به گزارش افکار نیوز به نقل از آويني فيلم، حاج كاظم آژانس شيشه اي در تكذيبيه خود آورده كه تا آخرين نفس هايش به بازيگري و سينما متعهد است. اما مي دانيد دليل اين تعهد چيست؟ تعهد پرستويي از يك خاطره آب مي خورد. بهتر است خودتان آن را بخوانيد:


من فیلم «آژانس شیشه ای» را کار کردم. خودم همدانی هستم و رفتم آنجا که جشنواره ی دفاع مقدس در همدان قرار بود به من جایزه دهد. وقتی من رفتم و پا گذاشتم به سینمای همدان، ۱۰ روز بود که «آژانس شیشه ای» آنجا در کنار جشنواره اکران بود. مردم ازدحام کرده بودند و اول وقتی مرا دیدند، خیلی ابراز احساسات کردند.


بعدش دیدم از ته سالن یکنفر با دو عصا و با بدبختی دارد به طرف من می آید. من هم رفتم طرفش. نیم متر مانده بود به او برسم که عصا را انداخت و افتاد توی بغل من. او گریه کرد، من گریه کردم. دم گوشش گفتم، چکار می کنی؟ چرا ما را خراب مان کردی؟ گفت، من خود عباس ام! عباسی که در آژانس شیشه ای ترکش توی گلویش هست و می خواهد بمیرد. گفتم، یعنی چی خود عباس ام؟ گفت، فقط اسمم فرق می کند.

من ترکش توی بدنم هست، کمیسیون پزشکی تشکیل شده، باید بروم لندن. ولی من را نمی فرستند. ولی یک اتفاقی در من افتاده. گفتم چی؟ گفت، من در واقع به ضرب و زور قرص و دارو زنده ام. وقتی پایم را از خانه می گذارم بیرون، نمی دانم پنج دقیقه ی دیگر می خورم زمین یا ۱۰ دقیقه ی دیگر. اصلاً امید به برگشت من ندارند. اما این فیلم باعثشد اتفاقی در من بیفتد. مدیر سینما لطف کرده و من را بیرون نمی کند. ۱۰ روز است که از صبح میآیم سینما و تا شب آژانس شیشه ای می بینم و این موجب شده من ۱۰ روز داروهایم را قطع کنم.


اینجاست که من می بینم چه وظایف سنگینی دارم، چه مسئولیت سنگینی ست. پس هنر آن قدر وسیع و ژرف است که می تواند زندگی یک انسان را نجات دهد. متاسفانه اکثر فیلم های ما الان درگیر سوژه های دم دستی شده اند که حتی وقت پرکن هم نیستند. من فکر می کنم که امروزه مردم ایران با پروسه ای که طی کرده اند، انقلاب، جنگ و پس لرزه های جنگ و بعد بقیه مسائلی که همین طوری می آید جلو، هنوز حال خوب خودشان را شاید پیدا نکرده اند. فراغتی پیدا نکرده اند که به یک آرامش کامل برسند.


آن وقت من هنرمند وظيفه ام در قبال اين مردم چيست؟ هر جاي دنيا من فكر مي كنم، اين اصلاً خاص ايران نيست كه هنرمند يك شرح وظايف خيلي سنگيني دارد. ما مي توانيم يك بيمار را نجات دهيم، لبخندي گوشه ي لب كسي بنشانيم. خيلي سخت است خنداندن آدمها در خيلي از مواقع. خيلي سخت است اشك آدم را درآوري. ما اگر بتوانيم اين ارتباط را داشته باشيم، خيلي وضع خوبي خواهيم داشت. در هر جاي دنيا.