تیم فوتبال در قلب معتادان!
افکار -

صبح های جمعه هر هفته در سالن شهید هرندی در محله دروازه غار که شاید بردن نامش هم برای خیلی از اهالی شهر تهران با واهمه همراه است، کودکانی تیم فوتبالی به راه انداختند که شاید در طول هفته و هر روز آنها را در خیابان ها و چهارراه ها و مترو و در اتوبوس در حال فروختن فال و دستمال و خرده ریز های دیگر و دود کردن اسپند می بینیم که از آنها به نام کودکان کار در جامعه مان یاد می شود.

کودکان کار، دو واژه ای که کنار هم معنای ملموسی برای همه ما دارد، بچه هایی که بر حسب شرایط نابسامان خانوادگی و حتی اجتماعی خود مجبور به کار کردن و در آوردن خرج خانواده خود هستند، بیشتر این کودکان در محلاتی زندگی می کنند که معضلات آن محل نیز دردی بر روی دردهای دیگرشان اضافه می کند که از بین آنها می توان به محله دروازه غار تهران و کودکان و نوجوانان آنجا اشاره کرد.

یک سالی است که این کودکان با حمایت " خانه علم " دروازه غار که زیر نظر جمعیت امدادی – دانشجویی امام علی(ع) فعالیت می کند، دست در دست هم و با همت و شوق و ذوق تیم فوتبالی به راه انداخته اند که به همه نشان دهند می شود در محله ای غرق در تاریکی اعتیاد و فقر زندگی کرد اما مرد بود و ورزشکار و از تمام آلودگی های آن محل به دور بود.

ماجرا از آنجا شروع می شود که " خانه علم " دروازه غار که کار اصلی آن حمایت تحصیلی از کودکان کار و خیابان در این محله است، پسران نوجوانی را می بیند که هر روز در پارک محل که جایگاه و پاتوق معتادین و ارازل اوباش است برای خود وقت را سپری می کنند و انگیزه ای هم به مدرسه رفتن و ادامه تحصیل ندارند.

بر این مبنا تیم مددکاری این جمعیت به فکر جذب این کودکان و نوجوانان از طریق دنیای ورزش می افتد و آنهم ورزش فوتبال، ورزشی که مورد علاقه بیشتر آنهاست. با این برنامه ریزی به مدت یک سال، تیم فوتبال دروازه غار تهران شروع به تمرین می کند که با سختی های زیادی کار خود را آغاز می کند.

فرزاد حسینی یکی از اعضای خانه علم دروازه غار که از آغاز به راه انداختن این تیم با تک تک این بچه ها بوده است برایمان از اوایل کار می گوید از زمانی که سالنی برای تمرین نداشتند و در همین پارک محل آنها را دور هم جمع کرده و شروع به تمرین می کنند.

او می گوید: بچه های محله دروازه غار در محیطی کاملا از نظر اجتماعی آلوده به مواد مخدر و دیگر بزه کاری ها زندگی می کنند، تفریح آنها بیشتر در پارک محل بود که مرکز جمع شدن معتادین و توزیع کنندگان مواد مخدر است. ما ابتدا سعی کردیم پسر بچه های محل را مانند دخترانشان به خانه علم دروازه غار هدایت کنیم تا در آنجا ادامه تحصیل دهند اما خوب شرایط پسران متفاوت تر بود.

حسینی ادامه می دهد: به خاطر همین به این فکر افتادیم که از طریق دنیای ورزش که هم نشاط آور است و هم می تواند درس های اخلاقی، تربیتی خوبی به بچه ها بدهد آنها را جذب کرده و تیم فوتبال تشکیل دهیم که در آن غالب آنها از فضای ناسالم و آلوده بیرون بکشیم و به لطف خدا تا به امروز با تمام سختی هایی که پشت سر گذاتشیم درصد بالایی موفق بودیم.

از او درباره تاثیر تشکیل تیم فوتبال پرسیدیم که توضیح می دهد: ورزش فوتبال و علاقه بچه ها به آن باعثشد تا کنار آنها باشیم و از نزدیک با مشکلاتشان که هر کدام دردهای بزرگی دارند آشنا شویم ما در ابتدا دو سه نفر بیشتر نبودیم، تنها با بچه ها در پارک محل تمرینات را انجام می دادیم که کم کم با ورود مربی هایی جدید که همه داوطلب هستند و گرفتن سالن شهید هرندی که مسئله مالی آن از طرف جمعیت امام علی هزینه می شود، توانستیم جدی تر تیم را هدایت کنیم تا جایی که الان می توانیم برای بچه ها مسابقه بگذرایم.

وقتی ساعت ۱۰ صبح جمعه وارد سالن سرپوشیده شهید هرندی می شویم، پسر بچه هایی را از ۸ ساله تا ۱۶ ساله در پشت درهای بسته می بینم که با چشم غره نگهبان سالن سعی می کنند آرام باشند و البته نمی توانند خود را از شوق و ذوق رفتن به سالن دور کنند بازهم شیطنت می کنند و بر سرو کله هم به شوخی می زنند.

در سالن که باز می شود آنها همراه مربیانشان که ۵ نفر هستند وارد سالن شده و لباس های کهنه ای که به تن دارند و همه آنها خبر از کار روزانه در سطح شهر تهران و آلودگی های آن می دهد، در آورده و لباس های ورزشی خود را همراه با کتونی های نو می پوشند و وارد زمین می شوند، زمینی که دیگر در آن از کودک کار خبری نیست و کسانی را می بینیم که لباس ورزش به تن پوشیدند و آماده تمریناتی سخت هستند تا آینده ورزشی روشنی برای خود بسازند.

از میان آنها به سراغ نوجوانی تقریبا ۱۳ ساله می رویم که لباس دروازه بانی به تن کرده و آماده رفتن به زمین است، نامش پیمان است و به قول خودش بچه این محله هست و در خانوده ای معضل دار زندگی می کند، و باز به قول خودش محله ای که آرزو دارد روزی با کمک دوستانش و حمایت جمعیت امام علی(ع) آبادش کند و ریشه هر چه اعتیاد و مواد مخدر است از ته بکند.

از او درباره اینکه چطور شد وارد تیم فوتبال شده است می پرسیم که می گوید: یک روز که مثل همیشه در پارک محل برای خودم می گشتم از طرف خانه علم به سراغم آمدن و دستم را گرفتند و گفتند می خواهند به من و خانواده ام کمک کنند، من اول باور نکردم اما بعد از مدتی دیدم نه واقعیت دارد و آنها می خواهند برای ما و بچه های محل کاری بکنند تا اینکه این تیم فوتبال راه افتاد و من الان دروازه بان هستم که خیلی خوشحالم و آروزیم این است که روزی مثل رحمتی دروازه بان بشوم.

بعد از تمریات سختی که بچه ها دارند وقت استراحت می رسد. کنار زمین نشسته اند و از نشاط بر سر و کله هم می زنند، کنارشان روی زمین می نشینیم و شروع به صحبت می کنیم معین، سیاوش، سیامک، امیرحسین، پوریا، سجاد و…همه آنها کودکان کاری هستند که یک جمعه را به عشق فوتبال در این سالن دور هم جمع شده اند، به سراغ هر کدامشان که می رویم از مشکلات محله شان می گویند از اعتیاد، از تریاک، از شیشه و کراک و از تمام موادی که خانواده و محله شان را سیاه کرده است.

معین که ۱۳ سال دارد می گوید: من دوست دارم در آینده فوتبالیست شوم و تیم خودمان را قهرمان کنیم. من ازینکه اینجا هستم خیلی خوشحالم، این زمین برای من احترام دارد نباید آنجا با هم برخورد بد کنیم، باید با هم خوب حرف بزنیم، من آرزو دارم خلاف کاری در محله ما از بین برود.

سیامک وسط حرف های معین می پرد و با صدای بلند می گوید من آرزو دارم که ساختمانی در محله مان بسازم و همه معتاد ها را آنجا ببرم و رایگان ترکشان دهم تا دیگر معتادی وجود نداشته باشد، من می خواهم با ورزش کردن و بودن در تیم فوتبال با اعتیاد مبارزه کنم تا هیچ موقع معتاد نشوم.

ایمان هم آروز دارد یک کار خوب پیدا کند تا هم بتواند خرج خانواده شان را بدهد هم درس بخواند و هم فوتبال بازی کند. امیر حسین دوست دارد یک فوتبالیست بزرگ بشود، پوریا می خواهد که اعتیاد از محله دروازه غار بیرون برود و دیگر معتادی نباشد.

شهاب که از همه آنها بزرگ تر است و ۱۶ سال دارد و برای ادامه تحصیل به خانه علم می آید می گوید: می خواهم وقتی بزرگ شدم وارد دانشگاه بشوم و در رشته تربیت بدنی تحصیل کنم، الان هم سر کار می روم و خرج خانواده ام را می دهم و هم به خانه علم می روم و درس می خوانم و روزهای جمعه به اینجا برای فوتبال می آیم.

به سراغ یکی از مربیان داوطلب می رویم، سبحان تذور جوانی داوطلب از جمعیت امام علی(ع) که از همان روزهای اول با همه این بچه ها بوده است و ابتدا او و دو نفر دیگر که تخصصی در فوتبال نداشتند بچه ها را تمرین می دادند او می گوید: الان خوشبختانه چند مربی که در زمینه فوتبال تخصص دارند بچه ها را هدایت می کنند و ما هم اگر کمکی باشه آنها را یاری می کنیم، بچه ها در این مدت خیلی فرق کردند از نظر اخلاقی و تربیتی خیلی خوب شده اند.

او برایمان توضیح می دهد: در روزهای اول با مشکلات زیادی روبرو بودیم، بچه ها هنوز یاد نگرفته بودند که کنار هم بدون دعوا یک تیم راه بیندازیم اما الان همه آنها با هم دوست هستند و وقتی وارد سالن و زمین می شوند از تمامی درگیری های اخلاقی که خارج از این سالن در زندگی شخصی با آن روبرو هستند دور می شوند، طوری که در همین میدان و تیم فوتبال از نظر اخلاقی و تربیتی چیزهای زیاد و قابل ارزشی آموختند.

فراز تبریزی، مربی دروازه بانی تیم کودکان دروازه غار هم برایمان از تغییرات بچه های می گوید: کارکردن با این بچه ها نسبت به بچه هایی که چنین معضلات و مشکلاتی ندارند سخت تر است، این ها زودتر به رشد عقلی می رسند چرا برحسب شرایط خانوادگی شان زودتر بزرگ می شوند. از طرفی وجود محرومیت هایی که با آن دست و پنجه نرم می کند در رفتارهای اجتماعی آنها تاثیر گذار است اما تمام اینها باعثنمی شود که بین این بچه ها و دیگران فرقی بگذاریم و از حق و حقوق آنها بگذریم.

در این میان محیا واحدی کمال که مسئول خانه علم دروازه غار و از کسانی است که در جهت شکل گیری این تیم پیگیری های زیادی انجام داده است برایمان از اهداف این تیم فوتبال که به دو دسته نونهالان و جوانان تقسیم شده است، می گوید: هدف اصلی ما از راه اندازی این تیم فوتبال به غیر از وارد کردن بچه ها به دنیای ورزش و اصول اخلاقی آن، جمع کردن آنها دور هم بود تا بتوانیم از این طریق به آنها انگیزه یک زندگی سالم و داشتن اعتماد به نفس را بدهیم تا در جهت ادامه تحصیل و تلاش برای داشتن یک زندگی سالم در چنین محله ای با انرژی قدم بردارند.

او توضیح می دهد: ما سعی کردیم با روش های تشویقی مانند خریدن لباس های ورزشی و کتانی و آوردن آنها برای بازی و تمرین به سالن واقعی که برای آنها مثل یک رویا بود، انگیزه بدهیم تا خود را باور کنند و به این ایمان بیاورند که آن هم مثل بقیه بچه ها حقی دارند اینکه شاد باشند، موفق و سربلند باشند و آینده ای روشنی را برای خود بسازند.

بچه ها دوباره برای ادامه بازی و تمرینات وارد زمین می شوند ، همه آنها از ۱۰ صبح تا ۲ بعدازظهر هر جمعه با ذوق و اشتیاق بعد از هفته ای پر کار در کوچه و خیابان های شهر به این تیم کوچک فوتبال پناه می آوردند تا به یاد بیآورند که آنها هم مثل بقیه بچه ها اگر چه در محله ای محروم از هر امکاناتی که البته با وجود آن امکانات هم بنا بر شرایط خانوداگی شان حق استفاده از آن را ندارند، حقی دارند که خودشان باید برای گرفتن آن به تنهایی بایستند.