبیا باید قوس صعودی را به بشر بفهمانند که چیست. انبیا مبعوثشدند تا به انسان‏ها بفرمایند: اعمالت روی نفس و به همین واسطه، بر روی اعتقاداتت اثر می‌گذارد. غایتی بعثت گفتن همین کلام است که: اعمال با غیب رابطه‌دارند.

کسی که اعتقادات صحیح دارد ولی امور اخلاقی را رعایت نمی‏کند مؤمن نیست. قوس نزولی را پایین آمده، امّا تا قوس صعودی را طیّ نکند اعتقادات عقلیّه جزء واردات قلبیّه نمی‌شود و اگر از واردات قلبیّه نشود از جنّت ذات محروم است و تا از اعمال صالح ملکات نفسانیّه پیدا نشود از جنّت صفات هم محروم خواهد بود. اگر هم اعمال صالح داشته باشی و به بهشت راه پیدا کنی، جایگاهت مراتب پایین‏ آن خواهد بود. لذا نتیجه دعوت انبیاء آشکار شدن مکارم اخلاق در اعمال است. اگر این‏چنین شد، اعتقادات در قلب رسوخ می‏کند و انسان قوس صعودی را طی می‏نماید. این بحثمقدّمه‌ای بود برای بحثاصلی.

تنها راه رسیدن به بلوغ انسانی

انسان برای رسیدن به بلوغ انسانیّتش، راهی جز مؤدّب شدن به آداب الهی ندارد و ادب الهیّه همین اعمال حسنه‏ای هستند که باید از آن مکارم اخلاق پدیدار شوند. در غیر این صورت حتّی پیامبران به بلوغ انسانیّت نمی‏رسند.

انواع بلوغ رسالت پیامبر اکرم(ص)

رسالت پیامبر سه بلوغ داشت. اوّل؛ بلوغ رسالت؛ دوم؛ بلوغ ولایت؛ سوم؛ بلوغ انسانیت. بلوغ رسالت به واسطه بعثت پیامبر بود؛ یعنی پیامبر بالغِ انبیاء است. در حالیکه انبیاء گذشته بالغ نبودند. حضرت علی(ع) بالغ اولیاء است و دیگران بالغ نبودند. انسان از عصر پیامبر به بعد به بلوغ انسانیّت رسیده است و به همین علّت است که می‏تواند معارفی را که قبل از پیامبر انسان‏ها درک نمی‏کردند، ادراک کند.

علی(ع) در نهج البلاغه می‏فرمایند: تا انسان مؤدّب به آداب الهی نشود و مکارم اخلاقی برای او حاصل نشود، به مقامات معنویّه نخواهد رسید. «وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلّم بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَة»، شما قدر و منزلت من را نسبت به پیامبر، به سبب خویشاوندی و احترام مخصوصی که نزدش دارم می‌دانید؛ «وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلِید»، در کودکی من را سرپرستی کرد و در کنار خودش قرار داد و من را تربیت نمود؛ «یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَ یَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَ یُمِسُّنِی جَسَدَه»، من را به سینه‌اش می‌چسباند، در بستر خود قرار می‌داد و مرا در آغوش می‌کشید؛ «وَ کَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ء»، در دهان من غذا می‏گذاشت.

حضرت می‌خواهد بگویند من از کودکی در آغوش پیامبر بودم و از همان موقع ایشان من را ادب فرمودند. حضرت در ادامه می‏فرمایند: «مَا وَجَدَ لِی کِذْبَةً فِی قَوْلٍ»، هیچ‏گاه در گفتار، تخلّف گفتاری و «نعوذ بالله»! دروغ از من ندید، «وَ لَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ» و از نظر کرداری هیچ اشتباهی از من سر نزد. حضرت بر روی عمل تأکید می‏فرمایند، علّتش را می‏گویم.

پیامبر اکرم(ص) تربیت شده خداوند

بعد حضرت در مقایسه بین خودشان و پیامبر می‏فرمایند: «وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِه»، از آن موقعی که پیامبر را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ‏ترین فرشته‏اش را مُقارن و همنشین پیامبر قرار داد. این همان موقعی است که علی(ع) می‌فرمایند خودم در دامن پیامبر بودم، «یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ»، تا شب و روز او را به سوی اخلاق نیک و ملکات زیبا راهنمایی کند؛ یعنی همان‏طور که فرشته بزرگ خدا از موقعی که پیامبر را از شیر گرفتند همراه پیامبر بود، من هم از زمان نوزادی در خدمت پیامبر بودم؛ چرا؟ «یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ»، خوبی‌های تمام جهان را به او بیاموزد، سِیرش بدهد.

ولی بالغ مانند رسول بالغ است

«وَ لَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّه»، من مثل بچّه شتری که به مادرش چسبیده است، دنبال پیامبر می‌رفتم، «یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً»، هر روز از خُلق زیبای خودش پرچمی برمی‌افراشت و من هم از آنچه که می‌گفت پیروی می‌کردم؛ «وَ یَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِه»، به من فرمان می‌داد که از او پیروی کنم، «وَ لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ»، پیامبر ۷سال به غار حراء می‌رفت، «فَأَرَاهُ وَ لَا یَرَاهُ غَیْرِی»، فقط من او را می‌دیدم‌؛ غیر از امام کسی او را نمی‌دید؛ «وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ وَاحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإِسْلَامِ غَیْرَِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم وَ خَدِیجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا»، جز پیامبر و خدیجه و من، در هیچ خانه‌ای مسلمان نبود.

«أَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ»، ّ من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوّت را استشمام می‌کردم. اگر آن تربیت الهی و مکارم اخلاق و خُلقِ عظیم نبود، پیامبر رسولِ بالغ نمی‏شدند. اگر امیرالمؤمنین علی(ع) مکارم اخلاق را از پیامبر، نسخه برداری اصلی نمی‏کردند، ولیّ بالغی نبودند، چون ولیّ بالغ کسی است که تالی‏تلو رسول بالغ باشد؛ آن چه را رسول در پس پرده می‌بیند، او نیز ببیند و آنچه به رسول، وحی می‌شود را استشمام کند.

در ادامه حضرت می‏فرمایند: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ»، موقعی که وحی به پیامبر نازل می‏شد صدای ناله شیطان را شنیدم. زیربنا‌ی اینها همان مکارم اخلاقی است که پیامبر به ایشان آموختند. «فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ»، به پیامبر عرض کردم: این صدای چیست؟ «فَقَالَ هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ»، حضرت فرمودند: شیطان از اینکه ابناء بشر او را پرستش ‏کنند، مأیوس شده است، «إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ»؛ پیامبر فرمودند: تو نیز آنچه را می ‌شنوم می‌شنوی، «وَ تَرَى مَا أَرَى»، و آنچه را می‌بینم می‏بینی، «إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ»، تفاوت تو با من فقط این است که نبی نیستی و…

نتیجه گیری

بنابراین زیربنای انسانیّت انسان و غایت بعثت انبیاء مکارم اخلاق است و بس. بین رسول و ولی و دیگر انسان‌ها فرقی نیست. اگر می‏خواهی آدم شوی، باید بفهمی در اعمالت حکمت‌هایی نهفته است و بین عمل تو و عالم غیب رابطه‏ای وجود دارد. برو کارهایت را درست کن! اگر چنین کردی به مکارم اخلاق رسیده‏ای و به وادی انسانیّت پا ‌گذاشته‏ای. آدم شدن به این نیست که یک «یا قدّوسی» بکشی تا آدم شوی! راه منحصر به همین است و غایت بعثت نیز همین بوده است.