ریسک بزرگ مهدویان برای حذف قهرمان در زخم کاری

در منطق روایی ساختار فیلمنامه هیچ‌گاه هنرمند دست به ریسک حذف قهرمان خود نمی‌زند.

اساسا مرگ و یا حذف قهرمان در هر فیلم یا سریالی مترادف است با پایان دراماتیک قصه. در واقع در الگوی آکادمیک خلق قهرمان نباید با مرگ و یا حذف قهرمان قصه ادامه پیدا کند مگر این خرق عادت با خلق یک ضد قهرمان با شخصیتی خاکستری همراه باشد. 

محمدحسین مهدویان در فصل دوم زخم‌کاری دست به ریسک بزرگی زد و با حذف قهرمان اصلی خود و کمرنگ کردن او در مسیر اصلی درام سریال تلاش کرد با خلق ضدقهرمان‌هایی همچون طلوعی و فرنهادزاده و ادامه منطقی شخصیت‌های (میثم) و (سمیرا) جذابیت‌های ذاتی حضور (مالک) را در شخصیت‌های دیگر جستجو کند.

این ریسک بزرگ برای آن دسته از مخاطبانی که احساس می‌کنند سریال زخم کاری با اسم (مالک) عجین شده است و رفتارها و حرکات (مالک) برایشان تبدیل به یک قهرمان دوست داشتنی شده است بسیار بدیع و غیرقابل هضم است؛ از این جهت نمی‌توان انتظار داشت مخاطب با برداشت‌هایی که نسبت به شخصیت‌های قهرمان محور بتواند با ضدقهرمان‌های تازه ارتباط برقرار کند.

از سوی دیگر مهدویان برای آنکه بتواند داستانش را بر اساس نمایشنامه هملت و شخصیت‌های آن شکل دهد چاره‌ای جز این نداشت که کاراکترهای جدید به قصه‌اش اضافه کند.

در قسمت پنجم حتی شاهد بودیم که با وجود خلق شخصیت‌های جدید مهدویان ضدقهرمان فصل اول یعنی (منصوره) را که معشوقه (مالک) بود کشت تا کار پر ریسک کارگردان در ادامه کار نیز سخت‌تر باشد.

حالا باید ببینیم در ادامه سریال چقدر می‌توان این ریسک را در جهت رشد سریال موثر بدانیم. 

راه رفتن مهدویان روی لبه تیغ بازی با کاراکترها یا او و قصه‌اش را سربلند بیرون می‌آورد یا با شکل‌گیری فضایی چند پاره به از بین رفتن دستاوردهای فصل اول می‌انجامد. هر چند به نظر می‌رسد پتانسیل داستان با خلق شخصیت‌هایی چون طلوعی و سیما و شفاعت و فرنهادزاده بسیار بیشتر از آن است که با حذف قهرمان‌های فصل اول آسیبی به پیکره سریال وارد کند.

از سوی دیگر مهدویان با هوشمندی خاصی (مالک) را به طور کامل حذف نکرده است و بازی روانی او با مخاطب در سکانس‌های کوتاه مواجهه با مالک باعث شده است امیدها برای سر برآوردن قهرمان داستان از دل رنج‌ها و سختی‌ها را زنده کند.