روایت یک عکاس سینما از بم در آستانه نوروز

 محمد (نادر) فوقانی عکاس مطرح سینمای ایران که سابقه عکاسی بیش از ۱۶۰ اثر سینمایی را در کارنامه کاری خود ثبت کرده در آستانه عید نوروز و فصل بهار با انتشار دل نوشته ای از تجربیات و حضور چند روزه اش در شهرستان بم سخن گفت.

در دلنوشته فوقانی که به صورت اختصاصی در اختیار گروه هنر خبرگزاری مهر، قرار گرفته، آمده است:

«امسال بار دیگر به سرنوشت از پیش رقم خورده و یا قسمت و سهم ما از دریای بیکران زندگی اعتقاد بیشتری پیدا کردم. سرنوشت پدیده عجیبی است و بعضی اوقات آدم را غافلگیر می کند و هر چه دست و پا می زنی گویی در باتلاق بیشتر فرو می روی و می باید بدون چون و چرا تسلیم شوی. در زندگی شخصی خود بارها و بارها به خود گوشزد می کنم که اگر در هنر دستی بر آتش داری و جایگاه کوچکی پیدا کرده ای به خاطر حمایت یا انرژی دادن خیلی از آدمیان اطرافت است و در حقیقت به این آدم ها به نوعی بدهکاری. و این حس را سال ها به دوش می کشم که دینی بر گردنم دارم و می باید ادا نمایم.

از پدر و مادر و خانواده  گرفته تا کسانی که همانند سایه همیشه با من هستند و دائم در گوشم نغمه ای را زمزمه می کنند. همیشه از خداوند خواستم تا این سایه ها تبدیل به واقعیت شوند و تا زنده هستم بتوانم کاری را انجام دهم تا هم آنان خرسند شوند و هم من لبخند رضایت بر بازی های زمانه زنم. خوشحالم از اینکه خداوند بزرگ این درد و دل را از پس ابرها و از بالای خورشید و ماه و کهکشان هایش شنید و اجابت کرد.

امسال به طور غیر منتظره ای از سوی یک مجتمع خیریه بنام «طلوع نقش ماندگار» دعوت به همکاری شدم. تهیه مجموعه عکس هایی از دیدنی های شهرستان بم با هدف برگزاری نمایشگاه عکس و فروش تابلو ها به نفع مرکز خیریه ... از قبل هیچ تصوری از طبیعت و آثار باستانی این شهرستان نداشتم. وقتی وارد عمل شدم و عکاسی را شروع کردم با یک سری از آدم های با فرهنگ و خونگرم و مهربان مواجه شدم که در عمق وجودم همان سایه ها رو حس کردم انگار به عینیت تبدیل شده بودند.

اول خود را به نگاه صاحب اصلی هنر سپردم و بعد امیدوار به نگاه و قلب سراسر از عاطفه بچه های مجتمع مذکور ...پلان هائی را می دیدم و شرایط به گونه ای دلچسب مهیا میشد که شاید در طول ۳۳ سال سابقه عکاسی ام کمتر دیده بودم البته در عکاسی فیلم «محمد رسول الله (ص)» این خوشایندی را بارها تجربه کرده بودم که جزو نوادر است. تمام آن سایه ها که جلوتر از من قدم بر می داشتند حالا همراه سایه خودم و با من بودند و انگار از ثبت فریم هایم  مراقبت می کردند.

 بر پایی نمایشگاهی با ۲۰۰ عدد عکس ۵۰ در ۷۰ از تمامی نقاط دیدنی نازنینی بنام بم ظرف مدت ۱۰ روز عکاسی مداوم همه گرد و خاک این مدت کوتاه را از شانه هایم می زداید و لبخندی از سر رضایت را بر لبان همان سایه ها می افزاید. از ته دل می گویم دوستتان دارم  از آن پیرمرد روستائی که ظهر مهمان سفره بی آلایش او بودم تا لبخند با صداقت دخترکی بنام بهار که از بچه های مرکز خیریه است.

فرشته مهربان هنوز صدای نبض تو را که با نبض خود همسان کرده بودم حفظ کرده و نگه خواهم داشت. همه اینها را قلم زدم و در حقیقت پرده از رازی برداشتم تا به مخاطبان عکس هایم بگویم در آستانه سال جدید به سرزمین رویاها بم سری بزنید و از نزدیک وارد تابلو های  سراسر عشق و عاطفه شوید. یک چمدان از محبت پر کنید و با دلی گرم و لبخندی از جنس خدا بین بچه های مجتمع مذکور یکسان تقسیم کنید. باشد که شما هم با سایه ها دوستی کنید و آنان از پس شما قدم بر دارند. با احترام / نادر فوقانی»