با احترام به وحید هاشمیان که در زمره آدمهای متین و باوقار فوتبال ایران دستهبندی میشود، اساسا انتخاب او به عنوان سرمربی پرسپولیس یک «سوءتفاهم» بود که در نهایت به بزرگترین زلزله سالیان اخیر باشگاه منجر شد. تیم آقا وحید در طول فصل هرگز علامتی از رشد و پیشرفت نشان نداد و بیشتر اوقات اینطور تلقی میشد که انگار هاشمیان پرسپولیس را با مرکز کارآموزی یا دفتر مشق اشتباه گرفته! با هیچ متر و معیاری هفتهها زمان لازم نبود تا شما پی ببری میلاد محمدی با وجود تمام معایبش، برای پست دفاع چپ بهتر از فرشاد احمدزاده است یا مثلا تیمی که هشت وینگر تخصصی دارد، نباید از محمد خدابندهلو در آن پست استفاده کند.
همینطور شیفت کردن ناگهانی از سیستم چهار دفاع به سه دفاع، اصولا نشان میدهد وحید درک درستی از ظرفیت تیمش نداشته و در حال آزمون و خطا بوده است.
همین پازل آشفته باعث شد اوستون اورونوف که قطعا یکی از بهترینهای لیگ است، در بدترین نسخهاش دیده شود؛ به عنوان بازیکن تعویضی به زمین بیاید و دوباره تعویض شود! هاشمیان مرتب بهانه غیبت و مصدومیت بازیکنانش را میگرفت، در حالی که ضعیفترین فهرست پرسپولیس هم نسبت به ترکیب تیمهایی همچون آلومینیوم اراک، گلگهر، ملوان، سپاسی و... غنیتر بود. امروز تیم اراکی در حالی صدرنشین لیگ است که میانگین سنی شاگردان مجتبی حسینی حتی به بیستوچهار سال هم نمیرسد.پ
پرسپولیس اما از شش بازی داخل تهران برابر رقبای معمولی فقط یکی را برد و در حالی چوب حراج به امتیازات کلیدی زد که بر خلاف استقلال، تراکتور و سپاهان، مشغله آسیایی هم نداشت.
سرانجام تکلیف نیمکت پرسپولیس مشخص شد و اوسمار ویرا بار دیگر هدایت سرخپوشان را بر عهده گرفت. به این ترتیب داستان حضور وحید هاشمیان هم در پرسپولیس به پایان رسید؛ با دو برد از هشت بازی و فوتبالی که خاطرهای از آن به جا نخواهد ماند.
این روزها بغض هاشمیان حسابی پرطرفدار شده و بعضیها هم میگویند فوتبال ایران جای آدم حسابیها نیست؛ هرچند این توهینی آشکار به امثال محرم و مازیار یا پیروز قربانی و حتی یکی مثل برانکو ایوانکوویچ است که دو دوره اینجا کار کرد و خیلی هم موفق بود. دنیا اما به آخر نرسیده؛ آقا وحید هم میتواند دوباره دست روی زانو بگذارد، یک تیم خوب بسازد و به همه ثابت کند که اشتباه میکردند، اگر اینجا نشد، مثلا در همان آلمان که حتما جای بهتری برای آدم حسابیهاست. بدرود برادر.