ماجرایی که حضرت موسی (ع) قصد داشت از خدا پنهان کند!

حضرت موسی(ع) از محلی عبور می کرد که شخصی از بنی اسرائیل به وی گفت:یا موسی من پیغامی دارم که می خواهم آن را به خدا برسانی،به پروردگار بگو من هیچگاه یاد تو نیستم اما وضع دنیای من خیلی هم خوب است و هیچ مشکلی ندارم.

هنگامی که حضرت موسی (ع) به کوه طور رسیدند، به خاطر سنگینی پیغام آن را بیان نکرد اما خدای متعال به موسی گفت:پیغام بنده ما را بگو!

بنابراین موسی پیغام را رساند و پروردگار خطاب به وی فرمود:به او بگو تو به عذابی گرفتار هستی که خودت هم از آن غافلی، عذابت این است که شیریی ذکر و یادم را از تو گرفته ام و از من بیگانه شده ای!

 

موضوعی که حضرت موسی (ع) قصد داشت از خدا پنهان کند!