عبور از سایه «جنایت»‌ برای پرسش از «عدالت»

در این قسمت می بینیم که مادر مهیار ( با بازی ساره بیات) همچنان باور ندارد که پسرش قاتل تابان است. این عدم باور، نه‌تنها از عشق مادرانه سرچشمه می‌گیرد، بلکه به‌نوعی بیانگر تردیدی است که مخاطب هم با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند، آیا واقعاً مهیار قاتل است یا نیرویی پنهان حقیقت را وارونه جلوه می‌دهد؟ همین نکته باعث می‌شود مادر با تمام توان تلاش کند برای پسرش وکیلی بگیرد. در این بخش بیننده با اضطراب یک مادرهم  همراه می شود.

در مقابل آقای زارع خواستگار سابق نسرین شخصیتی است که با اصرار می‌کوشد رضایت خسرو (همسر نسرین و پدر مقتول) را برای برعهده گرفتن وکالت پرونده جلب کند، اما خسرو به او اعتمادی ندارد. دلایل خسرو نیز جالب‌ هستند، از یک سو زارع را فردی قانون‌گریز و اهل جعل اسناد می‌داند و از سوی دیگر گمان می‌کند او از سوی نسرین فرستاده شده تا مسیر پرونده را تغییر دهد. این بی‌اعتمادی دوگانه، شکاف میان احساسات و عقلانیت خسرو را نشان می دهد. او پدری است که میان عدالت و انتقام، اخلاق و خشم معلق مانده است.

یکی از نقاط قوت قسمت چهارم، تصویرسازی از تضادهای درونی خسرو است. او از یک طرف داغدار فرزندش است و تمایل دارد خون‌خواهی کند و از طرف دیگر می‌داند هر تصمیمی می‌تواند سرنوشت یک انسان دیگر را تعیین کند. این جدال درونی به شخصیت خسرو بُعدی انسانی می دهد و باعث می‌شود مخاطب صرفاً او را به‌عنوان یک پدر خشمگین نبیند، بلکه او را درگیر با وجدانش تصور کند.

زارع در این میان به‌عنوان شخصیتی منفی عمل می‌کند. او از هر راهی تلاش دارد وارد پرونده شود و حتی به مادر تابان نزدیک می‌شود تا از او برای پیشبرد اهدافش کمک بگیرد. درنهایت نیز موفق می‌شود پرونده روان‌شناسی مهیار را  بگیرد. این اتفاق، نقطه عطفی در روایت است و نشان می‌دهد چگونه روابط انسانی می‌تواند در برابر ساختارهای رسمی قضایی تأثیرگذار باشد.

جلسه دادگاه مهیار نیز در ادامه داستان، بار دیگر بر این تردید اضافه می‌کند. او همچنان قتل را انکار می‌کند و همین امر سؤال اساسی را برای بیننده زنده نگه می‌دارد، قاتل واقعی کیست؟ کارگردان حقیقت را همچون پرده‌ای مبهم نگه می‌دارد تا مخاطب نه‌تنها به دنبال کشف راز بماند، بلکه درباره ماهیت حقیقت در شرایط پر از تعارض انسانی فکر کند.

به‌طور کلی، قسمت چهارم سریال «محکوم» نقطه‌ای است که از یک روایت صرفاً خطی جنایی فاصله می‌گیرد و به سمت درام روان‌شناختی و اخلاقی حرکت می‌کند. شخصیت‌ها دیگر تنها ابزار پیشبرد داستان نیستند، بلکه حامل تناقض‌ها، اضطراب‌ها و تصمیم‌های سرنوشت‌سازی‌ هستند که سوال هایی درباره عدالت و حقیقت را ایجاد می کنند.