تل‌آویو، بازنده شطرنج استراتژیک با تهران

موقعیت متزلزل داخلی و منطقه‌ای رژیم صهیونیستی به اوج خود رسیده است تا حدی که وقایع اخیر، ملاک روشنی برای این واقعیت است که جمهوری اسلامی ایران با اقدامات ابتکاری در دفاع مشروع از حق خود آنچنان عرصه را برای صهیونیست‌ها و حامیان غربی‌اش تنگ کرده است که بر اشتیاق زائد‌الوصف‌شان یعنی جنگ‌افروزی فائق آمده‌اند، زیرا می‌دانند که دود تنش در غرب آسیا مستقیم به چشمان آنها می‌رود و کوهی از مشکلات و نابسامانی‌ها را به اروپا و آمریکا تحمیل و شرایطی را فراهم می‌کند تا افکار عمومی بیش از پیش خواستار تغییر رویکرد دولتمردان‌شان در قبال حمایت بی‌قید و شرط از صهیونیست‌های جنایتکار شونداما حکایت نتانیاهو در این میان با بقیه متفاوت است و وی که بدون تردید منفورترین چهره سیاسی در اذهان جهانیان است، تنها راه حیات نکبت‌بار خود و دولت شکست‌خورده اش را در شعله‌ور ماندن آتش جنگ می‌دانست؛ محاسبه‌ای که با محاصره راهبردی ایران محکوم به شکست شد و نتانیاهو و دولتش را در باتلاقی انداخت که برای‌شان دو‌سر باخت است و به انزوای آنها ختم می‌شود.

عملیات «وعده صادق» آغازی بر پایان صهیونیست‌ها

مطمئنا لفاظی چند‌وقت اخیر نتانیاهو از ذهن بخش عمده‌ای از فعالان رسانه‌ای و کنشگران سیاسی در رتبه‌های مختلف پاک نشده است که در حالتی متوهمانه در پاسخ به سؤال خبرنگاری که از او پرسید چرا به جای حمله مستقیم به ایران، به حمله به نیرو‌های نیابتی بسنده می‌کنید؟ گفت: «چه کسی گفته اسرائیل به ایران حمله نمی‌کند؟ ما به ایران حمله می‌کنیم.» شاید آن روز نمی‌دانست چه ادعای بزرگی کرده است و خودش در این حجم از حماقتی که به زبان جاری کرد، غرق خواهد شد، چه برسد که مرتکب این اقدام و مصداقی بر این ضرب‌المثل که «عدو سبب خیر می‌شود اگر خدا خواهد» شود و به فروپاشی غده سرطانی منطقه غرب آسیا ـ که شمارش معکوس آن آغاز شده است ـ کمک کند. تا این‌که شرایط برای وقوع این اتفاق فراهم شد و مقامات کشوری و لشکری جمهوری اسلامی ایران پس از جنایت تروریستی کنسولگری ایران در سوریه از پاسخ پشیمان‌کننده و تنبیه اسرائیل سخن گفتند، اما صهیونیست‌ها این مسأله را جدی نگرفته و آن را یک تهدید کلامی تلقی کردند، زیرا به این خیال بودند که ایران اسلامی توان مقابله با آنها را ندارد و به علاوه از حمله به تأسیسات هسته‌ای‌اش از سوی صهیونیست‌ها، واهمه دارد. استدلال دیگر مقامات ساده‌اندیش صهیونیستی این بود که جمهوری اسلامی ایران از اتحاد استراتژیک اسرائیل و آمریکا بیمناک است و خود را در تله جنگی که یک سر آن به آمریکا و سر دیگرش به اسرائیل می‌رسد، نمی‌اندازد؛ پیش‌بینی‌هایی که با عملیات وعده صادق غلط در آمد و این بار صهیونیست‌ها علاوه بر تحمل شکست نظامی و اطلاعاتی که در طوفان‌الاقصی دچارش شده بودند، از ناحیه حیثیتی هم دچار آسیب جدی شدند تا حدی که رسانه‌های صهیونیستی از فقدان رهبری و کوته‌فکری تصمیم‌گیران انتقاد کردند. صهیونیست‌ها که فکر می‌کردند اوج اقدامات تهران علیه آنها، تجهیز نیرو‌های نیابتی و ایجاد تغییر و توازن در دکترین منطقه‌ای به منظور تقویت محور مقاومت است، با حملات برق‌آسایی در آسمان سرزمین‌های اشغالی مواجه شدند که مواضع و اهداف متجاوزکارانه اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران را نشانه گرفته بود و آنها که مدعی گنبد آهنین و برخورداری از ارتشی منسجم بودند، با حمایت ۱۰کشور دیگر توانستند اوضاع آشفته خود را کنترل کنند، اما مسأله پایان نیافت و کابوس ۱۳ آوریل آغازی بر پایان افسانه شکست‌ناپذیری صهیونیست‌ها بود و آنها با بخش حداقلی ظرفیت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران آشنا شده، این پیام روشن نیز به کشور‌های غربی حامی صهیونیست مخابره شد که جمهوری اسلامی ایران با برخورداری از قدرت نظامی منحصر‌به‌فرد، مقتدرانه از منافع ملی‌اش دفاع کرده و امنیت خود را دستمایه ملاحظات سیاسی نمی‌کند.

 دفاع مشروع ایران در مقابل زیاده خواهی صهیونیست‌ها، الگویی برای همسایگان شد و آنها دریافتند که عدم تسلیم دربرابر تهدید‌ها و فشار‌های اسرائیل بهترین راه مقابله با این رژیم متجاوز است که با اقدامات تروریستی و جنایات ضدبشری برای خود اعتبار کسب کرده است، در حالی که عملیات وعده صادق، عیار واقعی صهیونیست‌ها را برای همگان به‌ویژه کشور‌های غربی شفاف کرد، چراکه فلسفه وجودی شکل‌گیری این رژیم خبیث، دفاع از منافع کشور‌های غربی در این منطقه استراتژیک بود.

تل‌آویو، بازنده شطرنج استراتژیک با تهران

عجز صهیونیست‌ها از تقابل با ایران

با پیروزی انقلاب اسلامی، دگرگونی چشمگیری در سیاست خارجی پدید آمد و تغییر روابط با اسرائیل ازجمله این موارد بود و به این ترتیب رژیم صهیونیستی که پیش از انقلاب با ایران روابط حسنه داشت به یک دشمن راهبردی تبدیل شد و بر همین اساس ایران و اسرائیل به عنوان دو بازیگر مهم در تقابل با یکدیگر در سطح منطقه و جهان قرار گرفتند و رفته‌رفته رویکرد جدید اسرائیل از تقابل با کشور‌های عربی به مقابله با ایران تغییر و به نوعی جمهوری اسلامی در دستور کار امنیتی رژیم صهیونیستی قرار گرفت، اما نکته آنجا بود که صهیونیست‌ها با وجود حمایت آمریکا و سایر کشور‌های غربی، از مواجهه با ایران به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای عاجز بودند. از این رو با اوج‌گیری پرونده هسته‌ای ایران فرصت کم‌نظیری در اختیار رهبران این رژیم برای تقابل جدی‌تر با ایران قرار گرفت و این رژیم رویکرد فعال‌تری را در عین عدم مواجهه مستقیم برای مهار ایران اتخاذ کرد. ترور حملات سایبری متقابل و جاسوسی، راهبرد اصلی این رژیم در مواجهه با ایران به‌عنوان کشوری بود که اولا مهم‌ترین تهدید موجودیت برای آن به شمار می‌رود و ثانیا کشوری است که با داشتن کیلومتر‌ها فاصله با توجه به تعدد گروه‌ها و بازیگران شبه نظامی می‌تواند مهم‌ترین آسبب‌ها را به این رژیم وارد کند لذا تقابل و مواجهه با ایران را یک اولویت و راهبرد مهم قلمداد می‌کرد موضوعی که با افدام اخیر ایران به گزینه غیرقابل عرضه‌ای تبدیل شده و صهیونیست‌ها متوجه شدند حریف این میدان نیستند و فقط با تاکتیک‌های رسانه‌ای و جنگ هیبریدی می‌توانند خود را پیروز مصاف با ابران مقتدر جا بزنند.

 

توهم مهار ایران با گزینه‌ای به‌جز جنگ مستقیم

 البته هراس صهیونیست‌ها از جنگ با ایران محدود به این ایام نمی‌شود و آنها از دیرباز از وقوع چنین اتفاقی وحشت داشتند. اظهارات آران اتزیون که سال‌ها در شورای امنیت و وزارت خارجه این رژیم فعالیت می‌کرد، دلیلی بر این مدعاست. وی در مصاحبه با نشریه ها‌آرتص درباره وقوع درگیری احتمالی میان تهران و تل‌آویو می‌گوید: «جنگ با ایران؛ چیزی است که حتی نمی‌خواهم تصورش را کنم»؛ عبارتی که در هفته اخیر از اتاق جنگ صهیونیست‌ها نیز درز کرده و آنها می‌دانند که در نهایت بازنده این نبرد هستند لذا صهیونیست‌ها با تکرار این دروغ فریبکارانه که ایران به دنبال بمب اتمی است، مترصد این اقدام احمقانه بودند و سه گزینه «حمله و فتح تهران»، «تغییر رژیم» و «متقاعد کردن ایران به هزینه بیشتر ازسود در صورت تداوم فعالیت هسته‌ای» را مطرح کردند و مشخصا دو گزینه اول غیرواقعی بود و صهیونیست‌ها درحدی نبودندکه با ایران زورآزمایی کنند، کمااین‌که فاش شد اسرائیل از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ حداقل سه بارفکر حمله به ایران را درسرداشت، اما شجاعت این کار را نداشت، چراکه اولا نیرو‌های دفاعی اسرائیل توانایی عملیاتی نداشتند و دلیل دیگر اختلافات بر سر روش‌های پیشنهادی از سوی اعضای ارشد کابینه نتانیاهو بود، به‌خصوص که رهبران و شهرک‌نشینان از پیامد‌های اقدام نظامی علیه ایران آگاه بودند؛ لذا کابینه اسرائیل با نگرانی از این‌که حمله و اقدام نظامی یکجانبه علیه ایران با توجه به فعالیت‌های موشکی ایران و نیرو‌های حامی آن در لبنان و غزه می‌تواند به نابودی این رژیم منجر شده و یک کارزار عملیاتی طولانی‌مدت را علیه اهداف صهیونیست‌ها به‌راه‌اندازد، از رویارویی مستقیم با ایران خودداری کردند؛ موضوعی که پس از طوفان الاقصی اثبات شد و جهانیان دیدند که ارتش تا بن دندان مسلح اسرائیل نتوانسته یکی از اهداف خود در غزه را عملیاتی کند.

دنی سیترینو ویکس که در گذشته ریاست بخش ایران اطلاعات ارتش اسرائیل را بر عهده داشته، استدلال می‌کند: «حمله هوایی به ایران نه‌تن‌ها واکنش جمهوری اسلامی را به دنبال خواهد داشت، بلکه امکان یک جنگ بزرگ‌تر با محور مقاومت به‌ویژه با حزب‌ا... را به ما تحمیل می‌کند، به‌ویژه که اسرائیل از نظر جغرافیای کوچک و از نظر نیروی انسانی و ترکیب جمعیتی در مقابل ایران بسیار محدود و همچنین از نظر نیرو‌های نظامی قابل مقایسه با ایران نیست؛ بنابراین توان نظامی و موشکی ایران و نیرو‌های حامی آن علیه اسرائیل، قدرت بازدارندگی بیشتری برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده و ما را محتاط می‌کند؛ بنابراین تقابل جنگی به نفع ما نیست و باید تاکتیک دیگری را برای پیگیری اهداف خود اتخاذ کنیم»؛ و همین سیاست باعث شد تا صهیونیست‌ها برای بقای خود در منطقه استراتژیک غرب‌آسیا به فکر شیوه سومی که همان اقدامات ایذایی و تروریستی است، بیفتند تا به این وسیله اهداف و توطئه‌های شوم خود را پیش ببرند.

اهداف صهیونیست‌ها از ترقه‌بازی علیه ایران 

شوک امنیتی ناشی از عملیات طوفان الاقصی باعث شد تا صهیونیست‌های دستپاچه از شکست غیرقابل‌ترمیم، حماس را به‌عنوان یکی از گروه‌های شبه‌نظامی مورد حمایت ایران معرفی کرده و تهران را به دست‌داشتن در این عملیات طوفانی متهم کنند، اما اظهارات رهبر انقلاب و مقامات عالی‌رتبه درخصوص این‌که طوفان الاقصی یک عملیات فلسطینی بود، این فرصت را از صهیونیست‌ها که از بابت تقویت قدرت محور مقاومت کینه داشتند، خنثی کرد؛ بنابراین آنها با اقدامات تحریک‌آمیز نظیر حملات سایبری و ترور شهید رضی، می‌خواستند ایران را وارد تله جنگ کنند. ولی این توطئه هم با تدبیر جمهوری اسلامی ایران با اتخاذ مواضع صحیح ناکام ماند، اما صهیونیست‌ها از هر حربه‌ای استفاده می‌کنند تا توجه افکارعمومی جهان را از مسأله غزه و جنایت‌هایی که علیه غیرنظامیان صورت می‌گیرد، منحرف کنند. زیرا اتفاقات هفت ماه اخیر در غزه باعث شده تا فلسطین پس از مدت‌ها در راس موضوعات جهانی مطرح قرار گیرد. از همین رو صهیونیست‌ها علاوه بر شکست‌های متعدد، نگران این هستند که با فشار افکارعمومی از لحاظ حقوقی هم در تنگنا قرار گیرند. پس مشتاق هستند با انجام اقدامات ایذایی خود را در موضع دفاع قرار داده و با مظلوم‌نمایی، از مخمصه غزه رها شوند. تلاش برای بازگردانی قدرت بازدارندگی یکی دیگر از این اهداف بود که پس از عملیات «وعده صادق» با شکست مواجه شد و صهیونیست‌ها دیگر قادر نیستند با نمایش قدرت، اقتدار پوشالی خود را احیا کنند؛ بنابراین عجیب نیست که مترصد اقدام واکنشی و تداوم درگیری‌های منطقه‌ای هستند، زیرا بقای رژیم جعلی اسرائیل در جنگ و نسل‌کشی است تا بدین‌ترتیب دوباره از حمایت آمریکا و نفوذ این دولت استعماری برای تداوم جنگ برخوردار شود و با جنگ‌افروزی وجود منحوسش را تضمین کند.