خانه‌ای در خیابان چهل و یکم روایت داستان زندگی همه ما است
من ساکن خانه‌ای در خیابان چهل و یکم هستم، خانه‌ای که محمود رضوی و حمیدرضا قربانی آن را ساخته‌اند. خانه‌ای که در آن خون برادری روی دست برادری دیگر ریخته است.
 
فیلم خانه‌ای در خیابان چهل و یکم روایت داستان زندگی همه ما است، فقط غلظت این «قهوه تلخ» در هر پلاک این خیابان بزرگ با پلاک دیگر تفاوت دارد. چه کسی تا به امروز زخم از دست همخانه‌ای‌های خود نچشیده است؟ کدام یک از مردم این خیابان فرصت انتقام نداشته است؟ خواسته یا ناخواسته، ما هر روز به یکی از همخانه‌ای‌هامان زخم می‌زنیم یا از یکی از «سقف‌شریکان‌مان» زخم می‌خوریم. سوال اما اینجاست، حالا باید چه کنیم؟
 
سیدمحمود رضوی، از نگاه نگارنده یک هنرمند «اخلاق‌گرا» است، هنرمندی که بیش از ساختار فیلم به پاسخ این پرسش ما فکر می‌کند که ما اگر در این فیلم بازی کنیم توی هر نقشی کدام عکس‌العمل را خواهیم داشت. شما چطور از حق خود می‌گذرید؟ چقدر چشم می‌پوشید؟ اصلا گذشت می‌کنید؟ باور کنید «قتل» از آنچه که بر پرده جادو می‌بینیم به ما نزدیک‌تر است.
 
ادعا نمی‌کنم که تاثیر این فیلم یک ساعت و چند دقیقه‌ای مثل یک کتاب پانصد صفحه‌ای است، حتی به جرات می‌گویم این کار بهترین تجربه رضوی هم نبوده است، اما ایمان دارم که برای درست فکر کردن کافی است.
 
موزیک متن تاثیرگذار و متناسب، بازی خوب و کشش مناسب داستان، آدم را برای لذت بردن از فیلم مجاب می‌کند. اما اخلاق گم شده در دنیای مدرن، برجسته ترین بارزه این اثر است.
 
این فیلم اتفاقا روبروی دهلیز، اثر درخشان رضوی و شعیبی ایستاده است، در این فیلم، بیننده دنیا را از نگاه داغ دیده و انتقام گیرنده می‌بیند، اما مثل تمام فیلم‌های این تهیه کننده اخلاقی، خانه خیابان چهل و یکم بیش از حد لزوم سفیدهای گل‌درشت‌تری نسبت به سیاه‌ها دارد. هرچند، داستان می‌توانست ما را برای دفاع از خانواده مقتول مجاب‌تر کند.
 
توصیه می‌کنم آن‌ها که دهلیز را پسندیده‌اند حتما به دیدن «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» بروند، شاید بعد از هر اتفاقی (بزرگ یا کوچک) به قول گروس عبدالملکیان، دست‌ها را بشویند، در آینه نگاه کنند و تصمیم دیگری بگیرند.