چرا «دختر، آرایشتو پاک کن» را نمی توان باور کرد؟!

به گزارش افکارنیوز، هنر و رسانه برای ارتباط با مخاطبان خود در گام نخست، نیازمند عنصر " باور پذیری " است. این که مخطب بتواند نیازها، احساسات و از همه مهم تر حقیقت پیرامونی خود را در آینه آن به تماشا بنشیند. در این میان حتی اگر رسانه به پرسش های او پاسخی نیز ندهد، بازهم ارتباط برقرار شده و مخاطب دست کم برای یافتن پاسخ سئوالاتش تشویق شده است. بی شک حقیقت همان مولفه نایابی است که فقدان آن، ناامیدی و ناباوری را به دنبال خواهد داشت.

مدت ها است ظاهرا بسیاری از مخاطبان صدا و سیما دیگر باوری به این رسانه ندارند. یا از آن استفاده نمی کنند و یا با نگاهی بدبینانه به سمتش می روند. آن هم در مواقع خاص: فوتبالی، والیبالی، مناظره ای … چیزی باید برگزار شود تا آمار تماشاگران تلویزیون از سطح معمول بالاتر رود؛ اما در سایر مواقع همچنان سایه ناباوری بر سر تماشاگران تلویزیون سخت سنگینی می کند. برای توضیح چنین موقعیتی اجازه دهید تنها به یک مثال ساده اکتفا شود. که مشت نمونه خروار است!

سال ها قبل با یک مجموعه تلویزیونی به عنوان طراح صحنه همکاری می کردم. در تمام روزهای ضبط سریال، شاهد جدال و دعوای بازیگر زن این مجموعه با طراح گریم آن بودم. این بازیگر از طراح گریم درخواست می کرد اگر به لب های او کمی ماتیک نمی زنند، حداقل از کمی برق لب استفاده کنند، بلکه از شکل و شمایل زامبی ها در بیاید! طفلک راست هم می گفت! آخر او نقش زنی ثروتمند و به اصطلاح بالاشهری را بازی می کرد؛ در حالی که لب هایش غالبا ترک خورده و چهره اش ماتم زده بود.

حالا در این شب ها و در یک مجموعه تلویزیونی دیگر، ماجرا از پشت صحنه به مقابل دوربین کشیده شده است. پدری مدام به دخترش گوشزد می کند: " دختر اون آرایشتو پاک کن! " و دختر دستمالی، شالی، روسری ای، چیزی به سمت صورتش می برد تا چیزی را که نیست از آن بزداید! تنها چیزی که در صورت بی روح، سرد و فاقد هر آرایش او دیده می شود، ابروی رنگ شده ای است که به بدترین شکل ممکن اجرا شده تا به این واسطه تماشاگر تخیل کند که این دوشیزه محترمه، موهایش را نیز رنگ کرده است. این در حالیست که حتی یک تار موی او نیز دیده نمی شود! حالا چگونه این دخترک با این شمایل فوق موجهی که تلویزیون برای او ساخته، عشق فرنگ دارد، مواد می کشد و دوست پسر دارد… الله و اعلم!

تلویزیون این بار هم اشتباه کرده و بر این اشتباه تاکید می کند. اگر دختران و پسران مثلا عاصی (!) جامعه ما از سر وضعی این گونه ساده و مقید برخوردارند، پس چه نیازی به گشت ارشاد و بگیر و ببند و ... در شهر و در خارج از محوطه صدا و سیما است؟! و اصلا دیگر چه چیز می ماند تا نسبت به آن امر به معروف و نهی از منکر کنیم؟! یا شاید تلویزیون تصور می کند مخاطبانش در کوچه ها و خیابان ها تردد نمی کنند و بیست و چهار ساعت در برابر این رسانه نشسته اند و چشم به شخصیت های غیر قابل باوری دوخته اند که هیچ مابه ازایی در جامعه ندارند! اینجاست که عنصر باور پذیری رخت و لباسش را جمع می کند، چمدانش را می بندد و به شبکه هایی مهاجرت می کند که در آن سلطانی با حرمش به ریش تک تک ما می خندد!