به گزارش افکار به نقل از مهر، در آخرین دوره مسابقات فوتبال لیگ آزادگان که در فصل 80 - 79 برگزار شد، بحث انتقال تیم فوتبال سایپای تهران به کرج که در آن زمان شهری از استان تهران بود، به میان آمد. سایپا در آن زمان به کرج رفت و سایپای کرج شد و امروز به سایپای البرز تغییر نام داده است. انتقال تیم فوتبال سایپا از تهران به کرج، خاستگاه این شرکت صنعتی به ضرر این تیم و فوتبال کشور نبود. چرا که سایپا همچنان زیر نظر شرکت خودروسازی سایپا فعالیت می کرد و از حمایت حداقلی مردم فوتبالدوست کرجی بهره می برد. سایپا طی مدت فعالیت در شهر کرج همان تیم متوسط سال‌های حضور در تهران بود و در پنجمین دوره لیگ برتر با هدایت علی دایی به عنوان قهرمانی لیگ برتر رسید. در این مدت بازیکنان شاخصی از تیم فوتبال سایپا به فوتبال ایران معرفی شدند که سرآمد آنها نفراتی چون کریم انصاری‌فرد، جواد آشتیانی، کاظم برجلو، میثاق معمارزاده، مجید غلام نژاد، مهدی امیر آبادی و ... بودند. انتقال تیم سایپا از تهران به کرج تجربه‌ای مثبت برای فوتبال ایران بود اما مسئولان تصمیم گیرنده در ورزش و فوتبال تمایلی به تکرار این تجربه از خود نشان ندادند تا اینکه رشد فزاینده تیم‌های استان تهران باعث شد در دوره‌ای از لیگ برتر به ناگاه تعداد تیم‌های تهرانی به بیش از تعداد انگشتان یک دست برسد. پرسپولیس، استقلال، پاس، صباباتری، سایپا و راه آهن شهرری طی دوره‌های پنجم و ششم لیگ برتر نماینده استان تهران در این مسابقات بودند و این در حالی بود که استان‌هایی چون همدان، قم، قزوین و ... در سطح اول فوتبال باشگاهی کشور تیم نداشتند، آنهم استان هایی که در مناسبات فوتبال ایران جایگاهی نداشته‌اند. در هفتمین دوره لیگ برتر و با افزایش تعداد تیم‌های شرکت کننده در این مسابقات از 16 تیم به 18 تیم بحث انتقال تیم‌ها از تهران به شهرهای دیگر با جدیت آغاز شد. اولین قربانی، باشگاه ریشه دار پاس بود که در آن دوره نماد یک باشگاه تمام حرفه‌ای بود، پاس تهران که از حیث تعداد قهرمانی شانه به شانه تیم‌های استقلال و پرسپولیس می سایید و تقابلش با این دو تیم در ورزشگاه آزادی کم از شهرآورد تهران نداشت و ده‌ها هزار تماشاگر را به ورزشگاه می کشاند. هنوز اهالی فوتبال روزهایی را فراموش نکرده اند که برای تماشای بازی پاس با استقلال و پرسپولیس ورزشگاه آزادی پر از تماشاگر می شد. باشگاه پاس با پیشینه پنج قهرمانی در لیگ برتر، لیگ آزادگان و جام تخت جمشید، قهرمانی در جام باشگاه‌های آسیا به همدان رفت با این شعار که فوتبال در همدان زنده شود. پاس تهران مرد، تا پاس همدان زنده شود اما کدام زندگی؟ کاظم اولیایی که خود بانی این انتقال بود، اسیر جنگ‌های پشت پرده شد و عمر مدیریتش در همدان به دو سال نرسید. از پاس همیشه مدعی تهران که بزرگانی چون حسن حبیبی، اصغر شرفی، همایون شاهرخی، فرامرز ظلی، مجید قفلساز، حسین فرکی، فیروز کریمی، علیرضا حکیم‌زاده، وحید هاشمیان، جواد نکونام و ... را به فوتبال ایران معرفی کرد، یک تیم در همدان مانده است که برای تماشای بازی آن امروز ورزشگاه‌های همدان پر که نمی شود هیچ، برهوت تماشاگر است! پاس که به معنای واقعی باشگاه بود، مرد. تیم فوتبالش به همدان رفت. به دنبال رفتن پاس به همدان ورزش در باشگاه پاس تعطیل شد. دیگر کسی به یاد نمی آورد تیم کشتی پاس را، تیم فوتسالش را و ... . از آن پاس فقط یک ورزشگاه دستگردی مانده است با درخت‌هایی تنومند که روزهای بزرگی پاس تهران را به یاد می آورد. پاس به همدان رفت تا پتانسیل فوتبال همدان را بالفعل کند، آیا شد آنچه آن روزها شعار می دادند؟ پاس طی سه سال فعالیت در همدان چه به آن همه افتخار و بزرگی خود افزوده است؟ آیا به راستی از پاس همدان بیش از پاس تهران حمایت شده است؟ تیم پاس به همین سادگی از تهران رفت. سال اول این تیم با وینگو بگوویچ چندان بد نتیجه نگرفت و پنجم شد. در آن روزها حلاوت و شیرینی انتقال پاس به همدان باعث شده بود، ورزشگاه قدس - با ظرفیت پنج هزار تماشاگر - مملو از تماشاگر شود. پس افرادی که مبدع طرح انتقال تیم های تهرانی به شهرستان‌ها بودند، با این ذهنیت که تمرکز از مرکز کشور باید برداشته شود و فوتبال به سراسر کشور برسد، "صبا" را هم از "باتری" جدا کردند و به استان قم سپردند. صباباتری هم مانند پاس یک باشگاه واقعی بود. زمین تمرین اختصاصی، ورزشگاه مجهز که مورد تایید AFC بود، امکانات مالی و ...اما همه اینها باعث نشد تا "صبا" با "باتری" بماند. این تیم به قم سپرده شد و شد "صبای قم". از تیمی که طی چهار سال فعالیت در فوتبال ایران یک بار قهرمان جام حذفی شد و دو بار به لیگ قهرمانان آسیا صعود کرده بود، حالا چه مانده است؟ حاصل این انتقال هم به مانند پاس جذابیت برای یک سال و سکوت برای سال‌های بعد بود. در این بین ورزشگاه صباشهر متروکه شد و صباباتری هم به خاطره‌ها پیوست. حالا این سئوال مطرح می شود که فوتبال قم از این انتقال چقدر سود برد؟ آیا فوتبال این شهر متحول شد؟ جذب تماشاگر صبا چقدر بوده است؟ آیا بازهم صبا را همچون سال های فعالیتش در فوتبال ایران در قامت یک مدعی دیده‌ایم؟ پس از رفتن پاس و صباباتری از تهران، پیکان هم رفت، آنهم چه رفتنی. انتقال پیکان به قزوین نه فوتبالدوستان قزوینی را راضی کرده و نه مسئولان این باشگاه را. فقط تیم به قزوین رفته که آنجا بازی کند. پرورش استعداد و رشد فوتبال قزوین هم فعلا در دستور کار نیست! آن پیکانی که روزی گربه سیاه تیم های مدعی بود، امروز تیمی در انتهای جدول دیده می شود که فعلا تنها هدفش ماندن در لیگ برتر است! امروز پیکان تعبیر ضرب المثل از اینجا رانده از آنجا مانده شده است که نه در تهران جای دارد نه در قزوین. در این شرایط ایران خودرو مانند گذشته از پیکان حمایت نمی کند و مسئولان استان قزوین هم انگار دغدغه هایی بیش از فوتبال و لیگ برتر دارند، همه اینها باعث شده قزوینی های حسرت به دل داشتن تیمی در قامت یک مدعی باشند. اهالی فوتبال هنوز وداع تیم‌های تهرانی را فراموش نکرده بودند و دلخوش به این بودند که پروسه انتقال فوتبال از پایتخت به شهرستان‌ها متوقف شده است که بازهم بحث جابجایی پیش آمد. این بار قرار است نفت از تهران به اراک برود. حتما قرار است برود که فوتبال در اراک زنده شود، استعدادهای فوتبال در استان مرکزی جذب این رشته شوند، تماشای فوتبال به سرگرمی جوانان این استان هم افزوده شود و ... . درست مانند همان اتفاق‌های فرخنده‌ای که در همدان، قم و قزوین افتاد. درست یا غلط تیم‌ها از تهران به شهرستان‌ها می روند. می روند که فوتبال را در خارج از تهران زنده کنند اما خودشان تا پای مرگ پیش می روند. برای همه آنهایی که داشتن تیم در لیگ برتر سرو دست می شکستند، حلاوت و شیرینی این تیم ها برای ماه های اول است و بعد از آن مشکلات یک به یک از راه می رسند. بی پولی، کم توجهی، اختلافات بین نیروها و مسئولان بومی با افراد و مسئولان غیربومی، بازیکنان ناراضی که برای بازی در تهران قرارداد امضا کرده بودند اما ناچار به بازی در شهرستان هستند، تماشاگرانی که دغدغه شان فقط فوتبال نیست و ... نفت هم می رود، چون قرار است برود. درست یا غلط می رود اما ای کاش پاس، صبا یا پیکان نشود!