خاطرات یک سروان از لحظات تیرباران نواب صفوی

27 دی ماه سالگرد شهادت سیدمجتبی نواب صفوی و جمعی از یاران او در فدائیان اسلام یعنی شهیدان محمد واحدی، خلیل طهماسبی و مظفر ذوالقدر است.

او متولد 17 مهرماه سال 1303 و از چهره‌های مؤثر مبارزه با پهلوی به شمار می‌رفت. او رهبر تشکیلات و از بنیانگذاران فدائیان اسلام بود که در دی ماه سال 1334 توسط ساواک تیرباران شد.

شهید نواب دوره ابتدایی را در حکیم نظامی قم به پایان رساند و سپس به مدرسه صنعتی جهت آموزش راه یافت؛ هنگامی که در مدرسه صنعتی مشغول تحصیل بود، به طور خودجوش به آموختن عربی و علوم دینی پرداخت. او به علت درگیری با مأمورین انگلیس و ایجاد راه‌پیمایی مردم و سخنرانی آتشین علیه استعمار انگلیس، تحت تعقیب قرار گرفت، ولی به همت عده‌ای از دوستانش، به نجف برده شد. از جمله اساتیدی که نواب صفوی در محضرشان درس خوانده می‌توان به علامه امینی و آیت الله سیدهادی میلانی اشاره کرد.

نواب صفوی در خردادماه سال 1327 اولین راه‌پیمایی را علیه نخست‌وزیری هژیر به راه انداخت، که منجر به سقوط دولت وی شد. در 15 بهمن 1327 مورد تعقیب قرار گرفت و از این تاریخ مبارزه مخفیانه را آغاز کرد. مبارزه وی جهت بازگشت آیت الله کاشانی از تبعید، از جمله مهم‌ترین فعالیت‌هایی است که او در این دوران انجام داد.

در سال 1334، حسین علاء نخست‌وزیر، به وسیله مظفر ذوالقدر و به دستور نواب صفوی ترور شد که نافرجام ماند. پس از این واقعه مورد تعقیب قرار گرفت و در روز 27 آبان 1334 دستگیر شد. محاکمه او و یارانش دو ماه به طول انجامید.

 خاطرات یک سروان از لحظات تیرباران نواب صفوی

ساعتی بعد از نیمه شب "27 دیماه سال 1334" در پادگان "لشکر2 زرهی مرکز" حوالی ساعت 3 نیمه شب نواب صفوی و یارانش بعد از نوشتن وصیت نامه‌ای بسیار کوتاه در میدان تیر پادگان شماره 1 قصر لشکر  تیرباران و اجساد جهت تدفین در  مسگرآباد به نماینده فرمانداری نظامی شهرستان تحویل شد. او در حالی که با صدای بلند قرآن می‌خواند، به شهادت رسید. 

سروانی به نام شلتوکی که در سال 1334 به جرم عضویت در حزب توده زندانی بود، در زندان آخرین روزهای عمر نواب را درک کرد. این زندانی کمونیست در گفت‌وگو با محمدمهدی عبدخدایی، آخرین ساعات حیات نواب را این‌طور ترسیم می‌کند: «آن شب سرد زمستانی که نواب را می‌خواستند اعدام کنند، من هم زندانی بودم. من هنوز هم وقتی صدای آژیر آمبولانس را می‌شنوم یاد آن شب می‌افتم.... روز 26 دی‌ماه سال 1334 من تلاش کردم نواب صفوی را ببینم. وقتی به دستشویی می‌رفت و استغفرالله می‌گفت من هم به سرباز اتاقم گفتم می‌خواهم بروم دستشویی. من آنجا نواب صفوی را دیدم که با نشاط خاصی گفت: امشب آخرین شب ماست. از ما فرجام گرفته‌اند. من فهمیدم می‌داند چه خواهد شد.»

او خاطره خود از لحظه تیرباران نواب را اینطور تعریف می‌کند: «شنیدم که نواب صفوی گفت، خلیلم، محمدم، مظفرم زودتر آماده شوید زودتر غسل شهادت کنید، امشب جده‌ام فاطمه زهرا(س) منتظر ماست... وقتی قاضی عسگر از ایشان می‌خواست آخرین وصیت خودشان را بگویند در جواب گفت: ما شهید می‌شویم، اما بدانید از هر قطره خون ما مجاهدی تربیت خواهد شد و ایران  را اسلامی خواهد کرد. در آن لحظه من به افکار این مرد خندیدم. بعد به دوستانش گفت: بچه‌ها من جلو می‌روم الله‌اکبر می‌گویم شما هم پاسخ تکبیر مرا بدهید. من شنیدم نواب صفوی گفت چشمان ما را نبندید، زیرا ما می‌خواهیم با چشمان باز به استقبال شهادت برویم.»[1]

 خاطرات یک سروان از لحظات تیرباران نواب صفوی

پیکر نواب و یارانش ابتدا در مسگرآباد تهران به خاک سپرده شد، اما بعداً با اجازه آیت الله مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط او، به قم منتقل و در قبرستان وادی‌السلام این شهر خاکسپاری شد.

سریال "معمای شاه" به کارگردانی محمدرضا ورزی در بخشی از روایت خود به زندگی سیدمجتبی نواب صفوی نیز می‌پردازد. هم‌چنین در رمان "من او" نوشته رضا امیرخانی، مجتبی نواب صفوی یکی از هم‌کلاسان شخصیت اول داستان است.

مستند "نواب" روایتگر سیر زندگی سیاسی و مبارزات سید مجتبی نواب صفوی است که پیشتر از تلویزیون پخش شده است. این مستند را از اینجا می‌توانید ببینید:

پی نوشت:

[1] خاطرات محمدمهدی عبدخدایی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم، 1397، ص 236