افسانه چهره‌آزاد: مدیون مادربزرگ مرحومم هستم

افسانه چهره‌آزاد، هنرمند باسابقه سینما و تلویزیون، که شامگاه جمعه ۱۹ آذر ماه در برنامه « چهل‌تیکه » حضور داشت، ابتدا درباره شروعِ زندگی‌اش گفت: من ۲۲ بهمن سال ۱۳۴۱ قدم به دنیا گذاشتم و فرزند اول خانواده‌ام. در دوران کودکی دوست داشتم در امور تربیتی کمک کنم و به مشاوره علاقه داشتم. افتخار می‌کنم که مادر پدری‌ام، خانم رقیه چهره‌آزاد بودند. به ایشان مدیونم که در سن پایین مرا با هنر و نمایش آشنا کردند. به دلیل این که در دو طبقه با هم زندگی می‌کردیم و ارتباطم با مادربزرگم خیلی خاص بود. هر موقع ایشان تئاتر تمرین داشتند، من را با خودشان می‌بردند. ۶ یا ۷ ساله بودم که نمایشی به نام "روسری قرمز" بود. آن موقع نمی‌شناختم اما الان واقعاً می بینم که مادربزرگ مرحومم و  آقای خسرو شکیبایی ، سیروس گرجستانی، هادی اسلامی، آزیتا لاچینی جز بزرگان هنر بودند و هستند.

افسانه چهره‌آزاد: مدیون مادربزرگ مرحومم هستم

وقتی همراه مادربزرگم به تئاتر می‌رفتم

وی تأکید کرد: همیشه یک گوشه می‌نشستم و نمایش "روسری قرمز" را می‌دیدم. مادربزرگم در راه منزل، از من سؤال کردند افسانه کار کدام بازیگر را پسندیدی؟ گفتم آقایی که قدش بلند و سبزه‌رو است. مادر بزرگم خنده‌ای کردند. فردای آن روز که دوباره سرصحنه رفتیم، دیدم مادر بزرگم گفت خسرو، افسانه بازی تو را خیلی دوست دارد. بعدها سعادتی شد من در خدمت آقای شکیبایی کاری کردم و به ایشان گفتم، خیلی برایش جالب بود.

چهره آزاد اظهار کرد: این نمایش برای من اتفاق دیگری را هم رقم زد. سیروس گرجستانی، نویسنده و کارگردان این نمایش بود. یک پرده‌ای از نمایش، وقتی آقای اسلامی که نقش یک مجنون را داشتند و به قهوه‌خانه می‌رفتند، پرتابی از بیرون به قهوه‌خانه داشتند و قرار بود یکسری از بچه‌ها ایشان را "هو" کنند. آقای گرجستانی به من گفتند. آن قدر خوشحال شده بودم، قدم هم نسبت به آن بچه‌ها بلندتر بود. فقط منتظر بودم آن پرده برسد که به من بگویند ما «هو» کنیم. حتی این بچه‌ها را کنار می‌زدم که صدای من بیشتر باشد، همین الان یادش می‌افتم خیلی برایم لحظه به لحظه‌اش جذاب است.

این بازیگر سینما و تلویزیون ادامه داد: یادم است حتی نمایش را در شهر قزوین با آنها رفتم و آنجا هم اجرا کردم. در واقع رفتم هو کردم. من از طریق مادربزرگم با کتاب و به نوعی با فیلم و نمایش آشنا شدم، فضای نمایش واقعاً تأثیرگذار بود.

او سپس درباره این که قصه‌گوی کودکی‌اش چه کسی بود، گفت: هم مادربزرگم و هم خانم احترام برومند - عاشق ایشانم - قصه‌هایی که برای ما بچه‌ها می‌گفتند. تلویزیون وقتی این قصه‌گویی‌ها را پخش می‌کرد خیلی دوست داشتم و پیگیری می‌کردم.

پدرم اجازه نداد عروس شوم!

چهره‌آزاد همچنین درباره خاطره روزی که نقش عروس پیشنهاد شد اما پدرش اجازه نداد، صحبت کرد و گفت: ۱۲ ساله بودم با مادربزرگم که سر سریالی به نام «عروس» به کارگردانی مسعود فروتن بودند. می‌رفتم. خسرو شجاع‌زاده نقش اصلی این سریال را بازی می‌کرد، دیدم با مادربزرگم درباره من صحبت می‌کنند که مثلاً من نقش عروس را بازی کنم، قدِ و قامت من بلند بود و بیشتر از ۱۲ ساله نشان می‌دادم، من از این پیشنهاد بسیار خوشحال شدم با این که نقش دیالوگِ خاصی نداشت و بیشتر حضور بود، بنابراین با خوشحالی به طرفِ خانه آمدیم اما مادر و پدرم خوشحال نشدند و اجازه ندادند که این اتفاق بیفتد. قبل از انقلاب شرایطی که وجود داشت آن موقع متوجه نبودم و الان درک می‌کنم. البته آن روز قهر کردم و گفتم می‌خواهم بروم و به مادربزرگم گفتم صحبت کند اما او گفت: درست نیست من وارد این قضیه بشوم.

بازیگر سریال های "آشپزباشی"، "وضعیت سفید"، "سربه‌راه"، "دلدادگان"، "کتاب فروشی هدهد"، "احضار" و ... درباره ورودش به عرصه بازیگری‌ توضیح داد: «در دوران دبیرستان بودم و فعالیتی در تئاتر مدرسه داشتم. آنجا موقعیتی فراهم شد حتی جایزه بدهند و پدرم مخالفت کردند و گفتند بهتر است به درس‌هایم برسم، این اتفاق در وجودِ من تقریباً خاموش شد، بعد از آن با آقای فروتنیان در سن کم، آشنا شدم.»

وی در ادامه صحبت‌هایش درباره آشنایی‌اش با همسرش، شاهرخ فروتنیان، گفت: ۲۰ سالم بود. آقای فروتنیان ۲۶ سال‌شان بود با هم ازدواج کردیم و بعد از ازدواج ۲۵ ساله بودم وارد حرفه بازیگری شدم. در وجودم دوره‌ای خاموش شده بود اما یادم است سال ۱۳۶۶ عیددیدنی خانه مادربزرگم رفتیم آقای حسین کسبیان و همسرشان هم آنجا بودند که مرا دیدند و گفتند افسانه، هنوز به بازیگری علاقه داری؟ برقی در چشمانم زد و گفتم متأسفانه شرایطی پیش نیامد به دانشگاه بروم و رشته هنر را دنبال کنم که گفتند دوست داری؟ گفتم مگر می شود؟ گفتند چرا که نه! من یک نگاه به همسرم کردم و نظر ایشان را بپرسم، ایشان هم گفت: هر طور مایلید. این صحبت ما تمام شد، شاید سه هفته بعد تلفن منزل زنگ خورد که برداشتم و پرسیدند خانم چهره‌آزاد؟ گفتم منزل‌شان اینجا نیست، گفتند چهره‌آزاد ۲۵ ساله، بسیار خوشحال شدم و به من گفتند شما می‌توانید فلان ساعت به استودیو بیایید و رفتم.

وی ادامه داد: قرار بود در این فیلم نقش دختری را بازی کنم و تست خوبی هم دادم اما آن کار سینمایی نشد و دلیلش را هم الان فراموش کردم. چندی بعد دوباره تماس گرفتند و گفتند خانم بیایید و کار تلویزیونی بود. یک سریالی بود به اسم «سال‌های بدون خانه». با تلویزیون وارد شدم. حتی روزی که رفتم برای فیلمبرداری یادم است جمعه ۲۲ مهر ۱۳۶۶ بود. قرار بود در آنجا نقش منشی سازمان زمین شهری را داشته باشم. این اولین کار من به حساب می‌آید.

چهره آزاد سپس درباره حسّ و حال اولین کارش بیان کرد: آن زمان خیلی خوشحال بودم اما ترس هم داشتم. همسرم و مادربزرگم مشوقم بودند. من دیدم این گونه نمی‌توانم و حالم خوب نیست و حتماً باید یک کار تأثیرگذار کنم. اتفاقاً نادر ابراهیمی محبت کرد و مرا به کلاس‌های استاد حمید سمندریان معرفی کرد.

این هنرمند درباره سریال "آپارتمان" اصغر هاشمی که بخشی از آن در برنامه "چهل‌تیکه" پخش شد، گفت: وقتی به این سریال دعوت شدم خیلی خوشحال بودم. بزرگانی همچون پرویز پرستویی، رضا کیانیان، امین تارخ، فاطمه گودرزی، آزیتا حاجیان، آتیلا پسیانی، حمید جبلی، ثریا حکمت و خیلی‌های دیگر حضور داشتند. فکر نمی‌کردم این سریال آن‌ قدر بیننده داشته باشد، می‌دانید که یکی از سریال‌های پربیننده بعد از انقلاب به حساب می‌آید.

او سپس درباره خاطره‌ای که اواسط کار "آپارتمان" باید حتما به داروخانه می‌رفت، این‌ طور گفت: عجله داشتم و به داروخانه رفتم. در را باز کردم و گفتم استامینوفن دارید! گفتند ببخشید آخر آپارتمان چه می‌شود؟ گفتم بله! سریال را می‌گویید، گفتم پس معروف شدم.

شهرت‌تان از کجا شروع شد؟

این بازیگر سینما و تلویزیون در پاسخ به این که آیا از آنجا شهرتش شروع شد، گفت: قبل‌تر از آن در نمایش «پیروزی در شیکاگو» استاد داود رشیدی، روی صحنه تئاتر این اتفاق افتاد. اتفاقاً استاد سمندریان هم یک روز سر این کار آمدند و سالن اصلی تئاتر شهر روی صحنه رفت و خیلی سروصدا کرد. من هنوز اول راه بودم و آقای رشیدی، مهدی هاشمی، فریماه فرجامی و از دوستان و همکاران بی‌نظیری در این کار حضور داشتند. خوش‌اقبالی من این بود که همواره با این بزرگان همراه شدم.

وی ضمن ابراز خوشحالی از ورودش به تئاتر اظهار کرد: دوره را پیش آقای سمندریان می‌گذراندم که فیلم سینمایی پیشنهاد شد. نقش اصلی اول آن بود. مادربزرگم به خانم مرضیه برومند گفته بودند و به تئاتر «پیروزی در شیکاگو» مرضیه برومند معرفی شدم. خانم برومند تماس گرفتند و من آنجا رفتم، واقعاً یک شب تا صبح نخوابیدم برای این که درست تصمیم بگیرم. نقش اول سینما یا این که در تئاتر که همه بزرگان حضور داشتند و اکنون خوشحالم که تئاتر را انتخاب کردم.

چهره‌آزاد سپس در پاسخ به این که از کجا همه فهمیدند او نوه مرحوم رقیه چهره‌آزاد است، گفت: جالب است که بگویم فامیلی‌ام افسانه نعمت ناصر است و فامیل هنری‌ام چهره‌آزاد است؛ آن هم به خاطر این که یک روز مادربزرگم به من گفت اگر واقعاً قصد داری جدی وارد بازیگری شوی و ادامه بدهی، از این فامیلی استفاده کن! حتی فیلمی به نام «بهشت کوچک» را با نام افسانه نعمت‌ناصر بازی کردم. البته با خودم می‌گفتم خیلی هم سخت است و باید حواسم جمع شود که از این نام پرافتخار درست صیانت شود.

مادربزرگ مرحومم یک بانوی به تمام معنا بود

او درباره خلق و خویِ مرحوم چهره‌آزاد تصریح کرد: مادربزرگم یک بانوی به تمام معنا بودند. واقعاً بانو بودند؛ برای این که از لحاظ هنری که گفتن ندارد اما در منزل خیلی مهم است که بتوانند آن قدر نظم و آن تعادل را داشته باشند. ایشان بچه‌های خوبی تریبت کردند و مادر سینمای ایران‌ بودند.

در  ادامه برنامه "چهل تیکه"، بخشی از فیلم "مادر" علی حاتمی که با بازی رقیه چهره‌آزاد همراه بود، پخش شد.

چهره‌آزاد سپس گفت: اتفاقاً می‌خواستم بگویم بهترین نقشی که می‌تواند خلق و خویِ مادربزرگ مرا نشان بدهد، «آرایشگاه زیبا»ی خانم مرضیه برومند است که نقش شیرین باجی را به او دادند. مادربزرگ من واقعاً همین بود.

ای کاش پدر و مادرم زنده بودند

این بازیگر تلویزیون همچنین در پاسخ به این که اگر سوار ماشین زمان شود و بخواهد در یک ایستگاهی پیاده شود آن ایستگاه کدام است، این گونه اظهار کرد: دلم برای پدر و مادر تنگ شده و واقعاً جای‌شان خالی است. دوست داشتم الان کنارشان بودم و در قید حیات بودند. من و همسرم به جمله‌ای معتقدیم که او با خطی زیبا نوشته است: خدایا به داده و نداده‌ات شکر که داده‌ات نعمت است و نداده‌ات حکمت. این جمله برای ما اصلِ زندگی است.

او درباره سریال «کارآگاه شمسی و دستیارش مادام» کاری از مرضیه برومند که سال ۱۳۸۰پخش شد، نیز یادآور شد: من از خانم برومند خواهش کردم این نقش را بازی کنم اما در بخشِ دیگری دنبال بازیگری می‌گشتند که نقش عروس را بازی کند. من گفتم اگر شما مایل باشید من دوست دارم این نقش را بازی کنم که به من گفتند واقعاً! برای خودم این طوری بود، قبل از هر چیز بگویم با مادر همسرم خیلی دوست بودیم و این کاراکتر بسیار عجیب بود. وقتی که کار پخش شد مادر همسرم گفتند که تو چرا این را بازی کردی؟ تو که این طوری نیستی. واقعیتش این است بازیگر باید چیزی را بازی کند که خودش نیست.

«وضعیت سفید» و روزهای بیماری پدر

چهره آزاد در بخشی دیگر از صحبت‌هایش درباره این که طی سال‌هایی که کار کرده است، کاری بوده که در آن حادثه بدی رخ بدهد، تعریف کرد: متأسفانه این اتفاق در سریال «وضعیت سفید» افتاد و خیلی اذیت شدم؛ به دلیل این که پدرم بیمار و بیمارستان بستری بود. لوکیشنِ سریال در روستای مرتضی‌گرد، نزدیک بهشت‌زهرا بود و من ساعت چهار و نیم صبح بیدار می‌شدم و ماشین ۵ می‌آمد تا ما ساعت ۶ و نیم صبح سر کار باشیم. از مرتضی‌گرد سوار ماشین می‌شدم شهرک غرب حدود ساعت ۶ آنجا باشم و پدرم را شام بدهم و دوباره ۹ شب منزل می‌آمدم و همسرم غذایی آماده می‌کرد و دوباره ساعت ۱۱ شب به منزل مادرم می‌رفت. هر موقع نامِ این سریال می‌آمد، آن حال و هوای روحی یادم می‌آید.

وی افزود: جوان‌هایی که به ما می‌گویند می‌خواهیم بازیگر شویم، هیچ‌ چیزی در این دنیا غیرممکن نیست اما اگر بخواهید با واقعیتِ بازیگری مواجه شوید یک روز از ۶ صبح تا ۱۱ شب با ما همراه شوید و خواهید دید چقدر کار سختی است و به سادگی چیزی به دست نمی‌آید.

چهره آزاد همچنین در پاسخ به این پرسش که دوست دارد نقش یک کارآگاه خاص و پلیس را بازی کند، این گونه بیان کرد: همه کارهایم را دوست دارم چون بازیگر باید همواره به او اضافه شود. ممکن است این اتفاق در هر کاراکتری بیفتد.

در ادامه چهل تیکه، بخشی از سریال "بسوی زندگی" به کارگردانی مسعود فروتن پخش شد.

چهره‌آزاد سپس درباره همبازی شدنش با خسرو شکیبایی در این کار اظهار کرد: در فیلم «یک بار برای همیشه» و «نسکافه داغ داغ» او واقعا اسطوره بازیگری بود.

سپس بخشی از فیلم سینمایی «یک بار برای همیشه» به کارگردانی سیروس الوند پخش شد که او درباره سابقه همکاری با همسرش توضیح داد: نمایش "پنجره‌ها" کار فرهاد آییش را بازی کردیم که زن و شوهر بودیم. کار ساعت ۲۵ سینمایی بود و باز با هم بازی داشتیم اما در سریال خانگی "هم‌گناه" با هم بازی نداشتیم اما با هم در یک گروه بودیم.

حسرت فیلم "مادر" علی حاتمی به دلم ماند

او درباره حضور در پشت صحنه فیلم "مادر" علی حاتمی هم صحبت کرد و گفت: من یک حسرت در زندگی‌ام، همین است. مادربزرگ من این طوری نبود که بگوید این نوه من بازی کند. یک روزی به من گفت افسانه فردا بیا با هم برویم سر صحنه فیلم «مادر». من آن موقع تازه وارد این عرصه شده بودم اما هنوز کسی آن‌ طوری مرا نمی‌شناخت. در میانِ گریم شدن مادربزرگم، شنیدم که قرار است کسی نقشِ جوانی مادربزرگم را بازی کند. به این فکر کردم که شاید بخواهند من این کار را بکنم. اما من مطمئنم که مادربزرگم چیزی به آقای حاتمی نگفته بود.

چهره‌آزاد گفت: پرس و جو کردم چه کسی قرار شد نقش جوانی را بازی کند؟ گفتند فریماه فرجامی. بعدها که آمدم سال ۱۳۷۰ با خانم فرجامی در نمایش "پیروزی در شیکاگو" بازی کردیم این موضوع را گفتم و حسرتش به دل من ماند. دلم می‌خواست نقش جوانی مادربزرگم را در این فیلم بازی کنم و نشد.

افسانه چهره‌آزاد در پایان برنامه "چهل تیکه" با اشاره به کوله‌بار تجربه‌اش و گفتن یک جمله طلایی، به این جمله کوتاه بسنده کرد: این نیز بگذرد... من شکر کردن را از مادرم یاد گرفتم. او هر لحظه شکر و دعا می‌کرد.

به گزارش ایسنا، برنامه «چهل تیکه» به تهیه‌کنندگی و کارگردانیِ الهام حاتمی هر هفته چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه ساعت ۲۱ از شبکه نسیم پخش می شود. تکرار هر برنامه روز بعدش ساعت ۲ بامداد، ۸ صبح و ۱۴ ظهر روی آنتن می رود. همچنین روزهای سه‌شنبه نیز گلچینی از سه برنامه‌ هفته‌ گذشته "چهل تیکه" پخش می شود.