شعیبی:سینما قابل پیش بینی نیست

«سیانور»، فیلمی که بهروز شعیبی آن را کارگردانی کرده است و محمود رضوی تهیه‌کنندگی. فیلمی که به تازگی به روی پرده سینما آمده است و با سهم اندک خود از سینماهای کشور توانسته است جمع کثیری از مخاطبان را به سمت سالنهای گسیل دارد.

این فیلم در راه اکران با نامهربانی‌های بسیاری رو به رو بوده است و به نظر می‌رسد که این نامهربانی‌ها هنوز هم ادامه دارد؛ اما از نوع غیر ملموسش. نامهربانی‌هایی از نوع «اختصاص سینماهای اندک به یک فیلم ارزشی». البته این موضوع چیز عجیبی نیست کمی مطالعه در تاریخ سینما ایران می‌خواهد تا متوجه شوید که چه فیلمهای وجود داشته‌اند که قربانی تنگ نظری برخی مدیران فرهنگی شده‌اند. گذر کنیم.

«سیانور» به داستان به برهه‌ای از تاریخ سیاسی ایران می‌پردازد که در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته شده است؛ یعنی «مجاهدین خلق»، مجاهدانی که هنوز منافق نشده بودند. افرادی مثل مجید شریف واقفی.

این فیلم توانسته است با فیلمنامه‌ای قوی چهره‌ای درست از وقایع سال 50-54 را به نمایش در بیاورد. شاید اگر اسم نیروهای ساواک را بیاوریم، فردی با هیکل بزرگ و سیبلهای بلند و بسیار زورگو به خاطرمان بیاید؛ تصویری که غالباً برای فرمانده‌های عراق به ذهن متبادر می‌کند و  این سؤال را برای نسل جوان کشورمان به میان می‌آورد که اگر فرماندهان عراقی انقدر به اصطلاح بی‌فکر و بی‌درایت بودند چرا جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید؟«قبول کنیم که نسل جدید کشورمان کمی از نسل قبل خود باهوش‌تر هستند».

«سیانور» توانسته است تصوری درست از وقایع را به تصویر کشید، شاید هم این استقبال گسترده از«سیانور» به همین علت است. در این مهدی هاشمی یکی از ماموران ساواک است به نام بهمنش، ماموری که بسیار باهوش و فراست است.

میزگرد با عوامل فیلم «سیانور» چندی پیش با حضور بهروز شعیبی(کارگردان)، سید محمود رضوی(تهیه‌کننده) و مسعود احمدیان(نویسنده) برگزار شد.

یک بخشی از این مسأله به حکومت‌ها و نوع مواجهه ایشان با مخالفان مربوط می‌شود. ولی یک بخشی اساسی آن هم در اختیار جریانی است که دارد مخالفت می‌کند. معمولاً اینطور بوده که وقتی جریانی که مواضع ایدئولوژیک دارد ببیند توان مقابله فکری ندارد، رو به خشونت و اسلحه می‌آورد و این رویه را انتخاب می‌کند تا محیط را برای حضور همه ناامن کند و بازی را به هم بزند.

احمدیان: در این موارد، باید دید که منافع چه کسی این وسط در خطر است.

مثلا درباره فعالیت‌های مجاهدین خلق بعد از انقلاب اسلامی باید دید که ابتدا حکومت مبارزه مسلحانه با او را شروع کرد یا او بود که اسلحه کشید و دست به ترور نخبگان و بعد ترور مردم زد. نمی‌شود همه چیز را به بسته بودن فضا محدود کرد البته که اشاره کردید آن زمان فضا بسته نبود. مشخصاً درباره مجاهدین فقر تئوریک و شکست در بحث‌های منطقی و علمی در دست به اسلحه شدن آن‌ها نقش داشت.

احمدیان: من به مسئله مجاهدین خلق نمی‌خواهم بپردازم، چرا که این موضوع تحلیل دیگری می‌طلبد. در ارتباط با سیانور ما وقتی اتفاقات بین سالهای 50 تا 54 را مطالعه کردیم، متوجه شدیم مجاهدین آدم‌های بسیار پیچیده‌ای بودند به چه معنا؟ چرا هیچ کس به این قضیه فکر نمی‌کند. امام  بین سال  50 تا 52 که به نجف تبعید شدند، 10 سال از آخرین صحبت‌ها و حرفهای ایشان در قم و فیضیه می‌گذرد، شما هیچ فکر کردید چرا یک سازمان چریکی که مجموعه روحانیت را در مبارزه مرتجع و عقب افتاده می‌بیند یا هم‌اندازه خودشان نمی‌بیند، دو نفر از خبره‌ترین افرادشان یعنی حسین احمدی‌روحانی و تراب حق‌شناس را برای ملاقات با امام، یک ماه به نجف می‌فرستد؟

احمدیان: بحث پایه سیانور، کاملاً سیاسی است

افرادی می‌گویند روزی یک ساعت و برخی دیگر می‌گویند روزی دو ساعت می‌نشستند و با امام صحبت می‌کردند، امام هم صحبتی نمی‌کردند و تاییدی بر حرفهای آنها نمی‌دهند. یک ماه به پایان می‌رسد و اینها باز می‌گردند، این‌ها دنبال چه بودند؟ دنبال تایید امام بودند چون می‌دانستند این مرد پایگاه مردمی دارد. چرا رفتند سراغ امام؟ چرا سراغ آیت‌الله فلانی که نزدیک‌تر به ایشان بود، نرفتند؟ پاسخ امام چه بود؟ فرمودند دو ان‌قلت اساسی داریم، یکی راجع به استراتژی و تاکتیکی که پیش گرفتید و خودتان را به هلاکت می‌رسانید، یعنی مبارزه مسلحانه. دیگری هم مباحث ایدئولوژیک که راجع به معاد داشتند.

امام بعد از انقلاب، آن قضیه را یادآوری می‌کند و می‌گوید«بله آمدند، از ایران سفارش آن‌ها را کردند اهل نهج‌البلاغه و قرآن هم بودند، فکر کردند می‌توانند من را خام کنند، نتوانستند و نشد، هنوز هم به آن‌ها فرصت می‌دهم، برگردند». متاسفانه کمتر منتقدی به آن بحث‌های تزکیه‌های درونی که سیانور بر آن تاکید دارد، توجه می‌کند.صرفاً چون به مجیدشریف ‌واقفی و صمدیه ارادت داریم، فیلم سیانور را نساخته‌ایم. این فیلم قصد دارد بحث بزرگ و مهمتری را مطرح کند که  آن هم بحث پایه‌اش کاملاً سیاسی است.

درباره این عدم تزکیه، تمرکزی که بر تقی شهرام دارید به همین دلیل است؟ چون او آدم اهل مطالعه‌ای لقب داشت.

احمدیان:  راجع تقی شهرام که می‌توان یک «سیانور2» ساخت، من این موضوع را هم به آقای شعیبی گفته‌ام. خود تقی شهرام سال 56 یک مانیفستی می‌نویسد که اصلاً مبارزه مسلحانه را می‌گوید چیز مزخرفی است و بعد ایران را ترک می‌کند. چرا آقای تقی شهرام که آدم پخته‌ای حساب می‌شده است، چنین رفتاری را در پیش می‌گیرد؟ اصلاً برای چه بازمی‌گردد و بسیار  تصادفی -شما در خاطرات احمد احمد بخوانید-، گرفتار جمهوری اسلامی می‌شود و جالب است تقی شهرام در محاکمه‌اش هم بحثی نداشت جزء 2 شاکی خصوصی یا به عبارتی یک شاکی خصوصی. خانواده مجید شریف‌واقفی که بچه آن‌ها را کشته است، اعلامیه داده است و رسما گفته است و به این موضوع می‌بالد.

شعیبی:  اشراف احمدیان بر تاریخ فوق العاده بود

شعیبی: مزیت کار با آقای احمدیان همین نگاه دقیق و تسلط‌شان بر تاریخ بود. فیلمنامه اولیه که مدتی در اختیار آقای رضوی بود و بعد به من دادند تا بخوانم. بعد از آن یک جلسه‌ای با آقای احمدیان گذاشتیم و راجع به آن مقطع یک توضیح کلی دادند و من رفتم 2 هفته شروع به مطالعه کردم، اطلاعات من بسیار کم بود، شروع کردم به خواندن، بعد از دو هفته دیدم من راجع به هر چه تحقیق می‌کنم، فیلمنامه  آقای احمدیان بسیار کامل‌تر از قبل و بعد از آن می‌گوید. خیلی خوب است با نویسنده‌ای کار می‌کنید که به این بخش اینقدر اشراف دارد و خیالتان راحت است که بعداً فیلم اشکالات تاریخی ندارد.

احمدیان: یک نفر پرسید مگر صمدیه، 16 اردیبهشت ترور نشد؟ پس چرا از دهانش بخار بیرون می‌آمد؟ گفتم بله واقعیت این است که شرایط تولید به سمت و سویی رفت که همه می‌دانستند 16 اردیبهشت شرایط اینگونه نیست، آن صحنه را برای تولید، خودمان حل کردیم ولی گفتم من یک جواب رندانه می‌توانم به تو بگویم که من رفتم تحقیق کردم هوا‌شناسی سال 54 را پیدا کردم آن سال خیلی سرد بود و از دهان بخار بیرون می‌آمد. من خودم گفتم بله صمدیه لباف باید یک ته لهجه اصفهانی می‌داشت، این را بهروز شعیبی هم می‌دانست یک بحث زیبایی‌شناسی در سینما هم وجود دارد، مثلا می‌گویند چریک خانم چرا اینگونه است؟ می‌گویم درباره این بحث‌هایی که می‌شود، فکر نکنید شعور هیچ کسی نرسیده است اما ما یک زیباشناسی در سینما داریم و چون یک قسمتی از آن متکی به ستاره‌هاست این مسائل پیش می‌آید. وگرنه بله، آقای صمدیه لباف می‌توانست لهجه اصفهانی داشته باشد و چشم آبی هم نبود و همه این را می‌دانند.

شعیبی: سینما به فضاسازی کمک می‌کند

شعیبی: وقتی فضای یک دوره‌ای را تعریف می‌کنید خیلی خوب است که مطابق با آن کار شود. من به این معتقدم خود سینما می‌تواند به این فضاسازی کمک کند. یعنی درباره این اثر ما می‌آمدیم بهار می‌گرفتیم کاری نداشت، کوچه ترور صمدیه اصلا چیزی هم ندارد که بگوییم بهار می‌خواهیم بگیریم یا تابستان، ولی این فضاسازی، لباس‌ها، حالی که سنگینی فضا، آن سرمایی که در فضا وجود دارد، ایجاد می‌کند به نظر من خیلی بیشتر ارزش دارد تا اینکه بگوییم این اردیبهشت بود، یا مرداد بود.

احمدیان: می‌گوید چرا پشت تقی شهرام این همه کتاب وجود دارد؟ می‌گویم شما اگر رفته باشید مطالعه کرده باشید، اول اینکه خانه تقی شهرام امن‌ترین خانه‌ها بوده است، یعنی اینطور نبوده که به خانه او بریزند و مانند خانه مجید مجبور باشد، جمع کند و دائم جا عوض کند. اصلا اینطور نبوده است، دوم مستندات تاریخی آن هم وجود دارد که در زمان یک مباحثه میان سران بنیان‌گذار سازمان مجاهدین خلق اتفاق افتاده است. در خانه‌ای که اولین خانه‌شان در بلوار کشاورز فعلی است، یک کمدی وجود داشته، همانطور که در فیلم می‌بینید پر از کتاب، یکی از بنیانگذاران به دیگری می‌گوید تو لطف کن مانند فلانی این کتاب‌ها را بخوان، یعنی در بحث‌های خودشان هم اینطوری بوده است. ما داریم راجع به مقطعی صحبت می‌کنیم که خانه‌های تیمی اینگونه نبوده که دو ماه دو ماه تغییر کند، آن هم بخصوص خانه تقی شهرام.

احمدیان: نداشتن ایدئولوژی خودش یک ایدئولوژی است

شما «سیانور» را برای نسل امروز می‌سازید. در حالی سیانور یک اثر ایدئولوژیک است و به آدم‌های ایدئولوژیک و روزهای مواجهه ایشان با هم می‌پردازد و برای نسل امروز بودنش قدری قابل اشکال شده است. برخی معتقدند، «بی‌تفاوتی» یکی از ویژگی‌های رو به فراگیری نسل جدید ایران است حالا آیا این افراد حوصله تماشای چنین آثاری را خواهند داشت؟ امروز ژست روز این شده است که «من ایدئولوژی ندارم». با این اوصاف به راحتی می‌توان به بهروز شعیبی یک برچسب زد که او هم یک آدم ایدئولوژیک است و می‌رود سراغ آثاری که این شکلی هستند. این برای شما ملاحظه اینجا نمی‌کند که چنین برچسب‌هایی بخورید؟ برخی معتقدند نسل امروز نسلی نیست که مانند دهه پنجاه و شصتی‌ها به این فضا‌ها علاقه ای داشته باشد. نسل یهویی‌ها و گشت و گذار در حال و روزمرگی‌هاست. برخی معتقدند این نسل از افراد ایدئولوژیک چندان خوششان نمی‌آید؟

احمدیان: قبل از اینکه آقای شعیبی پاسخ بدهد آیا شما آدمی دارید که ایدئولوژی نداشته باشد؟ همین یهویی خودش یک ایدئولوژی است دیگر.

برخی ایدئولوژی را یک ناسزا می‌دانند و معتقد بودن به یکایدئولوژی را یک فحش روشنفکری قلمداد می‌کنند.

احمدیان: اینکه می‌گویند ما ایدئولوژی نداریم خودش یک ایدئولوژی است. اینکه برخی اینطور ژست می‌گیرند حرف دیگری است و شما اهالی رسانه در برحسته شدن این حرف‌ها مقصر هستید.

شاید راجع به آقای شعیبی هم این برچسب زدن به کار گرفته شود که بله او یک آدم ایدئولوژیک است و به آدم‌هایی هم که به شدت روی باور خود متعصب هستند، می‌پردازد. آیا اساساً ایدئولوژیک بودن بد است؟ آیا اصلاً آدم بدون ایدئولوژی وجود دارد؟

احمدیان: مگر رژیم صهیونیستی یک ایدئولوژی ندارد چرا به آن‌ها نمی‌گویند؟

شعیبی: اشکال ما نبود ایدئولوژی نیست؛ عدم احترام به ایدئولوژیهای یکدیگر است

 این بحث در سینمای ایران بسیار فراگیر شده است و وقتی می‌خواهند یک نفر را بایکوت کنند و بیرون بیاندازند، به او از این برچسب‌ها می‌زنند.

شعیبی: اینکه یک کسی ایدئولوژی دارد یا ندارد، بحث دوم ماست. بحث اول اتفاقاً این است که گفت‌وگوهایمان رو به روز به قهقرا می‌رود و این موضوع به آن دلیل نیست که ایدئولوژی داریم یا نداریم. به آن علت که نمی‌توانیم به ایدئولوژی یگدیگر احترام بگذاریم. ما داریم به سمتی می‌رویم که اصلاً امکان گفتگو با یکدیگر را داریم از دست می‌دهیم.

این دقیقاً همان حرفی است که فیلم «سیانور» قصد دارد را مطرح کند.  وقتی صمدیه از حذف کردن حرف می‌زند، یعنی امکان و تمایل به گفتگو با هم از بین رفته است.

پاسخ من اتفاقاً این است که بله، من ایدئولوژی ‌دارم. اگر نداشتم، برای چه آمدم کار تألیفی می‌کنم؟ می‌رفتم یک کار اجرایی می‌کردم. من سالهای زیادی کار دستیاری کرده‌ام. دستیاری کار اجرایی بود و می‌توانستم به راحتی ادامه بدهم به لحاظ امرار معاش هم دستیاری کار خوبی است و در بدنه سینما هم که من بزرگ شدهٔ سینما هستم، مفید است.

می‌توانستم به سمت کار تألیفی نیایم، وقتی وارد کار تألیفی می‌شوید اتفاقاً باید تصمیم بگیرید که کجا می‌خواهید بایستید و بمانید. حتی ایدئولوژی‌ای هم نمی‌خواهید داشته باشید باز باید راجع به آن تصمیم بگیرید. برای همین من می‌گویم که ایدئولوژی دارم. ولی این ایدئولوژی تحت سفارش یک گروه و دسته‌ برای من ایجاد نشده است، تحت دریافت خودم است و آموز‌ه‌هایی که داشتم و زندگی‌ای که دارم، در نتیجه در حال حاضر اگر با آقای محمود رضوی کار می‌کنم برای این است که به هم احترام می‌گذاریم و با هم حرف می‌زنیم. با هم در مسائلی اختلاف داریم ولی اختلاف ما در جهت حرفه‌مان است نه در جهت منافع شخصیمان.

رضوی  کاملاً یک چیزهایی را با استدلالش می‌گوید و از او قبول می‌کنم، او یک چیزهایی از من قبول می‌کند و کاملاً هم به تفکر هم احترام می‌گذاریم. قاعدتاً اگر این اتفاق در سینمای ما می‌افتاد در جشنواره ما هم اتفاق‌های داوری به یک شکل دیگری رقم می‌خورد. فیلمنامه آقای احمدیان دو سال و نیم منتظر یک تهیه‌کننده می‌ماند چون این قضاوت ها وجود دارد.

احمدیان: 6 سال منتظر ماند. کمتر تهیه‌کننده‌ای در سینمای ایران هست که این فیلم‌نامه را نخوانده باشد. من خودم به خیلی‌ها این را ارائه دادم.

شعیبی: واقعیت این است‌‌ همان نگاهی که می‌گویید، نگاهی که کسی ایدئولوژی‌ داشته باشد همه می‌خواهند با او... من نمی‌خواهم کلی حرف بزنم می‌خواهم راجع به سینما که فصل مشترک ما است حرف بزنیم، من می‌گویم چرا سینمای کمدی یکدفعه می‌میرد؟ چرا یکدفعه اوج می‌گیرد؟ چرا یکدفعه گونه‌های سینما رو به انقراض می‌روند، یکدفعه می‌بینید فیلم کودک حذف می‌شود، برای اینکه تا زمانی که فیلم کودک ساخته می‌شود همه برای پوزیشن روشنفکری و سینمای کودک و جشنواره کودک همه می‌گویند برویم، به محض اینکه نگاه یکی تغییر می‌کند و می‌گویند یک فیلم با یک گونه در جشنواره دیگری امتیاز می‌آورد همه فکر می‌کنند الان جایگاه آن است و پوزیشن یک آدم صاحب فکر و اندیشه و بعد دیگر فراموش می‌کنند که یک نفر می‌تواند حرف خودش را با گونه‌های مختلف سینما بگوید و هر کدام جایگاه خودشان را دارند، من فکر می‌کنم اگر این مریضی عدم اعتماد ما و روبروی هم قرار گرفتن ما حل شود، دیگر اینکه ما ایدئولوژی دارم اتفاقاً جزء نقاط ضعف نیست، ضمن اینکه حرفه ما و کار ما، کار تالیفی است، کار تالیفی یعنی اینکه ما در گذر از زمان‌های مختلف با تفکرات و اتفاقات مختلف مواجه می‌شویم، ممکن است تفکرات شما تکامل پیدا کند، ممکن است نزول پیدا کند و این‌ها همه چیزهایی است که ناخواسته در کار تالیفی وجود دارد.

 گفتم با نسل کم‌حوصله‌ای مواجه هستیم که شاید حوصله این کارهایی که اینقدر نیازمند بحث و مجادله و مباحثه باشد را ندارد. مانند دهه پنجاهی‌ها نیستند که بنشینند، مدام کتاب بخوانند و به همین اطلاعات مختصری که از یک کانال تلگرامی قابل دستیابی است عموماً بسنده می‍شود. برخی اصلاً تمایلی ندارند که به دفاع از ایده خود بپردازند و به راحتی از این گروه به آن گروه در رفت و آمد هستند و هیچ جدیتی مانند نسل‌های گذشته دیده نمی‌شود. از یک بی تفاوتی عجیبی صحبت می‌شود که به سرعت در حال فراگیری است. تعداد زیادی از مخاطبان سینما را امروز چنین نسل و افرادی شکل می‌دهند. ساختن این دست آثار و اینکه وقت بگذارید و سکانس‌های اینگونه بسازید که اینقدر پرچالش باشد، به نظر یک جور ریسک لااقل درباره گیشه می‌رسد.

شعیبی: برای هر اثر سینمایی در حال حاضر هر خطری ممکن است وجود داشته باشد. یعنی بی‌تعارف چه کسی فکر می‌کرد امسال «ابد و یک روز» این قدر بفروشد و اگر ابد و یک روز سال دیگر می‌آمد در جشنواره همین اتفاق برای آن می‌افتاد؟ این مریضی سینمای ماست که سینمای مستقل و سالمی نداریم که بگوییم این سینما فرمتش این است و شما می‌توانید با این فرمت جلو بروید و بدانید اگر سیانور ساختید، قرار است این اتفاق برای آن بیافتد. مثلا به عنوان یک سند تاریخی به آن نگاه شود. به عنوان یک سینمای تاریخ معاصر به آن نگاه شود. فیلم تاریخ معاصر می‌سازیم و از هرگونه سیاه‌نمایی و کلیشه‌های رایج پرهیز داریم. بعد یکدفعه برخوردی با ما می‌شود که با کار ایکس که اتفاقاً خیلی هم کاریکاتوری است، نمی‌شود. سینمای ما یک سینمای قابل پیش‌بینی‌ نیست، کافیست یک مدیر جزء تغییر کند همه چیز تغییر می‌کند.

شعیبی: سینمای ایران قابل پیش‌بینی نیست/ ممکن است با تغییر یک مدیر جزء همه چیز تغییر کند

به نظر من غیرقابل پیش‌بینی‌تر از آنچه درباره سینمای ایران گفتید، خود مخاطب است.

شعیبی: نه؛ بنظرم مخاطب در جریانی قرار می‌گیرد که ما او را قرار می‌دهیم. یعنی مثلاً درباره فیلم ابد و یک روز که به لحاظ ساختار، فیلم خوبی است ولی اگر در جریان این تبلیغات قرار نمی‌گرفت، پرفروش نمی‌شد.و مثلاً سال دیگر ممکن بود فروش دیگری می‌داشت. مثال می‌زنم. حتی بخشی از آنچه درباره «50 کیلو آلبالو» اتفاق افتاد هم همینطور است. این‌ها همه به واسطه آن جریانی است که شما مخاطب را درون آن قرار می‌دهید. وقتی افراد را در معرض یک جریان قرار می‌دهید مخاطب با جریان شما حرکت می‌کند. اما در حال حاضر  یک مسئله دیگری که ما با آن روبرو هستیم، این  است که ما با فضای مجازی‌ مواجهیم که فضا در ان به شکل دیگری رقم خورده است.

کلیت جامعه ما که امروز چنین فضایی دارد یک طرف، رسالت ما به عنوان کسانی که داریم کار فرهنگی می‌کنیم، آیا در جشنواره و فروش لحظه‌ای خلاصه می‌شود یا در ماندگاری فیلم؟ من فکر می‌کنم حرفی که آقای احمدیان گفتند حرف مهمی است. اگر بعد از سال 54، فیلم سیانور بعد از 41 سال در نمی‌آمد و این 41 سال را شما می‌گذاشتید زمان از آن بگذرد، مانند اتفاقی که برای ما افتاده است ممکن است بسیاری از واقعیتهای تاریخ دچار تحریف و تغییر می‌شد. کار ما در حوزه تاریخ چیست؟ یکی از رسالت‌های ما این است که واقعیت تاریخ را تعریف کنیم و به نسل بعدیمان منتقل کنیم و در 50 سال بعد هم اگر فیلمی درباره مقطع سال 54 ساخته شود یکی از منابع اقتباسش بتواند سیانور باشد.

برای همین منظور تصمیممان این بود که از کلیشه‌ها پرهیز کنیم و از آدم‌ها کاریکاتور نسازیم. به نسل خودمان و نسل بعد از خودمان دروغ نگوییم و مدیون آن آدمهایی که در آن دوره بودند، هم نشویم. برای اینکه ما یک جریان از انقلاب را مرور می‌کنیم، جریانی که یک بخشی از بدنه‌ی انقلاب است و هر دستی شما در آن ببرید خودتان را به تاریخ انقلاب مدیون کرده‌اید.

در حال حاضر به نظر من جوابی که سیانور از مردم  و  اکران می‌گیرد به خاطر این است که  مردم با یک چیز متفاوت روبرو هستند، نه دیگر کاریکاتور کسی را می‌بینند، نه دیگر ساواک غیرقابل باور می‌بینند، نه بچه مسلمان تندرو می‌بینند، نه حتی جریان مارکسیستی‌شان را نیامده‌ایم غیرواقعی نشان دهیم. یعنی حتی جریان مارکسیستی هم برگرفته از یک دانش مبارزاتی است و جلو می‌آید و برای همین تقی شهرام هم در چند جمله راجع به ایدئولوژی‌اش صحبت می‌کند. ما نیامدیم به عنوان سینماگران، به عنوان مولف‌های یک فیلم -من همیشه می‌گویم ترکیب نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان سینماگر و مولف‌های یک فیلم هستند- دروغ بگوییم. ماحصل این روند هم این است که یک اعتمادی شکل می‌گیرد که امروز بیننده ما اگر با فیلم به لحاظ فرم، به لحاظ محتوا، یک مقدار غریب هم هست و غرابت دارد ولی رابطه خوبی برقرار می‌کند، یک اعتمادی بین ما به وجود آمده است.

یک نکته‌ای که درباره شکل گرفتن این اعتماد  می‌توان بیان کرد، این است که پرداخت به سوژه واقعی و باورپذیر به نظر می‌آید. این را می‌شود در نوع روایت ماجرا هم دنبال کرد، یعنی نمی‌آیید مستقیم و شعاری بگویید این‌ها تروریست هستند. اتفاقاً آن چیزی که ساواک در سیانور با آن مواجه است شکلی از نافرمانی مدنی است و موضوعی است که قرار است مورد تحلیل قرار بگیرد. نکته مهم که محور تمرکز فیلم هم هست این است که این نافرمانی چگونه می‌تواند تبدیل به خشونت شود، منجر به استفاده از اسلحه شود؟ فکر می‌کنم اگر سیانور از این زاویه مورد تحلیل قرار بگیرد اتفاقاً برای همین نسل امروز که تجربه یک ناآرامی جدی در سال 88 و ... را داشت هم دارای فوایدی باشد.

شعیبی: به هر حال یک دورهٔ تاریخی را مردم ما گذرانده اند و تعداد زیادی تجربه‌های موفق و ناموفق انجام شده است. به تعداد آدم‌هایی که در آن دوره تصمیم گرفته‌اند و به قول شما فعالیت مدنی داشتند یا فعالیت سیاسی داشتند، تجربه وجود دارد. این تجربه‌ها اگر از طرف ما به عنوان نسلی که هنوز نزدیک هستیم و هنوز در حال خوانش هستیم، هنوز  آن آدم‌ها را می‌بینیم، باید تهیه و منتقل شود. این  زمان است که ارزش سینما و اتفاقی که در حال حاضر در این فضای فرهنگی می‌افتد را بیشتر درک می‌کنیم. شما دارید با کمک سینما یک دوره و یکسری تجربه را انتقال می‌دهید، لازم نیست ما فیلم سیانور را بسازیم و بعد از سیانور فقط  کسانی که تفکر مارکسیستی دارند دچار عبرت شوند، نه بچه مسلمانان هم باید عبرت بگیرند، تمام افرادی که در یک جامعه وجود دارند برای انتخاب‌های بعدیشان باید عبرت بگیرند و این عبرتی که می‌گیرند براساس شناختشان از موضوعات خواهد بود.