فرهاد مجیدى مورد حمایت شخصى ایشان است!

باشگاه پاس، قبل از آنکه از تهران برود و در همدان به یک «هیچ» تبدیل شود، در فوتبال ایران، دولت مستعجلى بود که از حمایت رئیس شهربانى و از عنایت شخص رئیس پلیس برخوردار بود! پاس، آخرین بارى که پاس داشته شد و فوتبال صاحب شخصیتى هم بازى کرد، زمانى بود که سردار قالیباف ، رئیس و فرمانده نیروى انتظامى و باشگاه پاس زیرمجموعه‌اى مقتدر و توانا بود! حمایت قالیباف، علاقه‌مندى و کاربلدى مصطفى آجورلو و گرد آوردن تیمى از کارکشتگان جوان که در باشگاه پاس خریدار داشتند، پاس را قهرمان ایران کرد و سپس، رفت آنچه که بر این تیم و این باشگاه رفت! محو پاس! پاک کردن نام پاس!

اخبار ورزشیچرخ روزگار که چه عرض کنم، اوضاع فلکى و «سپهر سیاست» ایران، قالیباف را این بار بر صندلى شماره یک مجلس شوراى اسلامى به جلوس نشاند! و حالا «اوست» و تکرار آن باورى که با ورزش‌باورى داشت! و حالا «اوست» و طلبى که ورزش، از خداى مقننه دارد! اگر در مجلس‌هاى دهم و نهم و هشتم و...، ورزش چرخ پنجم و ششم و هفتم بود، در زمان سیاست محمدباقر قالیباف، مجلس باید مددکار راستین و نه ظاهرى ورزش باشد! نه ورزش همگانى که مقصود و منظور، ورزش حرفه‌اى است و قهرمانى! قالیباف در این دنیاى کرونازده و مشغول مبارزه با کووید ١٩، با ورزش به عنوان یک اهرم مقابله، چگونه تا مى‌کند؟ قدرش را بجا مى‌آورد؟ بهایش را مى‌پردازد؟ در بلند آسمان سیاست- حتى سیاست- جایى درخور برایش در نظر مى‌گیرد یا نه؟

حمایت یا تحت‌الحمایگى
آقاى سعادتمند که در راستگویى اش هیچ خلاف نیست، مى‌گوید: ... مدیرعامل استقلال- خود خودش- با فرهاد مجیدى صاف است و رابطه اش خوب است و همکارى بى‌مسئله است و در یک کلام:... فرهاد مجیدى مورد حمایت شخصى ایشان است!
با گفته مدیر استقلال، سرسوزنى مخالفت نداریم ولى یک خاطره کم و بیش تازه‌اى داریم: در گذشته، وقتى مدیر‌عامل از لزوم و فایده حمایت از مربیان حرف مى‌زد، در اصل به تحت‌الحمایگى خودش و زیر بیرق مربى رفتن اشاره مى‌کرد! مثل بیرقى که شازده‌هاى قاجار، سردر خانه‌هاى خود مى‌کوبیدند تا خطر جمعى خاطر مبارکشان را موجب شود! که اینجا، حوزه از ما بهتران است!
البته نه آقاى سعادتمند اهل این قبیل حمایت‌ها است و نه فرهاد چنین رویه‌هایى را مى‌پسندد! ولى اصل تحت‌الحمایگى، همچنان پابرجاست! مخصوصاً در فوتبال!
 
بسکتبال، زیر شمشیر «دوییت» ما
در بسکتبال چه خبر است؟ قرار است قبل از حضور در بازى‌هاى المپیک، بازنده‌اى پیش‌باخته باشیم و به دست خود، سرنوشت بدى را بر ضد خود رقم بزنیم؟
تیم ملى بسکتبال که تیم یکدست و هماهنگ و یکپارچه‌اى بود که در اختیار سرمربى خود قرار داشت، چرا به این روز‌ها رسیده است و چرا به افتراق دچار شده است؟ ماجرا از چه قرار است؟ با نسق‌گیرى مواجهیم؟ پس چه بد! با روکم‌کنى مواجهیم؟ واقعاً که چقدر بى‌ظرفیت! یک تیم خوب را از خوبیت مى‌اندازیم که اقتدار پهلوان‌پنبه‌اى خود را به رخ بشناسیم؟ که اداى مقتدر‌ها را درآوریم؟
خانم هادوى کجاست که در این باره حکم فصل‌الخطابى براند! یک تیم دیدنى و تحسین‌کردنى را خراب مى‌کنیم تا ثابت کنیم که حرف آخر را «ما» مى زنیم؟ عجب «ما» ى خود گم کرده‌اى! عجب «ما» ى بى‌مقدارى! خدایا، حتى دشمنان بسکتبال ما را به این «منیت» به این «فرعونیت» دچار نکن!

حیف از بسکتبال که اسیر دعواى «من و ما» شده است! حیف از این تیم خوب که قدرش را بجا نمى‌آوریم! و در خراب کردنش مى‌کوشیم!
چگونه امپراتورى روم متلاشى شد؟
امپراتورى روم هم به همین سیاق از هم پاشید!
لوازم تخت و تاج و ابزار استقرار دولت و اسباب اقتدار حکومت، در ازاى پول بیشتر، به فروش گذاشته شد!
اول خریدارانى چند بودند، سپس نابود شدند و هیچ‌کس خریدار تشکیلاتى که خرید و فروش مى‌شد، نداشت!
امپراتورى روم را - روم شرقى را - معامله‌گرى و سودورزى نابود کرد!
لابد و حتماً، آقاى سعادتمند هم این داستان تاریخى را مى‌داند و آن را فوت آب است! استقلال هم از این سیر و در این طریق، حرکت مى‌کند! حتماً براى اجاره‌نشینى در شیک‌ترین آپارتمان!

کهن خرقه خویش پیراستن
به از جامه عاریت خواستن