ماجرای جالب کفاشی که به حج نرفت اما تنها کسی بود که حاجی شد

به گزارش افکار نیوز ، حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو، روایتی خواندنی درمورد ثمره تهذیب نفس را نقل کرده اند، که در ادامه می خوانید.

ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﺷﺸﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.

ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ‌(ﭘﯿﻨﻪ ﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭه) ﻣﯿﮑﻨﺪ.


بیشت بخوانید : ذکری که فرشتگان از محاسبه ثواب آن عاجزند!


ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ.

ﮔﻔﺖ ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﯼ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ، ‌عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ، ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ، ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ.

ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ ﺳﯿﺼﺪ ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ(١)

ثمره تهذیب اخلاق

پس، "سعید مطلق" کسی است که اصلاح جمیع صفات و افعال خود بر وجهی نموده باشد که ثابت و پایدار بوده باشد از تغییر احوال، و در آنها خللی راه نیابد، و از تبدّل ازمان متغیّر نشود، و از شعله های مصائب و بلایا، برقی به خرمن صبرش نرسد، و از سیلاب محنت ها و "رزایا" رخنه در بنیان شکرگزاریش نشود. و خار و خس شبهات را به دامن اعتقادش، دسترس نباشد. بد کردن مردمان با او، او را از احسان و نیکوکاری بازندارد. و دشمنی نمودن دیگران با او، در دوستی او خلل نرساند.

و بالجمله در پایداری و ثبوت اخلاق، و قوّت نفس، و بزرگی ذات، و حسن صفات، به مرتبه ای رسد که اگر آنچه به ایوب پیغمبر رسید به او رسد، تغییر در احوالش حاصل نگردد. و اگر بلاهای "برناس" حکیم، بر او نازل شود، تبدّل در اعمالش نشود. بلکه کسی که گوی سعادت در ربود و او را سعادت واقعی نصیب گردید، چون فی الحقیقه داخل خیل مجردات

 می شود، از عالم جسمانیات بالاتر می رود، و دست تصرف"افلاک" به دامن او نرسد، و گرد تأثیرات ثوابت و سیار، بر چهره او ننشیند. نه سعد فلک در او تأثیر کند و نه نحسش، و نه قمرش را با او کاری باشد و نه شمسش را به او ربطی.

"اَهلُ التَّسبیحِ وَ التَّقدیسِ، لایُبالُونَ بالتَّربیعِ و التَّسدیسِ، وَالاِنسانُ بَعدَ عُلُوِّ النَّفسِ لایُغنی بالسَّعدِ و النَّحسِ"

یعنی: "اهل ذکر پروردگار را، از "تربیع و تسدیس" کواکب چه باک است، و ارباب نفوس قویّه را، از سعد و نحس فلک چه بیم".

آری دست "کیوان" فلک، از"کنگره" ایوان رفعتشان دور، و چراغ خورشید در کنج خلوتشان، تار و بی نور، و "مشتری" مشتری خو را شناسد، و "بهرام" مرد میدان خود را داند، و ساز و نواز"زهره" در محفل انسشان بی ساز و نوا، و دف و بربطش در بزم عیششان خالی از صدا.

قلم"عطارد" چون به نام نامیشان رسد، سر اندازد، و ماه نو چون به جمالشان نگرد، خود را از نظر اندازد. بلکه بسا باشد که انسان، در قوّت نفس و تجرد، به مرتبه ای رسد که تصرف در افلاک، بلکه در جمیع مواد کائنات نماید، چنانکه واقعه ی شقّ القمر، از سیّد انبیاء و قصّه ی ردّ الشّمس از سرور اوصیاء، بر آن شهادت می دهد(٢)

 

منابع؛

١- ﺗﺬﮐﺮﻩ ﺍﻻﻭﻟﯿﺎ عطار نیشابوری

٢- برگرفته از معراج السّعادت(ملا احمد نراقی)صفحه ٢٨