داستان واقعی یک فرمانده که نامش با خون نوشته شد

آن روزها هوا سرد بود و خاک آغشته به دود و آتش. که جوانی ۲۰ ساله اما پرشور و انگیزه به نام حسین سلامی با چشمانی پر از امید، تصمیم خود را گرفته بود. او که در روستایی از مازندران بزرگ شده بود، خوب می‌دانست بار سنگینی بر دوش دارد. جنگ برای او تنها نبرد نظامی نبود؛ جنگی هویتی برای حفظ انقلاب و سرزمین بود.

در همان روزهای سخت جنگ، او در عملیات‌های بزرگ «فتح‌المبین»، «بیت‌المقدس» و دیگر عملیات‌های مهم شرکت کرد؛ عملیات‌هایی که نامشان در تاریخ دفاع مقدس ماندگار است. شهامت و شجاعتش زبانزد همرزمان بود تا جایی که او را تبدیل به فرمانده کرد. یکی از همرزمانش گفته بود: «سلامی همیشه در کنار رزمندگان بود؛ نه فرمانده‌ای از بالا که همراهی در دل میدان.»