«شهرزاد» سریالی از روزگار مصدق یا مثلثی عشقی در ناکجاآباد

نخستین بار که زمزمه‌های ساخت و تولید «شهرزاد» به گوش رسید، این نوید را می‌داد که با چنین تیمی به کارگردانی حسن فتحی و نویسندگی نغمه ثمینی می‌توان پس از مدت‌ها به تماشای اثری شایسته از تاریخ معاصر ایران نشست؛ اثری در قد و قامت «مدار صفر درجه» حسن فتحی که همچون «شهرزاد» با داستانی عاشقانه روایتگر بخشی از تاریخ معاصر ایران شد. سریالی جذاب که با روایتی هوشمندانه و با دقت به جزئیات توانست سلیقه جمع بسیاری را تامین کند.

«شهرزاد» پس از پخش چندین قسمت توانست با بازی‌های چشم‌نواز بازیگرانی چون علی نصیریان و شهاب حسینی، دکورهای رنگ و لعاب‌دار و زیبا که البته ربطی به دهه 30 شمسی ندارند، طراحی‌های لباس کمتر دیده‌شده در سریال‌های ایرانی و استفاده از موسیقی و ترانه‌هایی که هر یک در جایگاه خود می‌توانست اثری دل‌نشین و خاطره ساز باشد، اما باز هم بی‌ربط به سکانس‌های که در آن استفاده‌شده بود، فریادهای «آفرین، آفرین» مخاطب ایرانی را بلند کند. مخاطبانی که تولیدات این روزهای شبکه‌‌های خانگی و تلویزیون آنها را سخت ناامید کرده و تنها مایه طنز شبکه‌های اجتماعی را فراهم کرده بود، به‌سوی «شهرزاد» روان شدند.

«شهرزاد» با روایتی عاشقانه، بازیگرانی بنام و بازی‌های مقبول توانست بخش زیادی از مردم دل‌زده از سریال‌های ایرانی را با خود همراه کند؛ اما پس از کمی فاصله گرفتن از هیاهوی این بازار بی‌رقیب سریال ایرانی می‌توان «شهرزاد» را اثری درخور نام فتحی و قابل قیاس با کارنامه ایشان خواند؟ از آن‌ جهت این پرسش در ذهن نگارنده شکل می‌گیرد که صرف آشتی مخاطبان با سریال در این بازه زمانی ملاک خوبی برای ارزش‌گذاری برای آخرین ساخته این کارگردان است؛ سریالی که به بخش تاریک تاریخ معاصر ایران یعنی 28 مرداد 32 می‌پردازد.

سریال در یک «بی‌زمانی فرهنگی- اجتماعی» به سر می‌برد. از تحلیل روابط انسانی مرد و زن روایت‌شده در سریال نمی‌توان مطابقت زمانی بین روابط آدم ها و دهه 30 شمسی پیدا کرد. روابط این سریال، بیشتر شبیه به روابط امروزی جامعه ماست و البته برای برخی از مردم این روابط هنوز رخ نداده و آینده به شمار می‌رود.

مثال‌هایی از این‌ دست که شگفتی مخاطب را برمی‌انگیزد و معطوف به ضعف پژوهش در فیلمنامه است، کم نیستند؛ اما نمی‌توان این موضوع را نادیده گرفت که یکی از بزرگ‌ترین هنرهای کارگردان می‌تواند توجه به جزئیات و چیدمان درست آن باشد.

شاید مخاطبان سریال غرق در فضای عاشقانه و مثلث عشقی ناکام شهرزاد، فرهاد و قباد شده‌اند اما چگونه می‌شود ندید که فیلم «بربادرفته» به‌صورت دوبله در دهه 30 شمسی اکران شده است و به چشم کسی نیاید که خسروشاهی مدیر دوبلاژ این کار گران‌سنگ در آن زمان شاید نزدیک به 13 سال داشته است و در ادامه ما فرض را بر این می‌گذاریم که در دوران خفقان پس از کودتا به راستی در ایران «کازابلانکا» اکران شده است.

شهرزاد دختر گنده لات تهران برگمن را می‌شناسد و نیما یوشیج در مجلسی در تهران برای روزنامه‌نگار گمنامی چون فرهاد شعرهایش را می‌خواند. شهرزاد قصه که شرحش رفت در روزگارانی که «تاکسی» وجود خارجی ندارد و مردم اغلب با درشکه جابه‌جا می‌شوند، تاکسی سوار است و اوج ماشین‌زدگی لاله‌زار دهه 30 هم با رکورد 12 خودرو در یک نما که چهار تای آن تاکسی است، به ثبت می‌رسد.

نمونه‌های این‌چنین کم نیستند: مانند روایت هفت کچلون که گویا نمی‌دانستند که آنها نه هفت تن بودند و نه کچل! یا شاید حتی داستان‌های مادربزرگ‌های خود را به‌درستی به یاد نمی‌آورند که شعبان جعفری معروف به «شعبان بی‌مخ» پس از کودتا معروف شده است که در سریال «شهرزاد» پیش از کودتا در زندان است! چرا؟ شاید «بزرگ آقا» در جریان باشد... .

البته تلاش شده فرهنگ‌سازی هم در سریال رخ دهد؛ ‌مانند سکانسی که شهرزاد آلودگی امروز تهران را پیش‌بینی می‌کند و هشدار می‌دهد: «اگر یه روز همین دود ماشین‌ها مردم رو نکشت!» یا در سکانسی دیگر وقتی گنده لات کودتاچی سر میز غذا نشسته و با چنگال تیلیته کله‌پاچه می‌خورد... .

آشنا نبودن به فضای دهه 30 شمسی در بیشتر سکانس‌های سریالی که آن را درام تاریخی عاشقانه در بستر کودتای سیاه 28 مرداد می‌نامند، موج می‌زند؛ تا جایی که رهبران اصلی کودتا که سازمان‌های جاسوسی هستند، جای خود را به «بزرگ آقا» که گویا نقش «پدرخوانده» را برای او تعریف کرده‌اند، داده می‌شود. بزرگ‌آقا با چند گنده لات که شعبان بی‌مخ هم جزئی از آنها نیست، خرج هزینه‬های هنگفت کودتا می‌کند و مصدق را خانه‌نشین. راستی بزرگ آقا چرا جلوی ملی شدن صنعت نفت را نگرفت؟

برخی چنان مسحور فضای عاشقانه و سانتی‌مانتال سریال شده‌اند که در پاسخ به این تناقضات سریال پاسخ شنیدنی دارند: «باید سریال را تنها از منظر عاشقانه دید نه تاریخی.»

اکنون نگارنده نیز به‌عنوان مخاطب سریال ایرانی و کارهای حسن فتحی با این پرسش مواجه است که چرا باید سازندگان سریال از پُز مصدقی‌چی استفاده کنند و گره‌های اصلی فیلمنامه و سریال بر اثر اتفاقات تاریخی کودتای 28 مرداد باشد؟ چرا سریال را در یک «بی‌زمانی» روایت نکرده‌اند، تا با این تناقض‌ها روبه‌رو نباشیم؟ اگر وفاداری به این بی‬زمانی در بستر سریال رخ می‬داد نغمه ثمینی می‬توانست مانند دیگر آثارش برداشتی از یک واقعه را با تحلیل و تفسیر خود روایت کند؛ اما پس از دادن این کدهای واضح به مخاطب چطور می‬توان این سریال را سریال تاریخی عاشقانه در بستر کودتای 1332 شمسی ندانست؟

«شهرزاد» می‌توانست در این وانفسا که کمتر کسی اجازه پرداختن به «عشق» را دارد، یک سریال فانتزی رمانتیک با مثلث‌های تودرتوی عشقی باشد و مخاطبان خود را همچنان جذب کند و اجازه می‌داد مصدق و فاطمی و همه زخم‌خورده‌های کودتا در آرامش خود خفته باشند.

نویسنده:رها پوربخش