فیلمی که زود فراموش می‌شود!

ماجان از هر لحاظ فیلم بدی است. بد است چون می‌داند چه می‌خواهد بگوید، ولی نمی‌تواند آن حرف را  بگوید. فیلم قصه ماجان است و عشقش به فرزند معلولش. عشقی که ایمان می‌آورد و ایمانی که او را تا مرز فروپاشی از زندگی هم پیش می‌برد. اما مسئله اصلی این است  که ما هیچ‌گاه با مسئله ماجان احساس نزدیکی نمی‌کنیم. هیچ‌وقت به درک درستی از ایمان ماجان نمی‌رسیم. چرایی‌اش هم کاملاً مشخص است. چون نشان دادن مسائل چنین درونی و شخصی در سینما که اصلش بر نشان دادن است خیلی سخت است. 

شما چگونه می‌توانید داستان‌های مولوی را تصویری کنید؟ یا مثلاً اشعار سپهری را. این اشعار چنان ذهنی و ملکوتی‌اند که نشان دادنشان فقط فیلم‌تان را بد می‌کند. ایمان هم چنین مفهومی است. انقدر پیچیده و شخصی است که نمی‌توان آن را به راحتی تصویری کرد. مگر این‌که به بزرگی برگمان باشید. ماجان هم تمام سعی خود را کرده تا بگوید این زن یک مادر نمونه است که از عشق به فرزند به ایمان خوب شدنش می‌رسد. اما داستان اینجاست که ماجان فیلم خیلی سرسپرده‌تر و کم‌هوش‌تر از آن است که به این مرتبه و درک برسد، ولو این‌که غریزی باشد. کسی که انقدر در تعلق شوهر است و به زمین چسبیده و بی‌اراده است چطور می‌تواند ایمانی چنین مستحکم و عشقی چنین عمیق داشته باشد. 

مشکلات فیلم آن‌جایی حادتر می‌شود که ما دلیلی برای این حجم نفرت و پستی پدر پیدا نمی‌کنیم. این‌که او با فرزند معلولش کنار نیاید یک مسئله است و این‌که انقدر از او متنفر باشد مسئله دیگری. پدر چرا فکر می‌کند گناهکار است؟ او برای کدام گناه کرده فکر می‌کند پسرش معلول شده؟ او چرا باید در برابر پرسش ماجان سکوت کند؟ چرا فیلم‌نامه‌نویس فکر کرده اگر در برابر این پرسش پاسخی ننویسد خیلی بهتر است. اتفاقاً باید علت این خودگناهکار پنداری پدر را بفهمیم تا علت این همه نفرتش مشخص شود. 

از همه بدتر پیشنهادی است که گروه سازنده این اثر به مردم برای خوب بودن می‌دهند. این‌که باید مثل احسان معلول باشیم تا پاک و منزه بمانیم. به جز احسان همه شخصیت‌های فیلم آدم‌هایی هستند که در زندگی‌شان اشتباهات بزرگ کرده‌اند، چه عرفی و چه دینی. از برادر هاشم(همسر ماجان) که عاشق یک زن بالغ با اختلاف سنی بیشتر از خودش شده و آویزان است بگیر تا خود هاشم و ماجان و زنی که به عنوان هوو ماجان برای هاشم در نظر گرفته‌اند. مشکل فیلم ماجان بیش از آن‌که به خود فیلم مربوط باشد به تفکر سازندگان آن مربوط می‌شود. تفکر سازندگان این اثر درست مثل حوض نقاشی بر خلاف ظاهر مشفقانه‌اش کاملاً ارتجاعی است. برای همین هست که ماجان برای نگهداری از فرزند معلولش یک دلیل موجه دینی هم نمی‌تواند بیاورد. 

ماجان از آن فیلم‌های تلف شده‌ای است که حتی به تماشاگر فرصت عصبانیت هم نمی‌دهد. فیلم را می‌بینی و از سالن بیرون می‌آیی تا شاید بتوانی به فیلم‌های بهتری فکر کنی که برای خوب بودن احتیاج به بازی کردن با مفاهیم دینی و انسانی نداشته‌اند. فیلم‌هایی که به جای تحمیل عقاید سازندگانشان تماشاگران را به اوج لذت و احساس رسانده‌اند. ماجان بیشتر یک شوخی با مدیوم سینما است و انقدر شوخی بی‌نمکی هم هست که حتی نمی‌توان به آن خندید.