امروز فتحاللهزاده و مجیدی با هم مذاکره میکنند که فرهاد برگردد و پیراهن شماره هفت و بازوبند کاپیتانی استقلال را پس بگیرد. در ویکیپدیای فرهاد مجیدی نوشته؛ زاده ۱۳ خرداد ۱۳۵۵، بازیکن فوتبال، بازنشسته و اهل ایران. این شاید از شاخصههای فوتبال ما است که یک بازیکن بازنشسته ۳۷ ساله «تیتر یک» نقل و انتقالات نیمفصل میشود و قرار است گرهگشای مدعی اول قهرمانی باشد.
" شوالیه دکترحاج علی فتحاللهزادهخویی " که نیمفصل پارسال و در حساسترین مقطع استقلال، فرهاد را " به خاطر یک مشت دلار " از دست داد اما اصرار به اکران " بدون دخترم هرگز " میکرد! حالا و برای " مجیدی یک سال پیرتر شده " بازارگرمی میکند. اینطور که از شواهد پیداست قرار است این خرید تکراری سکوهای خالی استادیوم را پر کند.
" استقلال امیر " صدرنشین است اما میانگین حمایت از تیمش به چهار هزار نفر نمیرسد. خریدهای تازه نیمفصل که با استناد به تکبازی جامحذفی مقابل سایپا خریدهای خوبی به نظر میرسد، اضافهشدن مجتبی جباری و ماندن جواد نکونام، امیر را متقاعد کرده تا با جادادن فرهاد در پازل تاکتیکی معروفش، تماشاگران دلکنده از استقلال ۹۱ را با خود همراه کند. این همه " مصلحت " اما نیمفصل دوم را برای استقلال " استراتژیک " خواهد کرد.
مصلحت امیر برای داشتن فرهاد که میداند از خودش محبوبتر است و نوع رابطهاش با او و میزان دوری و نزدیکیاش با این هفت مقدس نسبت مستقیم با جنس صدای روی سکوها دارد. مصلحت فرهاد برای کار با ژنرال که میداند در مجموع ربطی به هم ندارند و مصلحت فتحاللهزاده که میداند به ویژگیهای شوالیه بودنش باید نقش " چسب رازی " را هم برای راضی نگهداشتن توامان امیر و فرهاد اضافه کند؛ و این یعنی استقلال در نیمفصل دوم مستعد کشیدهشدن به شانه خاکی جاده لیگ است!
این همه دردسر به چه قیمتی؟ سال گذشته همین موقعها که فرهاد تیام را بهانه کرد و رفت، بهایش را " استقلال مظلومی " داد. فرهاد جداییاش را ربط داد به خط و ربطهایی که از بیرون به استقلال میدهند و ته خط که به اطرافیان امیر میرسید، فرهاد هم سر دیگر خط را گرفت و جدا شد؛ استقلال قهرمان نشد و تیم مظلومی از هم پاشید. هنوز هم مجیدی برای آن جدایی حرف قابلقبولی نزده، همچنان که امروز هم برای برگشتن از نامه خداحافظی و پا کردن کفشهای آویزانشده دلیل قانعکنندهیی ندارد.
فرهاد ۵۰درصد ماجرا است. ۵۰درصد بقیه هم که سهم امیر است، کم بیحرف و حدیثنیست؛ امیر با ادعای تغییر و جوانگرایی، ابتدای فصل روی نام خیلیها از جمله همین فرهاد مجیدی و رضا عنایتی خط قرمز کشید و از هوای تازه گفت، دستکم ۱۰ سال از سابقه مربیگریاش در لیگبرتر گذشته اما کماکان مهرههای بازیاش به فرهاد و عنایتی و برهانی و حضور نصف و نیمه جباری ختم میشود. هنوز یک بازیکن نسبتا استاندارد پیدا نشده که هم سرش به تنش بیارزد، هم داشتههای فنیاش را مرهون زحمات امیر بداند!
و آنطرفتر شواليه پنجهزار يورويي كه همچنان سند كار در فوتبال پايه را كشف طالبلو و صادقي و قرباني و آندو و جباري ميداند و براي استمرار شعار نهايتا پانصد نفره "حاجعلي فتحالله، دوستت داريم به مولا " فرهاد را به امير گره پاپيوني ميزند. اين وسط از دل همه اين بازيها يك چيز قابل لمس است؛ استقلال براي هيچكدامشان اهميت ندارد، نه براي امير كه نماد موفقيت دهه اخير استقلال است و دوستدارانش گمان ميكنند رنگ خونش آبي است و اگر از تبريز به تهران آمده براي كمك به استقلال فداكاري كرده است، و نه براي فرهاد كه محبوبترين هفت تاريخ باشگاه استقلال است و طرفدارانش با رمز عدد چهار
او را جاودانه كردهاند و او در نيمه راه به سمت قطر پيچيد و نه هرگز براي مديران و تصميمسازان باشگاه اهميتي داشته كه از قبل اين تيم به همهچيز، از اسم و رسم و شهرت و موقعيت، رسيدند و هيچچيز به آن اضافه نكردند، جز دردسر و سردي اين سكوهاي خاليشده.
یکی برای من یکی برای تو
رفت و آمدهای «هفت مقدس»
این همه دردسر به چه قیمتی؟ سال گذشته همین موقعها که فرهاد تیام را بهانه کرد و رفت، بهایش را " استقلال مظلومی " داد.