ماجرای زهیر و روبه رو نشدن با امام حسین (ع) !

سرویس مذهبی افکارنیوز- اثر کلام حیات بخش حضرت سیدالشهدا علیه السّلام و سعادت زهیر بن قین:
عده ای از اهل قبیله «فزاره» و «بجلیه» نقل کردند: ما به همراه زهیر بن قین بجلی(ره) در مکه بودیم، ما نیز همچون امام حسین علیه السّلام از مکه حرکت کردیم. در این سفر، چیزی برای ما ناگوارتر از این نبود که به ناچار در منزلی فرود می آمدیم که امام حسین علیه السّلام نیز آنجا فرود می آمد.

امام حسین علیه السّلام حرکت فرمود و در منزلی فرود آمد، ما نیز رسیدیم و چاره ای جز فرود آمدن در آن منزل نداشتیم، به همین جهت در ناحیه ای فرود آمدیم.

هنگامی که نشسته بودیم و مشغول خوردن غذا بودیم، ناگاه فرستاده ای از طرف امام حسین علیه السّلام آمد و بر ما سلام کرد، سپس وارد خیمه شد و گفت: ای زهیر بن قین! ابوعبدالله الحسین علیه السّلام مرا فرستاد و تو را به حضورش خواند.

در این اثنا، همه ما آنچه در دست داشتیم انداخته و چنان سکوت بر جمع حکم فرما شد، گویا اینکه مرغی بر سر ما نشسته است.

زن زهیر رو به او کرد، و گفت: سبحان الله! آیا فرزند رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر تو قاصد می فرستد و تو به حضورش شرفیاب نمی شوی؟! دوست دارم نزد او رفته و سخن او را بشنوی، بعد باز گردی
.
زهیر به خدمت حضرت شرفیاب شد، اندکی نگذشت با خوشحالی، سرور و با بشّاشی چهره بازگشت.
دستور داد خیمه ها را برچیده و بار و بنه خود را جمع کنند، آن گاه به سوی امام حسین علیه السّلام حرکت کرد. بعد رو به زن خود کرد و گفت: تو را طلاق دادم، به خانواده خود ملحق شو، زیرا من دوست نمی دارم به تو به سبب من ضرری برسد.

زهیر به همسرش گفت: من تصمیم گرفتم که در خدمت امام حسین علیه السّلام باشم - یعنی از یاران آن حضرت باشم - تا روح و جانم را فدای او کرده و با جسمم نگهبان او باشم، آنگاه مال و دارایی آن زن را به او داده و او را به پسر عموهایش سپرد تا به عشیره و خویشانش برسانند.

در این حال، زن او بر خواست و گریست و با او خداحافظی کرد و گفت: خداوند این عزم تو را خیر و مبارک فرماید، از تو درخواست می کنم که مرا در روز قیامت نزد جدّم امام حسین علیه السّلام یاد کرده و فراموش ننمایی.

پی نوشت: معجزات امام حسین علیه السّلام، ص۱۰۹-۱۱۰.