
آنها میگویند شرایط طوری است که نمیتوانند تصویر زیبایی از آینده سالمندیشان ترسیم کنند.
افرادی که بین سالهای ۶۰ تا ۶۳، ۶۴ به دنیا آمدهاند، خاطرات تیره و روشنی از جنگ دهه ۶۰ داشتند و حالا به مجموعه خاطراتشان جنگ ۱۲روزه هم اضافه شده است. گروهی هم که در همان دوره به مدرسه رفتهاند، تا سالها بعد از آن شعار تلخ «فرزند بیشتر زندگی بهتر» که روی در و دیوار شهر نقاشی شده بود را خوب زندگی کردند؛ مدارس پرجمعیت سهمشان بود، نوبت دانشگاهشان که رسید، دعوا بر سر صندلی بود، حتی اشتغال و ازدواجشان هم به کلافی درهمپیچیده تبدیل شد.
حالا اما این نسل پرجمعیت در آستانه رسیدن به میانسالی و در مرحلهای از حیاتش قرار گرفته که بر اساس استانداردهای جهانی باید از یک زندگی ثابت و امن برخوردار باشد، با این حال بسیاری از آنها هنوز هم در دفترچههای استخدامی به دنبال گمگشتهای به نام «کار» هستند و به دلیل فقدان امنیت شغلی و وضعیت اقتصادی نابسامان، امکانی برای تشکیل زندگی نداشته و ندارند.
در چنین شرایطی احمد دلبری، رئیس انجمن علمی سالمندان ایران نسبت به روند پرشتاب سالمندی جمعیت کشور هشدار داده و گفته است که از سال ۱۴۳۰ از هر سه ایرانی، یک نفر بالای ۶۰ سال خواهد بود و جمعیت سالمندان کشور از ۹ میلیون نفر فعلی به بیش از ۲۷ میلیون نفر خواهد رسید.
همه این اعداد تصویری از دوران سالمندی دههشصتیها ارائه میدهد و تأکیدی بر لزوم تمهید بسترهای لازم توسط مسئولان برای تأمین حداقل یک سالمندی آرام برای این نسل است. با این حال یک جمعیتشناس به «شرق» توضیح میدهد که ساختار مدیریتی کشور حتی برای سالمندی این نسل هم برنامه مدونی ندارد چه رسد برای ۲۰ سال دیگر.
ترس جمعی دههشصتیها از پیری
«پیام» بعد از سالها کار و فعالیت در رسانه، با فقدان امنیت شغلی و درآمد ثابت مواجه شده است. او میگوید: «در حال حاضر به صورت آزاد تولید محتوا میکنم و متأسفانه درآمد ماهانهام در 37 سالگی فقط به اندازه کف دستمزد در نظر گرفتهشده قانون کار است. شاید فقط بخت من در این روزها آن است که بابت سقف بالای سرم مشکلی ندارم و اجاره نمیپردازم، با این حال آینده برایم مبهم است. واقعیت این است که بارها از خودم پرسیدهام که آیا مایل هستم به سالمندی برسم یا نه؟ زیرا با توجه به وضع موجود، سالمندی چالشهای زیادی به دنبال دارد و از طرف دیگر تغییری هم در روندهای موجود و برای بهبود شرایط نمیبینم. وقتی با دوستانم صحبت میکنم متوجه میشوم که بسیاری از آنها هم علاقهای به رسیدن به سن پیری ندارند و دوست دارند زندگی زودتر به پایان برسد.
به نظر میرسد که ما دههشصتیها دچار یک ترس جمعی نسبت به این دوره از زندگیمان هستیم». او نبود رفاه و معیشت مناسب را از جمله مواردی میداند که علاقه به ادامه زیستن را برای دههشصتیها کمرنگ کرده است: «مجردم و یکی از نگرانیهایم تنهاماندن در دوره سالمندی است. با توجه به وضع درآمد و اشتغال، توان ازدواج و تشکیل خانواده ندارم، بنابراین به احتمال زیاد فرزندی نخواهم داشت که در دوران سالمندی به او تکیه کنم. به لحاظ درمانی هم بعید است پوشش بیمهای بتواند در آن سالها حمایت لازم را از سالمندان داشته باشد کمااینکه همین الان هم برخی از خدمات درمانی جزئی به صورت تدریجی از پوشش بیمه خارج شدهاند». پیام، شکاف نسلی میان سالمندان دههشصتی و جوانان دوره سالمندیاش را قابل توجه میداند؛ موضوعی که دههشصتیها را بابت جایگاه اجتماعی دوران سالمندی نگران میکند: «نگران وضعیت خودمان در سالمندی هستم. هیچ برنامهای برای ما ندارند، در چنین شرایطی حتی اگر خود فرد هم برای آینده و دوران سالمندیاش برنامهریزی کند، فایده چندانی ندارد».
نمیخواهم سالمند شوم
«خورشید» بعد از فوت والدینش همراه با خواهرش در خانه پدری زندگی میکند. رشته تخصصی او «موشنگرافیک» است، اما همه تحصیل و تلاش او در سالهای جوانی هم نتوانسته زمینه رفاه و امنیتش را فراهم کند. او برای «شرق» روایت میکند: «ثبات شغلی و درآمد ثابت ندارم. هرازگاهی به صورت پروژهای فعالیت میکنم اما کارفرماها معمولا یا پول نمیدهند، یا پول کمی میدهند یا آنقدر دیر حقوقم را پرداخت میکنند که زحماتم هدر میرود». از آنجایی که خورشید ازدواج نکرده تحت پوشش بیمه و حقوق پدرش قرار دارد: «حقوق پدرم زیاد نیست و بهموقع هم پرداخت نمیشود. بیمه هم فایدهای ندارد و با توجه به قوانینی که هر روز جدید میشوند عملا نمیتوانم از آن استفاده کنم». او در 43سالگی از خستگیهای زودرسی میگوید که گریبانش را گرفته است: «از این همه فشار و ناامنی خسته شدهام. همین حالا هم آنقدر استرس دارم که دوست ندارم به سالمندی مبهمی که در پیش دارم فکر کنم. در حال حاضر بهجای داشتن یک زندگی امن و مستقل ناچارم با خواهری زندگی کنم که به دلیل تفاوت سنی 9ساله در دنیایی دیگر زندگی میکند و این مسئله توانفرساست. تنها آرزویم این است که به پیری نرسم و هرچه زودتر این زندگی تمام شود، زیرا از پیری، بیماری و ناتوانشدن در تنهایی بهشدت میترسم».
برای پیریام پول پسانداز میکنم
«ریحانه» کسبوکار شخصی خودش را دارد و به صورت خویشفرما تحت پوشش بیمه است. او از حالا که فقط 37 سال دارد، به فکر دوران سالمندی است و برای آن روزها پول پسانداز میکند. ریحانه به «شرق» میگوید: «ما نسل تنهایی هستیم و با توجه به شرایط فعلی جامعه و خودم فکر میکنم که نسل ما آینده غمگینی خواهد داشت. حتی اگر ازدواج کنم بعید است فرزندی به دنیا بیاورم». او ادامه میدهد: «خواهر و برادرم فاصله سنی زیادی با من دارند، برادرم 15 سال از من بزرگتر است و اگر من به سن سالمندی برسم، خواهر و برادرهایم باز هم از من پیرتر خواهند بود و توان مراقبت از من را نخواهند داشت؛ البته اگر آن زمان در قید حیات باشند. پس من ناچارم پول پسانداز کنم تا در آینده بتوانم در یک خانه سالمندان خوب با خدمات استاندارد ساکن شوم؛ کاری که چندسالی است شروع کردهام. من از همین حالا میدانم که روی هیچ فرد دیگری برای روزهای پیری نمیتوانم حساب کنم».
خانههای سالمندان شلوغ میشود
«حسین» طراح گرافیک است و به صورت آزاد کار میکند: «25 سال است کار میکنم اما به دلیل اینکه جایی را نداشتم که برایم بیمه رد کنند، فقط 14 سال سابقه بیمه دارم. یعنی اگر شرایط به همین منوال بگذرد، برای گرفتن حقوق بازنشستگی باید تا 63سالگی کار کنم. درآمدم بهگونهای است که فقط میتوانم برای افزایش رهن خانهام در هر سال، پولی کنار بگذارم و نمیتوانم برای آیندهام پسانداز کنم». او به «شرق» میگوید که هیچ تصوری از آینده ندارد و همین که بتواند برای فردایش برنامهریزی کند احساس موفقیت میکند: «با خودم فکر میکنم وقتی در 43سالگی به انواع دردهای استخوانی و مفاصل دچارم، در هفتمین دهه زندگیام قرار است با چه دردهایی مواجه شوم و چگونه زندگی کنم. اینکه آیا در دوره سالمندی مستمری بازنشستگیام کفاف زندگیام را میدهد و سقفی بالای سرم خواهم داشت یا نه، برای من سؤالی بیجواب است». حسین معتقد است با ادامه همین روند احتمالا باید تا آخرین لحظه زندگیاش کار کند البته اگر در آن زمان کاری برایش باشد: «10 سال پیش متارکه کردم و فرزندی ندارم، به نظر من و بسیاری از دوستانم وقتی دوره سالمندی نسل ما از راه برسد، خانه سالمندان بهشدت رونق میگیرد و ما برای تأمین حداقل نیازهای زندگیمان تا لحظه مرگ باید همه درآمدمان را صرف هزینههای این مراکز کنیم».
«مهدیه» نزدیک به دو دهه است که در دانشگاه و در حوزه تئاتر تدریس میکند، البته به صورت حقالتدریس. بااینهمه، در 45سالگی نه شغل و درآمد ثابتی دارد و نه پساندازی. مهدیه برای «شرق» تعریف میکند: «مبلغی که بابت حقالتدریس به من پرداخت میشود، ساعتی 40 هزار تومان است. همه دستمزدم اما در پایان سال پرداخت میشود که معمولا از سه یا چهار میلیون تومان بیشتر نیست. بابت باقی فعالیتهای هنریام هم به درآمدی نرسیدهام. با توجه به این شرایط تا چند سال پیش بیمه نداشتم تا اینکه بالاخره از طریق صندوق اعتباری هنر متعلق به وزارت ارشاد، توانستم خودم را بیمه کنم، بیمهای فاقد حقوق بیکاری و ازکارافتادگی، با این وصف طبیعی است که در زمان بازنشستگی هم مستمریام کف حقوق وزارت کار خواهد بود. یعنی مبلغی کمتر از درآمد کارگران روزمزد». او در حال حاضر با والدین سالمندش زندگی میکند: «پدرم مبتلا به سرطان است، برای پرداخت هزینههای درمانی، خانهای را که داشت، فروختیم. بنابراین در آینده پشتوانه مالی خانوادگی برای یک زیست امن را نخواهم داشت. از طرف دیگر شرایط ازدواج هم مهیا نیست و اگر ازدواج کنم فرزندی نخواهم داشت که از ما در پیری مراقبت کند، درست برعکس نسل ما که هوای والدین را دارد». به گفته مهدیه، بهدلیل بیمه دیرهنگام، مستمری دوره بازنشستگیاش کفاف کرایه یک خانه کوچک را هم نمیدهد.
حتی پول خرید قبر ندارم
مهدیه از بیبرنامگی دولت برای حمایت از سالمندان دهه 60 و شکاف طبقاتی که حتی سالمندی را هم تحت تأثیر قرار میدهد، میگوید: «در حال حاضر خانههای سالمندان با خدمات استاندارد اغلب متعلق به قشر مرفه است. اما اگر بازنشسته شوم توان پرداخت هزینههای پرستار در منزل یا حتی یک خانه سالمندان مناسب را ندارم. فکر کنید، در حال حاضر باید چند سال کار کنم تا بتوانم فقط یکی از دندانهایم را درست کنم. به همین دلیل هم فکرکردن به شرایط سالمندی و حتی ترس از آن برایم مضحک است». او ادامه میدهد: «نسل ما برای تغییر و ارتقای کیفیت زندگی خودش و جامعه تلاش کرد، با این حال نتیجهای به دست نیاورد. ما همین الان با دردهای دوران سالمندیمان دست به گریبانیم. فکر میکنم اگر همین حالا مرگم از راه برسد، توان خرید قبر را هم ندارم. وقتی در میانسالی محروم از حداقلها هستم، قطعا دورنمای زیبایی از دوران پیری ندارم».
«رها» 40ساله است و از نظر درآمدی وضعیت ثابتی ندارد. یک ماه حقوق دارد و یک ماه نه. گاهی اضافهحقوق میگیرد و ماه دیگر خبری از آن نیست. او به «شرق» میگوید: «با این شرایط درآمدی، باید هر سال پولی را برای رهن خانه کنار بگذارم. از طرف دیگر مخارج درمانی مادر سالمندم هم بر عهده من است، درحالیکه توان تأمین هزینههای درمانی ضروری و معاینههای سالانهام را ندارم. مسلما دردهای درماننشده امروزم در دوران سالمندی تشدید شده و ناتوانترم میکند». به باور رها، متولدان دهه 60، جز دوستانشان هیچکس را ندارند و جامعه بستر لازم برای مراقبت از آنها در دوران سالمندی را فراهم نکرده و برنامهای هم برای این موضوع ندارد. او دوره سالمندی نسل خودش را نه ترسناک که غمگین توصیف میکند: «مسئولان باید از همین حالا که فرصت دارند به فکر 30 سال دیگر که نسل ما پیر میشود باشند نه اینکه تازه 30 سال دیگر به این موضوع فکر کنند. دههشصتیها در همه مراحل زندگی از تحصیل تا اشتغال و ازدواج با بحران مواجه بودهاند، حداقل بگذارید دوران سالمندیمان در آرامش و رفاه باشد و از همین حالا بسترهای لازم برای آن زمان را فراهم کنند».
ترس از فقر در سالمندی
«پرهام» ۴۱ساله، کارمند روابط عمومی یک سازمان خصوصی است که بیمه شده و حقوق متوسطی دارد: «با اینکه 41سالهام، اما همچنان با خانواده زندگی میکنم. البته فعلا مشکلی بابت مسکن و اجارهخانه ندارم اما با توجه به شرایط درآمدی و هزینههای ضروری زندگی عملا ناچار شدهام پساندازکردن برای آینده را کنار بگذارم. مهمترین کابوسم فقر در این دوران است. میترسم نظام تأمین اجتماعی تقریبا ورشکسته ما، در دوران سالمندی نسل ما چنان به خشکسالی برسد که میزان مستمری که پرداخت میکند کفاف ادامه زندگیمان را ندهد».
تصویر او از آینده، حضور دههشصتیهای سالمند در خانههای سالمندان به صورت گروهی است: «مستمری و عایدی ما در آن دوران به جیب مدیران این مراکز میرود، البته اگر عایدی ما کفاف هزینههای چنین مراکزی را بدهد. نکته مبهم دیگر برای من این است که با توجه به شرایط فعلی کشور مانند بحران انرژی و تغییرات اقلیمی و... آیا این مراکز میتوانند شرایط زیستی مناسبی را برای ما سالمندان آینده فراهم کنند؟ فکر میکنم در آینده نسل تنها مانده دهه 60 در همین خانههای سالمندان و در کنار هم این تنهایی را پر میکند تا زمانی که لحظه مرگ برسد».
نگران تنهایی دوران سالمندی
«بهار» گرافیست است و 16 سال در این حوزه فعالیت کرده اما وضعیت شغلی ثابتی ندارد. او به «شرق» میگوید پرداخت حق بیمهاش به صورت کامل بر عهده خودش است و کارفرما در این حوزه نقشی ندارد: «از نظر مسکن مشکلی ندارم و فعلا درآمدم کفاف زندگی مجردیام را میدهد اما بهدلیل فقدان ثبات شغلی مشخص نیست این وضع درآمدی تا چه زمانی ادامه داشته باشد». مهمترین ترس «بهار»، تنها ماندن در دوران سالمندی است: «مهمترین دغدغهام داشتن یک همدم خوب در دوران سالمندی است. من 43ساله هستم. ازدواج نکردهام و در صورت ازدواج هم قطعا فرزندی نخواهم داشت. با این حال یک امید هم دارم. ما دههشصتیها یاد گرفتهایم که از دوستان خود مراقبت و تنهاییمان را در کنار هم پر کنیم. به نظرم میتوانیم در دوران سالمندی هم هوای یکدیگر را داشته باشیم. مثلا خانه اشتراکی با دوستان در دوران سالمندی نظر جالبی بود که دوست مادرم مطرح کرد. اما این نوع گذران سالمندی هم نیاز به این دارد که افراد به لحاظ مالی و توان جسمی و روحی در شرایط نسبتا برابری باشند تا بتوانند هزینههای زندگی را بهصورت مساوی بپردازند».
انفجار جمعیت سالمندی در راه است
نگرانیهای متولدان دهه ۶۰ از دوران پیری و سالمندی در شرایطی است که به گفته علی پژهان، جمعیتشناس و استاد دانشگاه، افزایش تعداد سالمندان واقعیتی انکارناپذیر است اما نکته اینجاست که هیچ برنامهای برای این افراد وجود ندارد.
او به «شرق» میگوید: «سالمندی نهتنها ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کشور را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه نیازمند بازنگری در نگرشها و سیاستهای مربوط به سالمندان است. حقوق این گروه باید تضمین شده و از زندگی سالم و با عزت، مشارکت فعال در جامعه، دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی مناسب و برخورداری از امنیت اقتصادی و اجتماعی برخوردار باشند». او با اشاره به اینکه در سال ۲۰۵۰ بیش از دو میلیارد سالمند در جهان خواهیم داشت، ادامه میدهد: «بخشی از این جمعیت در ایران خواهد بود که بار سنگینی را بر دوش سیستمهای بهداشتی و درمانی میگذارد. براساس آمارها در سال 9۵ حدود ۹.۳ درصد جمعیت ایران سالمند بود، درحالیکه در سال ۱۴۳۰ تقریبا نزدیک ۲۰ درصد جمعیت کشورمان سالمند میشود. در حال حاضر در کشور ما به صورت میانگین هر هشت نفر از جامعه با کار و فعالیت خود خرج یک سالمند را از طریق نظام تأمین اجتماعی پرداخت میکنند، اما در سال 2050 هر سه نفر باید هزینه یک سالمند را تأمین کنند که بار مالی سنگینی را بر جامعه تحمیل میکند». این جمعیتشناس تأکید میکند شفافسازی آمارها برای بیدارکردن مسئولان است تا از همین حالا برای مراقبت از جمعیت بالای سالمندان در 30 سال آینده برنامهریزی کنند: «آمارها نشان میدهد که یک انفجار جمعیت سالمندی در راه است. کاهش سریع پیری جمعیت تهدیدی بزرگ برای اقتصاد، بازارهای کار و سیستمهای رفاه اجتماعی است. متولدان دهه 60، به صورت متوسط 35 سال از عمرشان رفته است. اما دولت برنامه مدونی برای ۲۰ سال آینده این نسل ندارد». با این حال او معتقد است دولت هنوز فرصت فراهمکردن آرامش برای 20 سال آینده دههشصتیها را دارد: «اگر این نسل، امروز اشتغال پایدار و درآمد بالایی نداشته باشد، در دوره سالمندی باید «کاسه گدایی» به دست بگیرد و فقر را تجربه کند. در آینده سرزمین ما سرزمین پدربزرگها و مادربزرگها خواهد بود. اما دولت با استفاده از تجربه کشوری مانند ژاپن میتوانند از این پدیده یک فرصت بسازد».