افکارنیوز: به مناسبت زادروز مسعود کیمیایی با او در مورد سیر فیلمسازی، زندگی، آخرین فیلم، آخرین کتابش و حضور نداشتن پسرش در فیلم وی به گفتوگو نشسته ایم.

ساعت نه شب را گذرانده بود که با کیک و شمع به کارگاه آزاد فیلم می رویم تا تولد مسعود کیمیایی کارگردان رفاقت های از دست رفته را شادباش بگوییم. اتاق آقای کیمیایی غرق گل است و مهمانان بسیاری دارد.

قبل از شروع مصاحبه فشارش را می گیرند. فشار خون کارگردان سینمای ما بالاست. می فهمیم که مصاحبه از آنچه باید کمتر خواهد بود.

- برگردیم به سال ها قبل، شما در آن دوره ای که از فیلم های اولتان به عنوان یک کارگردان جوان استقبال خوبی می شد چه احساسی داشتید؟ واکنش هایتان به این استقبال ها چگونه بود؟

من تمام تلاشم این است که به واسطه سن شما و جوانی و معصومیتتان به این سوال یک جواب واقعی بدهم. خودم را جمع و جور کنم برای شما. چون این یک موضوع گذشته ای ست که در کنار حواشی آن خیلی اذیت شدیم. همین امروز یک کتابی به من دادند که مرا به یاد آن سال ها انداخت که چه اتفاقاتی برای ما افتاد.

ببینید به هر جهت ایستادن برای آرمان ها و ایستادن برای عقاید، اینکه مثل خودت زندگی کنی، مثل خودت لباس بپوشی و مثل خودت حرف بزنی، شکل خودت زندگی کنی بسیار مشکل است. یعنی با عقیده خودت زندگی کنی خیلی سخت است. یک دوره می خواهد که این دوره همینطوری به دست نمی آید که یک روشنفکر، یک هنرمند مثل خودش زندگی کند.

من تمام تلاشم این بوده که شکل عقیده ام زندگی کنم. جای زندگی ام را خودم انتخاب کنم. جایی را که دوست دارم را اعلام کنم. اصلا چیزی پنهان نداشته باشم. با اینکه زندگی خصوصی داشتن کار هنرمند نیست. هنرمند اصلا بلد نیست زندگی خصوصی داشته باشد. کما اینکه همیشه معتقد بودم هنر اصلا یک پدیده شهری ست. یک پدیده روشنفکرانه ست. یک پدیده روستایی نیست. و قضاوت و عقیده هم راجع به آن و نقد کردن آن هم باز یک عقیده شهری و تازه است.

- آن زمان در همان دهه پنجاه درباره آینده و دورنمای آن چه خواهید شد چه فکر می کردید؟ فکر می کردید بعد از چهل سال کجا بایستید؟

هیچ شناگری زیر آب یادش نمی آید. لحظاتی هست که هیچ وقت در یاد شما نمی ماند. مثل موفقیت های نگاه کردنی. یک جایی می روی روی سن. این ها هیچ وقت یک جا نمی ایستد که شما نگاهش کنید. اما حس این ها چرا، با شما زندگی می کند. می آید، می رود، و حسش می شود بخشی از زندگی شما.

من اولین فیلمم را در بیست و یک سالگی ساختم و در ۲۵ سالگی قیصر را ساختم. آن زندگی ممتدی که برای من شکل آینده را می ساخت، آن لحظه ها برای من مهم بودند که اصلا شکل هندسی نداشتند. همینطور تغییر می کردند. گاهی ترس با خودشان داشتند. موفقیت ها، موفقیت های فیکس و اندازه ای نیستند. با خودشان همه چیز می آوردند. این ها هم با خودشان همه چیز داشتند. «گوزن ها» نمی توانست با خودش مولود یک فرضا شعار مقطعی باشد. یک عقیده در تقابل با روزهای خودش بود. شما به من حق بدهید که یادم نیاید. چون لحظه های پری بودند.

- امروز بعد از چهل سال در مورد روند فیلمسازی پشت سرتان چه فکر می کنید؟ راجع به جایی که ایستاده اید چه قضاوتی دارید؟

امروز لزومی نمی بینم راجع به آن فیلم ها حرف بزنم. آن ها آمده اند، تاثیر خودشان را گذاشته اند، اطراف خودشان را ساخته اند و همینجور به اصطلاح تعدیل شده اند. یا تبدیل شده اند به یک جریان دیگر فیلمسازی یا فرضا به جریانی در بخش هنر این مملکت، فرهنگ اجتماعی - خیابانی و گروهی تا گرامر سینما تغییر شکل یافته اند. و آن چیزی که مهم است حالاست. هم اکنون است که خیلی مهم است. آن اتفاق باید با فیلم ساز خودش، با تماشاچی خودش بیوفتد.

- منظورم نظر خودتان در مورد خودتان است. سیر یک کارگردان که در کشور خودش به معروفیت و استقبال مخاطب دست پیدا کرده را چگونه می بینید؟

ببینید من زیاد میانه سر راستی با این انطباق هایی که یک تاریخی را بر یک تاریخ دیگری منطبق می کند ندارم. به جهت اینکه معتقدم حوادثشاید شبیه هم باشند اما نتایجی که از آن ها گرفته می شود شبیه هم نیستند. همه این معنی را با خودش داشته. آنچنان جریان پیچیده و مبهمی هم نیست. مثلا اینکه بگوییم الان شبیه سال های فلان در تاریخ است، یا دوره ای که در آن زندگی می کنیم شبیه فلان دوره است و یک بار دیگر در تاریخ اتفاق افتاده است، نه اگر ما معتقد به تکامل باشیم این اتفاق نمی افتد. اتفاق دیگری ست.

*من جایی از شما خواندم که انتظارتان را از خودتان برآورده نکرده اید. نمی دانم شاید به خاطر دورافتادگی آن موقع از جو حال حاضر سینما بود. مصاحبه قبل از فیلم «جرم» بود و جریان سیمرغ گرفتن و غیره. می خواهم نظر امروزتان را بدانم. هنوز هم این انتظار را از خودتان برآورده نشده می دانید؟

سیمرغ را فیلم گرفت، من نگرفتم. با این حال انتظار من که اصلا آن جایزه نبود. اصلا تفکر من در سینما و اصلا مقوله هنر جهان سومی جایزه نیست.

*انتظار خودتان از خودتان چه؟ احساس می کردم که کمی در مصاحبه غمگین بوده اید. امروز روز تولدتان است و نباید دیگر غمگین باشید.

امروز برای شاگردانم پایین –کارگاه آزاد فیلم - می گفتم من احساس می کنم که در مقوله اضطراب اصلا تولد معنی ندارد. آدم در مرگش معنی پیدا می کند.

*حال و هوای امروز خودتان چگونه است؟

دوستش دارم. همه چیزش را دوست دارم. شادمانی را دوست دارم اما بلد نیستم شادمانی کنم.

*شنیده ایم دوباره به سراغ ادبیات رفته اید؟

بله کتابی دارم که به همین زودی ها آماده می شود. ۶۰۰ صفحه است. این هم رمان است و اسم موقتش را گذاشته ام «نیمرخ جنایت». به نظرم خوب از آب درآمده و از «جسدهای شیشه ای» بیشتر دوستش دارم.

* «دست تنها» حالش چطور است؟ شنیدم داشتید از نحوه خوانش فیلمنامه ها گله می کردید.

بله. «دست تنها» را فرستاده ایم برای گرفتن مجوز پروانه. هنوز هیچ چیز مشخص نیست و سعید راد، گلچهره سجادیه و اکبر زنجان پور تنها بازیگران انتخاب شده هستند. اگر پروانه بگیرد فیلم را به زودی کلید می زنیم.

*چرا پولاد، پسرتان را در این فیلم نمی بینیم؟ چه شده که این بار بدون پولاد کار می کنید؟

پولاد دیگر دوست دارد مستقل کار کند. فشار پدر و زیر سایه من بودن دارد اذیتش می کند و تصمیم گرفته در کارهای من شرکت نداشته باشد.

*گویا حالتان برای ادامه مصاحبه مساعد نیست. امیدواریم شمع کیک صد سالگی تان را خاموش کنید و ما برای شادباش بیاییم. از طرف خودمان و بچه های سینماپرس زادروزتان را تبریک می گوییم.

ممنونم اما صد سال خیلی غم انگیز است!

منبع: سینمای ایران