مظلومیت جلیل شهناز در موسیقی ایران
گروه فرهنگ‌و‌هنر

- جلیل شهناز سالها در عرصۀ موسیقی ایران استادی بلامنازع بود، جایگاهی که بعید به نظر می رسد کسی بتواند به آن دست یابد. مضراب های دلنشین و چهارمضراب‌های منحصر به فردش هیچگاه از یادها نخواهد رفت، با این همه و با کمال تاسف در چند دهۀ اخیر شاهد برخی بی مهری ها و تلاش برای دست کم گرفتن او و هنر بی بدیلش بوده ایم.

در ادامه نگارنده به گوشه ای از این کارها اشاره می کند و قضاوت را به خوانندگان وا می گذارد. بدیهی است که در بزرگی و استادی بعضی از کسانی که نام برده ام تردیدی نیست، و این نوشته به هیچ روی اسائۀ ادب به آن بزرگان نیست. برای من که از کودکی عاشق و پیگیر جلیل شهناز بودم بعضی ازین کم لطفی ها و گاه، غرض ورزی ها، بسیار گران تمام می شد.

هرچند شهناز کسی نبود که کم ترین اعتنائی به این حاشیه ها داشه باشد. او _ برخلاف بسیاری از هنرمندان فعلی _ فقط ساز زده و همیشه از حواشی و جنجال و اظهار نظر های ناآگاهانه، به دور بوده است و البته هیچ‌گاه به دنبال مرید پروری و جریان سازی و هیاهو نبود. ولی این مسئله، گاه موجب سوء استفادۀ بعضی، شده است و اشارۀ من در این نوشتار به همین کم لطفی هاست؛

در سال ۷۰ گروه عارف اثری به نام " مژدۀ بهار " منتشر کردند و در جلد اثر، پس از ذکر «ارج و منزلت اعزه ای که نگهدار موسیقی چندصدساله بوده اند و نیز باعثآرایش و پیرایش آن»، از این افراد تشکر کرده و در ادامه نوشته اند؛

این نوار ناچیز را به استاد احمد عبادی - استاد حسن کسایی - استاد اصغر بهاری - استاد فرامرزپایور - استاد حشمت سنجری - استاد حسین دهلوی - استاد محمدتقی مسعودیه - استاد داریوش صفوت - استادحسن کامکار - استاد علی تجویدی - استادفرهادفخرالدینی - استاد فریدون ناصری و استاد حبیب الله بدیعی تقدیم می داریم».

و البته برای من همیشه جای تعجب بود که، چه معیاری می تواند، اسم جلیل شهناز را از این فهرست حذف کند؟

حسین علیزاده، در اواسط دهۀ هفتاد، چند آلبوم تکنوازی منتشر کرد.(کنسرت نوا، کنسرت همایون و…). وی در عطف جلد هریک از این مجموعه ها، مطلبی دربارۀ موسیقی ایرانی و بداهه نوازی منتشر می کرد.(این مطلب ثابت بود و درجلد همۀ آن چند اثر تکرار می شد). در یکی از بندهای این نوشته، چنین آمده بود؛

" از شیوه های مختلف بداهه نوازی که با الهام اصولی و مبتکرانه از ردیف به دست استادان بداهه نواز ارائه شده، شیوۀ استادانی چون حبیب سماعی، علی اکبرخان شهنازی، ابولحسن صبا، حسن کسائی، فرامرزپایور، اصغربهاری، جلیل شهناز، محمدرضالطفی و…است که در نوع خود حائز اهمیت و توجه خاص است "

در این نوشته، چند نکته جالب توجه است؛ یکی این که اصلاً مطالب مضبوط و موجود از حبیب سماعی آن قدر نیست که بخواهیم دربارۀ شیوه و استادی «بداهه نوازی» او اظهار نظر کنیم. دوم این که در این فهرست علی اکبرخان شهنازی که اکثر قطعات ایشان ردیف و قطعات از پیش ساخته شده است(وصد البته بسیار زیبا)، جزو بداهه نوازان آمده اند، ولی احمدعبادی، از این میانه غائب است! و مطلب سوم این که نام جلیل شهناز در بداهه نوازی، پس از فرامز پایور و اصغر بهاری می آید(این فهرست، نه الفبائی است و نه به ترتیب سنی، چون پایور و کسائی از شهناز کوچک ترند) برای روشن شدن موضوع ذکر دونکته بد نیست.

یکی خاطره ای که آقای اصغر شاهزیدی تعریف می کردند؛ ایشان می گفتند درمحفلی که پایور و شهناز حضور داشته اند، این دو بزرگوار شروع به بداهه نوازی می کنند، و استادپایور بعد از حدود پنج دقیقه مضراب ها را به آرامی، کنار می گذارند و مابقی مجلس، دست به سینه، فقط به ساز شهناز گوش می دهند.

و دیگر شاهد حاضر، آلبوم «آوای جان» است؛ در یکی از قطعات شهناز و بهاری با هم ساز(بیات ترک) می زنند. این اثر در بازار موجود است و شنوندگان می توانند خود ناظر سطح بداهه نوازی این دو باشند و ببینند که استاد بهاری عملاً بعد از چند دقیقه، فقط گاهی «آکورد» می زنند و مابقی، کنار کشیده اند و حتی گاه جملات خود را ناتمام رها می کنند.

مشخص نیست با چه معیاری نام شهناز در این فهرست، یکی مانده به آخر می آورد؟ نگارنده خود از دوستدارن علیزاده و هنر او است و نیک می داند که ایشان چقدر با دیگر موزیسین های ما متفاوت است و سطح کار او کم نظیر است. ولی از سوی دیگر نمی توان به خاطر این علاقه، حقیقت را نادیده گرفت.

ارشد تهماسبی، صد رِنگ ایرانی را در کتابی با عنوان " صد رَنگ رِنگ " در سال ۷۶ منتشر کرد. و در مقدمه آن را «جُنگی از این فرم زیبای موسیقی ایرانی» نامید.(تهماسبی، ۱۳۷۶:۷) ۱ ولی با وجود آن که کسایی و شهناز از نام آوران خلق رِنگ هستند، حتی یک رِنگ هم از این دو بزرگوار در این کتاب نیاورده است. واقعاً رِنگ های این دو نفر در حد هیچ یک از صد رِنگ برتر موسیقی ایرانی نبود؟(البته اگر ایشان، اقدامی برای چاپ نت این رنگ ها در کتابشان کرده اند، و با مخالفت این بزرگان روبه رو شده اند، نگارنده بی خبر است)

در دهۀ پنجاه شمسی هم، فیلم مستندی از بزرگان موسیقی ایران تهیه شد، که در آن اکثر این بزرگان، به تحولی که در نوع نوازندگی ساز تخصصی شان ایجاد کرده بودند، اشاره می کردند. عبادی، کسایی، بهاری، پایور، تهرانی، هریک با ارائۀ نمونه هائی نشان می دهند که تفاوت سبک جدید، با سبک قدما در چه نکاتی است و نقش خودشان را در این تحولات نشان می دهند. این فیلم سند تصویری بسیار ارزشمندی است، ولی در همان فیلم هم باز جلیل شهناز، حضور ندارد، با وجود اینکه شهناز یکی از نوازندگانِ شاخصی بود که تحولات زیادی در نوازندگی تار ایجاد کرد. اگر این حذف، عمدی باشد، جای تأمل فراوان دارد.

یا، جناب میر علینقی در " دانشنامۀ جهان اسلام " در ذیل مدخل " تار "، «مطرح ترین شیوه های تارنوازی در قرن حاضر» را به چهار گروه تقسیم کرده اند؛ ۱ - شیوۀ سنتی دورۀ قاجار ۲ - شیوۀ سنتی با اندکی گرایش متجددانه ۳ - شیوۀ مدرسه ای ۴ - «شیوۀ مبتنی بر بیان سنتی اما نازلتر از شیوۀ مکتب فراهانی که در اصفهان، خانوادۀ شهناز(شعبان و جلیل و حسین) و در تهران، شکرالله قهرمانی و بعدها عبدالحسین شهنازی و لطف الله مجد و فرهنگ شریف، نمونه های آن به شمار می آمده اند»(میرعلینقی، ۱۳۸۰:۹۳). ۲

جالب است که ایشان شعبان خان شهناز(پدر استاد)، را که ساز اصلیش سنتور بوده است، به عنوان نوازندۀ تار ذکر می کنند ولی از علی شهناز، که آثار ضبط شده نیز دارند، نام نبرده اند. ۳ ولی ازین بدتر، اظهار نظر بعدی ایشان است که نوازندگی این بزرگان را «نازلتر از شیوۀ فراهان» دانسته اند. این صحبت شاید دربارۀ نفر پایانی صحیح باشد ولی دربارۀ افراد قبلی بی انصافی محض است. متأسفانه بسیاری مسایل در موسیقی ما طبقه بندی نشده و این، موجب آمیختن دوغ و دوشاب می¬شود. مثلاً در خود برنامۀ گل ها نیز چنین التباسی رخ داده؛ " گل ها " به عنوان یک کلیت و یک مجموعۀ یکدست دیده شده است.

کدام منتقد منصفی است که تکنوازی های امثال عبادی و مجد و کسایی و شهناز و محجوبی را با بعضی قطعات ویولن یا همنوازی های کسالت آور همان برنامه در یک ردیف بداند؟ ولی مسئله اینجاست که عده ای می خواهند تار شهناز را هم عرض تار شریف و حافظی و تاکستانی و…بگذارند. البته این نوازندگان نیز در کار خود خوبند، ولی همشأن شهناز نیستند.

این کم لطفی ها درکارهای آقای لطفی هم کم نیست. ایشان مرتباً در " کتاب سال شیدا " مطلب می نویسند. کسانی که با این نوشته ها آشنا هستند، اصطلاحات " استاد " و نیز " استاد کامل " را شنیده اند. یعنی بر طبق دسته بندی ای که گویا، فقط خودشان بر منطق آن اشراف دارند، به بعضی، استاد و برخی " استادکامل " می گویند.(گویا ریشۀ این اصطلاح با نظام های تصوف و اصطلاحاتی چون " مرشد کامل " مرتبط است) در همین کتاب نوشته اند؛
«به خاطر دارم در سنین جوانی افتخار همکاری با دو استاد برجستۀ معاصر را پیدا کردم که یکی از آن ها استاد کامل حضرت تاج اصفهانی بود و دیگری استاد کامل جناب حسن کسایی. استادان تاج و کسایی دوست داشتند که تنگستانی یا تنگسیری را که دو گوشۀ بومی منطقۀ فارسی است و در ردیف رسمی ما وجود ندارد با همان لهجۀ بومی بخوانند و بنوازند. هنگامی که من خواستم با شیوۀ موسیقی رسمی جواب آواز ایشان را بدهم مقدور نبودچرا که حضرت تاج عیناً موسیقی و شعر بومی همان منطقه را می خواندند و من برای آن که بتوانم جواب استاد تاج را بدهم، ضرورتاً مجبور بودم صداهای دیگری از کاسۀ تار در آورم که با مکتبی که من دنبال می کردم مغایر بود. به همین دلیل ترجیح دادم در این برنامه کوتاه تر ساز بنوازم. اما اگر این اجرا را هنرمندگرامی جلیل شهناز می نواخت مسلماً آن را با کیفیت و حالت طبیعی این گوشه اجرا می کرد، چرا که تارنوازان اصفهانی و شیرازی از ناله های عرضی و طولی که به وسیلۀ خرک و کشش انگشت روی دستۀ ساز تولید می شود، استفاده می کنند و چون بومی آن دیار نیز هستند این کار برایشان مطبوع تر و راحت تر می بود(کذا!)»(لطفی، ۱۳۷۸:۲۲۵). ۴
دو نکته برای بنده در این مطلب آموزنده است؛ یکی این که در کنار آن " استادان کامل "، جلیل شهناز، " هنرمند گرامی " است!
دوم این که نوازندگی این " هنرمند گرامی " به درد گوشه های " بومی " بعضی مناطق می خورد. ولی ایشان، شأن نوازندگیشان " موسیقی رسمی " است. که " ناله های عرضی و طولی " در آن راه ندارد!


البته ایشان در جایی دیگر، نشانی دقیق تری برای مشخصات نوازندگان شیرازی، _ که همردیف نوازندگان اصفهانند _ ذکر کرده اند. ایشان در مقالۀ " مطرب و مطربی در ایران " می نویسند؛ «شیراز…یکی از مراکز مهم مطربان یهودی بود و تا این اواخر هنوز هم سنت این هنز، قوام و دوام¬داشت»(لطفی، ۱۳۷۷:۱۹۲). ۵¬این " پازل " را این بخش تکمیل می کند؛ «از اساتید نامدار موسیقی رسمی، که پیرو این شیوه بودند، می توان از شکرالله خان قهرمانی …و عبدالحسین خان شهنازی فرزند میرزاحسینقلی _ که راه پدر را دنبال نکرد و به سوی شیوۀ مطربی که سوخته تر بود، روی آورد _ یادکرد(همان، ۱۹۶) جالب است که استاد شهناز دربارۀ عبدالحسین خان می گوید؛ «نوازندگی تار به ایشان ختم شده»(شهناز، ۱۳۷۰:۲۲) ۶ جناب لطفی درجای دیگر دربارۀ " ناله های عرضی " که در ساز ایشان نیست و در ساز شهناز هست بیشتر توضیح می دهد۷؛

«روزی استاد کامل عبدالله دوامی برایم چنین روایت کرد که " روزی به میرزا حسینقلی گفتم: بَبَم جان شما چرا مانند شکرالله خان از ناله های عرضی استفاده نمی کنید. استاد فرمودند: کسانی که مضراب ندارند این کاررا می کنند به اضافه موسیقی ما نباید از لباس فاخر خودبیرون آیدو باید هنری باقی بماند ". روزی دیگر درخدمت استاد کامل نور علی برومند بودم و از ایشان سوأل کردم که موسیقی ایرانی را چگونه می توان توصیف کرد. ایشان فرمودند که موسیقی ایرانی باید(فاخر) باشد. کلمۀ فاخرکه هم میرزاحسینقلی و هم برومندازآن استفاده می کنند چیزی جز رسمی بودن یعنی وزین بودن معنی نمی دهد»(لطفی، ۱۳۷۸:۲۲۷) ۸

برای این که خوانندگان فکر نکنند، این مطالب و القاب اتفاقی است می توانید به مجموعۀ این کتاب ها مراجعه کنید تا تکرار این القاب، شبهۀ اتفاقی بودنشان را از بین ببرد. هم ایشان در بخش دیگری ازین کتاب نوشته اند؛
«مکتب اصفهان که بنیاد آن بر آواز و نی و تا حدودی کمانچه استوار است از سابقۀ دیرینه ای برخوردار است»(همان، ۲۲۲) ایشان در ادامه نوشته اند که؛ در این شهر " استادان کاملی " چون؛ نایب اسدالله، نوایی، یاوری، سید رحیم، طاهرزاده، ادیب، تاج، کسایی و " هنرمندان بزرگی " چون علی و حسین و جلیل شهناز بوجود آمده اند.
من نمی دانم کدام معیار هنری می تواند، یاوری و نوایی را " استاد کامل " بنامد، ولی جلیل شهناز را " هنرمند بزرگ "؟ البته وقتی ایشان بنیاد مکتب اصفهان را بر " کمانچه " بدانند ولی به سابقۀ تار نوازی اصفهان اشاره نکنند، پیداست که چقدر انصاف علمی بر این نوشته حاکم است. چطور مکتب اصفهان با جود نوازندگانی چون رضاخان باشی، غضنفری، عبدالحسین برازنده، اکبرخان نوروزی(همان که ایشان بارها به غلط او را " نوروزخان " نامیده اند)، عباس سروری، و حسین و علی و جلیل شهناز و… در تار، " سابقۀ دیرینه " ندارد ولی " تا حدودی بر کمانچه " استوار است؟(پانویس۱۰) البته ایشان در جای دیگر صراحتاً نوشته اند که «در اصفهان سنت نواختن تار و سه تار ضعیف است»(لطفی، ۱۳۸۱:۵۲)(پانویس۱۱) البته می‌توان گفت که، اصفهان در سه تار " سنت " خاصی ندارد ولی آیا از این نوشته ها غیر از تلاش برای محو آثار رقیب، برداشت دیگری می توان کرد؟

بنده اصلاً با نقد و اظهار نظر آزادانه مخالف(حتی دربارۀ بزرگ ترین موسیقی دانان) نیستم. ولی این که برای منافع یا مشکلات شخصی، حقایق را کتمان کنیم، کار بدیست. بسیاری از یاد نبرده اند که جلیل شهناز در دهه های۶۰ و ۷۰ و۸۰ به دلیل نیاز های مالی با خوانندگان درجه سه همکاری کرد(و شاید همین کار، عده ای را برای این توهین ها جسورتر کرد) و حتی یکی از استادان آن روز دربارۀ عدم تفاوت ساز شهناز و مطرب های سه راه سیروس صحبت می کرد.(البته این بزرگوار در سالهای بعد، به حق، تجیل های فراوان از هنر ایشان کرد، و تا حدودی جبران مافات نمود)

البته علی رغم همۀ این شانتاژها و جوسازی‌ها زمان، بهترین قاضی است و به قول فروغ می‌تواند " بر تباهی اجساد ما قضاوت کند ". این، زمان است که می فهمد چه کسانی نمک خورده اند و نمکدان شکسته اند؛ در " دانشنامۀ دانش گستر " که اخیراً به چاپ رسیده است در ذیل مدخل شهناز پس از توصیف ساز شهناز، چنین آمده است؛ «مهارت در جواب آواز، استخراج صدای خوش از همۀ مناطق صوتی تار، تنوع مضراب ها، خلاقیت در جمله پردازی و ضربی نوازی، از اختصاصات هنربداهه نوازی جلیل شهناز است که بسیاری از نوازندگان نسل های بعد، از جمله محمدرضا لطفی و شهرام میرجلالی، از آن تقلید کرده اند».(دانشنامۀ دانش گستر، ۱۳۸۹: ج۱۰ ص۶۸۴)(پانویس۱۲) من نمی دانم این مدخل دقیقاً توسط چه کسی نوشته شده است ولی نویسنده، الحق خوب فهمیده است که مقلدان شهناز چه کسانی هستند. العبد یُدبِّر و الله یُقَدِّر!(بنده تدبیر می کند، و خدای تقدیر!)


/ / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / / /
پانویس؛
۱. تهماسبی، ارشد(۱۳۷۶)، صدرنگ رنگ. تهران: ماهور.

۲. میرعلیتقی، علیرضا،(۱۳۸۰) «تار»، در دانشنامۀ جهان اسلام. ج ۴، صص ۹۲-۹۳. تهران: بنیاد دانشنامۀ جهان اسلام.
۳. البته پرداختن به این قبیل اشتباهات ایشان، خود می تواند موضوع مقاله ای باشد، از جمله ایشان در همین دانشنامه، در ذیل مدخل " تاج اصفهانی " از " حسین شاهزیدی " نام برده اند(همان، ۳۹) در حالی که منظورشان " علی اصغرشاهزیدی " خوانندۀ آثاری چون؛ " چرخ گردون " و " سروش آسمانی " است. این سهو را ایشان در جای دیگری نیز مرتکب شده اند که اکنون منبع آن در ذهنم نیست. ولی بسی مایۀ افسوس است که در " دانشنامۀ جهان اسلام " که بناست تا سال ها منبعی معتبر برای محققان باشد، چنین اشتباهاتی رخ دهد.
۴. لطفی، محمدرضا.(۱۳۷۸) سومین کتاب سال شیدا، تهران: کتاب خورشید.
۵. لطفی، محمدرضا.(۱۳۷۷) دومین کتاب سال شیدا، تهران: کتاب خورشید.
۶. ¬شهناز، جلیل. «جلیل شهناز: جانمایۀ موسیقی ما عشق و اخلاص است»، ادبستان، سال ۲، شمارۀ۲۲، مهر ۱۳۷۰، صص۲۶ _ ۳۰.
۷. ایشان در صفحۀ ۲۷۶ بار دیگر دربارۀ " مضراب های ناله ای " و استفادۀ " هنرمندگرامی جلیل شهناز " ازین تکنیک توضیح داده اند.
۸. نکتۀ جالب توجه دیگر، اصطلاح موسیقی فاخر است که ورد زبان وزیرقبلی ارشاد بود.
۹البته شاید ایشان نمی دانسته اند که غلامرضا سارنج(مشهورترین کمانچه نواز اصفهانی) نیز، داماد خانوادۀ شهناز است، وگرنه " بنیاد مکتب اصفهان " را از روی کمانچه هم بر می داشتند!

۱۰ لطفی، محمدرضا.(۱۳۸۱) پنجمین کتاب سال شیدا، تهران: کتاب خورشید.

۱۱.دانشنامۀ دانش گستر.(۱۳۸۹) زیرنظرعلی رامین، کامران فانی ، محمد علی سادات. تهران:مؤسسۀ علمی فرهنگی دانش گستر.