داستانی خواندنی از کیارستمی به روایت حامد کمیلی/ عکس

حامد کمیلی با انتشار این عکس نوشت:

: یک خاطره از خودم بگم

اول ازدواج ما بود. ناراحتی همه جور کشیده بودیم. همه جور. انقدر خسته شدم از ناراحتی که یه روز پا شدم خودم را راحت کنم بابا، از این ناراحتی، مگه چه خبره؟

صبح زود، تاریکی بود، پا شدم، طناب را برداشتم انداختم پشت ماشین، برم قال قضیه را بکنم. برم خودکشی کنم. برم ... رفتیم.

اطراف میانه بود. سال ٣٩. رفتم اقا. توتستان بود بغل خونه ما.

نزدیک خونه ما. امدیم طناب ... تاریک بود. طناب را هر قدر مینداختیم گیر نمیکرد، یک مرتبه انداختم گیر نکرد، دو مرتبه انداختم ، گیر نکرد،سومی، اخر خودم رفتم بالا. رفتم بالا طناب را گیر دادم، دیدم اقا یه چیز نرم خورد به دستم. توت بود ، چه توت شیرینی...، شیرین بود. اولی را خوردم، دومی را خوردم، سومی را خوردم. یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه. افتاب زده بالای کوه رفیق. چه افتابی... چه منظره ای ...چه سبزه زاری...

یکدفعه دیدم صدای بچه ها میاد. بچه های مدرسه بودن. امدن دیدن من توت میخورم، گفتن اقا درخت را تکون بده. ما هم درخت را تکون دادیم. اینا خوردن . اینا خوردن من کیف میکردم. یه خوردم ما جمع کردیم. امدیم تو خونه. خانوم ما هنوز از خواب بیدار نشده بود. امدیم یه خورده هم دادیم به اون. اون هم خورد. اونم کیف کرد. رفته بودم خودکشی کنم ، توت چیدم اوردم اینجا. اقا یه توت ما را نجات داد. یه توت ما را نجات داد.

همایون ارشادی : توت را خوردی و خانوم هم توت را خورد و همه چی خوب شد ؟!

مرد: خوب ؟ خوب نشد. فکرم عوض شد. البته که اون ساعت خوب شد، ولی فکرم عوض شد، حالم عوض شد.

#عباس_کیارستمی

#طعم_گیلاس

کیا رستمی