علامه می‌خواست عرفان در خدمت مردم قرار گیرد / رد یک ادعای جنجالی راسل چگونه صورت گرفت؟
افکارنیوز گروه حوزه و دانشگاه:

دکتر علیرضا صدرا دانشیار دانشکده علوم و حقوق سیاسی دانشگاه تهران و کارشناس اندیشه های سیاسی از شاگردان بنام علامه جعفری بوده است. خواننده گفت و گوی ما با ایشان در باب اندیشه های علامه جعفری باشید.

شما به عنوان شاگرد علامه جعفری از نزدیک با نظرات و عقاید این عالم فرزانه آشنایی دارید، برای شروع در خصوص پایه نظری و علمی تفکرات ایشان بفرمایید؟

علامه استاد جعفری یکی از حکمای الهی و توحیدی معاصر بوده و هست. از بزرگترین حکمای نه تنها دهه ها بلکه دوران و به تعبیر ریاست دانشگاه آتن، فیلسوف و حکیم معاصر و قرون اخیر و نه تنها در ایران که خودش سرزمین حکمت متعالی است بلکه بویژه در جهان اسلام و جهان این شخصیت بارز بوده و می باشد.

در عین حال استاد علامه جعفری یکی از برترین نو اندیشان حکمی، علمی، دینی، اسلامی و شیعی به شمار می آید. جامع حکمت، عرفان، اخلاق، فقه و تفسیر ایشان متبحر بودند. ایشان شاخص حکمت حیات معقول محسوب می شود. حیات معقول را به تعبیری می توان دنباله و شکل روزآمد حکمت متعالی دانست که ممکن است خود علامه جعفری یک چنین تعبیری داشته باشد که حکمت متعالی، حکمتی است که در دوران بعد از صدرا به حکمت متعالی تداوم پیدا کرده است و قطعا علامه جعفری هم در راستای حکمت پیش رفتند اما بحثحیات معقول ایشان بابی را باز کرده است که بعضی معتقد هستند که خود حکمت حیات معقول در حقیقت مکتب مستقلی است که با حکمت متعالی صدرایی کاملا عجین و آمیخته است.

اخلاق در حکمت و آرا و نظرات علامه جعفری به چه صورت متبلور بود؟

علامه جعفری قطعا به عنوان حکیم و نوعا به عنوان یک حکیم در کنار حکمتی که مطرح می کند بحثاخلاق نیز در علمشان نمود دارد؛ یعنی اخلاق عنصر آمیخته با حکمت است که هم از نظر حکمت اوج عقلانیت و معرفت را دارند و نظام ارزشی و بینشی آنها کاملا حکیمانه است و در عین حال از حیثمنشی و روشی و مناسباتی که دارند که مجموعه اینها را ما اخلاق مطرح می کنیم؛ در اخلاق درونی ما به روحیه تعبیر داریم و دراخلاق بیرونی که به آن هنجارها می گوییم، در حقیقت ایشان کاملا با حکمتشان این اخلاق سازگار بود.

کم نیستند حکما و دانشمندان باسوادی که عالم هستند اما بین علما تعدادی از معدودی هستند که فراتر از علم مطلب را درک می کنند و تعداد محدودتری از آنها هستند که واصل شدند و اندک کسانی هستند که به طور قرآنی و روایی «عین الیقین، حقل الیقین» شده اند و اصلا خودشان حکمت شده اند. ما یک زیبایی داریم و یک زیباست. ما در خصوص خداوند می گوییم که خدا زیباست نمی گوییم زیبایی دارد. در حقیقت حکیم به این مرحله می رسد که نه اینکه فکر و بیانش زیباست به مرحله ای می رسد که خودش و منش و رفتارش زیباست. علامه جعفری همین بود. معمولا به همان میزان هم این افراد اثر بخش هستند یعنی ببینید اثر بخشی که علامه از طریق آثارش دارند یک نکته است و از طریق بیانی که دارند یک مطلب دیگری است. یعنی هر کدام از اینها در جای خود اثربخشی خواصی دارد. اینها از طریق آثار اخلاقی است که خودش را نشان می دهد. بزرگترین فضیلت اخلاقی ایشان هم خضوعشان بود. در حقیقت در راس اخلاق خضوع است. خضوع به این معناست که انسان هر چه که به بالاتر می روند شانه هایشان افتاده تر می شود. آنهایی که به غرور و تکبر می رسند نشان می دهد که دارای علم نیستند، بلکه دارای هوا و هوس هستند. وگرنه شیطان هم این علم را داشت. و به قول مولوی در شیطان علم بودش و می گوید در شیطان علم بودش، چون نبودش علم دین، او داشت از انسان نقش کین.

تعبیر مرحوم علامه از انسان چه بود؟
علامه جعفری وقتی می خواست مخاطبین را به اخلاق واقعی دعوت کند؛ اخلاق را به انسان تعبیر می کرد. و در حیات معقولش هم این بود که انسان متعالی که خلیفه خدا بر روی زمین است و انسان عاقل و معقول را جای انسان طبیعی که همان بشر است تلقی می کرد. در غرب وقتی از انسان صحبت می شود منظور بشر غریزی است و بشر حیوانی است؛ یعنی یک جانوری که هوشمند است و نه یک جانداری که روح و فطرت دارد و متعالی طلب است و خرد اخلاقی دارد نه هوش ابزاری.

در حقیقت علامه جعفری هوش طبیعی و ابزاری را به عنوان یک ابزار تایید می کند. اما این باید در اختیار خرد متعالی باشد و اگر خرد متعالی بود این گشایش گر است. انسان فراتر از مریخ به معراج می رود. حس دنیا نردبان این جهان، حس دینی نردبان آسمان. صحت این حس از طبیب، صحت آن حس دینی از حبیب. علامه معتقد است که انسان یک موجود آسمانی است که در زمین رویده است، ریشه در زمین دارد اما رو به سوی آسمان وتعالی دارد و تا انسان به تعالی نرسد موفق نخواهد شد. تعالی هم که اینجا مطرح می شود در حقیقت رو در روی سکولاریسم و مادیت و توسعه تک ساحتی و متریالیستی غرب قرار می گیرد و در عین حال هم به درون گریزی و رهبانیت و ریاضیتی که هندوئیسم دارد که با نفی ماده و ریاضت آن آسایش مادی را قبول ندارد و همانطور که غرب دنیا را به سمت آسایش مادی و بدنی که می گوید لازم و کافی است هندوئیسم آسایش مادی را نه تنها کافی بلکه لازم هم نمی داند. در حیات متعالی و معقول آنچه که وجود دارد این هست که توسعه مادی را لازم می داند اما کافی نمی داند. انسان علاوه بر آسایش جسمانی، بدنی و مادی نیاز به آسایش معنوی دارد که با تعالی و روحانیت انجام می گیرد. در اینجا علامه جعفری با اخلاقی که نگاه می کرد کریمانه و معقول بود. این یعنی اوج خضوع. تصنعی هم نبود و واقعی بود.

گفته می شود که علامه جعفری با فیلسوفان غربی از جمله هانری کربن و برتراند راسل گفت و گو ها و بعضا مکاتبات علمی و فلسفی داشتند. در خصوص مکاتبات بفرمایید که در چه موضوعاتی و حاصل این مذاکرات علمی جه بوده است؟

پایه بحثاین بود که آیا ارزشها جعلی و قراردادی هستند یا واقعی. در بحثاخلاقی بحثی راسل دارد که می گوید من مرغ همسایه را نمی دزدم برای اینکه گاوم ر ا ندزدد. همینکه نمی دزدد خوب آن هم دارد مقابله به مثل می کند. چرا وقتی شما نمی دزدی همسایه نمی آید و گاو شما را بدزدد. نشان می دهد که اینها بد است و قبل از اینکه شما قرارداد ببندی بد بوده است.

در حقیقت ظلم بد است حالا اینکه ظلم چیست، بحثبعدی است اما اینکه فطرتا انسان از ظلم و ظالم بدش می آید. اگر به فرعون هم ظالم بگوییم بدش می آید و حتی طوری خودش را نشان می دهد که ظاهری خوب داشته باشد. به حضرت موسی(ع) هم می گوید که من ظلم نمی کنم و اقتضای سیاست من این است. همین آمریکا نیز وقتی به افغانستان حمله می کند، نمی گوید که می خواهد ظلم کند و تجاوز کند و اشغال کند؛ بلکه می گوید آمده ام که آزادسازی کنم. پس نشان می دهد که این بحثها جدی تر این حرف هاست و در حقیقت علامه جعفری بزرگترین کسی است بین هستی و باید ها را روشن کرده است. راسل می گوید که قرارداد است و اصلا رابطه ای با هم ندارند علامه می گوید رابطه دارند و با همین مثالی که عرض کردم به توزیع و رد آرای راسل می پردازد.

تاثیرگذاری آرا و عقاید علمایی چون علامه جعفری را در عصر حاضر چگونه می بینید؟

درواقع نظریه هایی که علامه مطرح می کنند برای حل مشکلات امروزجهان چه کارکردهایی دارد. علامه طباطبایی یک انقلابی در حوزه های علمیه راه انداختند. اول اینکه حکمت و فلسفه را احیا می کند. درواقع حکمت و فلسفه مدتی متروک بود بیشتر فقه مطرح می شد. ولی علامه طباطبایی حکمت را آورد و آثاری که ارائه دارد این را متحول کرد و جریانی را به راه انداخت. انقلاب دیگری که علامه طباطبایی کرد در حوزه علمیه قم این بود که تفسیر را احیا کرد. متاسفانه قرآن و تفسیر مهجور بود. یعنی هم از قرآن صحبت می کردند اما بیشتر در حدیثو آیه بسنده می شد. درست است که جریان اخباری گری شکست خورده بود و اصولی گری به ویژه در ایران غالب شده بود اما بازهم خیلی وارد بحثهای قرآنی جدی نشده بود.

علامه جعفری دو انقلاب دیگر را در این عرصه انجام داد. با اینکه جریان سنتی حوزه را قبول داشتند اما وقتی که از نجف آمدند به قم نرفتند و به تهران آمدند. همین که به تهران آمدند نشان دهنده این بود که نگاه دیگری در زندگی ایشان وجود دارد. علامه در تهران دو باب را باز می کند. یکی نهج البلاغه است. نهج البلاغه نیز مانند قرآن محجوب و مهجور بودو ایشان تفسیر نهج البلاغه را باز کرد. دوم این بود که به مثنوی توجه کردند. در حوزه های ما کمتر به مثنوی و عرفان حکمی به این شکل می پرداختند. اینجا بود که ایشان در حقیقت عرفان ناب اسلامی را مطرح کردند و این عرفانی بود که با هندوئیسم کاملا متفاوت است. عرفانی کاملا مدنی و در صحنه است و عرفان گریز و پرهیز نیست. عرفان تقوای ستیز است و انقلابی و در صحنه است و اجتماعی و یاری رسان مردم است. در این زمینه ایشان اشاره خاصی دارد و می گوید که شمس تبریزی مولوی را به درون دعوت کرد و ایشان را درونی کرد و ساخت اما من آمده ام در حقیقت مولوی را از درون بیرون آوردم و وارد جامعه کردم تا مردم از آن بهره مند بشوند.

این اقدام ایشان در چه راستایی صورت می گرفت؟
نگاه شان این بود که عرفان را باید در خدمت مردم قرار داد. همان سخنی که امام(ره) می فرمایند که دیگران حکمت و اخلاق را برای خواص گفتند و من می خواهم آن را برای عموم و بلکه برای عوام بگویم و بعد می فرمایند که همه درد را تکرار کرده اند من آماده ام که درمان ارائه بدهم. امثال غزالی فقط از دردها سخن گفتند ولی حضرت امام(ره) آمدند و گفتندکه باید از درمان صحبت کرد. در حقیقت این یک پیام و خیزش برای جامعه اسلامی دارد و واقع قضیه می تواند دوایی برا مشکل جهانی می تواند باشد.
آمریکایی ها هر جا که آمدند و به قول خودشان می خواستند مشکلی را حل کنند، مشکل زایی ها و مشکلاتی را ایجاد کردند و به جای جان سازی، جان سوزی کرده اند. یعنی اینها هر جا که حضور دارند؛ آفاتی را ایجاد کردند و هر جا آفتی که وجود دارد دسته آخر حضور اینها در آنجا اثبات می شود. این نشان می دهد که این جهالت است. علامه جعفری وقتی از جهل مرکب سخن می گوید و در روبروی آن حیات معقول را می آورند منظور از حیات معقول حیاتی است که عرفان و مادیات آن عاقلانه است. وگرنه عرفانی پدید می آید که شور ایجاد می کند منهای شعور که از پس آن طالبان و القاعده بیرون می آید. حکمت معقول علامه جعفری عرفانی را معرفی می کند که از دو عنصر شور و شعور تشکیل شده است که در حضرت امام(ره) کامل آنرا می بینیم و علامه جعفری در سایه سار حضرت امام خمینی(ره) کارش را انجام می دهد.