«فیلیپ اچ. گوردون» و «مارا کارلین»، ۲ استاد دانشگاه آمریکایی که سابقه خدمت در دولتهای «جو بایدن» و «باراک اوباما»، روسای جمهور دموکرات سابق، را دارند در مطلبی برای مجله «فارین افرز» خاطر نشان کردند بررسی تحولات نخستین سال دولت دوم «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور آمریکا دیگر جای تردیدی باقی نمیگذارد که دیگر روزهایی که متحدان غربی میتوانستند به روی ایالات متحده برای حفظ نظم جهانی اتکا کنند پایان یافته است.
گوردون که در دولت «باراک اوباما» به عنوان دستار امور اروپایی وزیر امور خارجه خدمت کرده و کارلین که در دولت «جو بایدن» به عنوان دستیار استراتژی، برنامهریزی و توانمندیها در وزارت دفاع خدمت کرده در این مطلب نوشتهاند:
« در طی مدت ۸۰ سالی که از پایان جنگ جهانی دوم گذشته، هر رئیسجمهوری در آمریکا، به استثنای دونالد ترامپ حداقل تا حدودی به دفاع از مجموعهای از متحدان نزدیک، بازداشتن از تجاوز، پشتیبانی از آزادی ناوبری و تجارت و حفظ نهادها، قوانین و مقررات بینالمللی متعهد بوده است. روسای جمهور ایالات متحده در پیگیری این اهداف آنچنان منسجم نبودند، اما همه آنها یک فرضیه اساسی را پذیرفته بودند که اگر ایالات متحده منابع قابل توجهی را به پیشبرد این اهداف اختصاص دهد، جهان، از جمله برای آمریکاییها، مکانی امنتر و بهتر خواهد بود. اما حالا در دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ، دیگر چنین چیزی مطرح نیست.»
این ۲ مقام دولتی سابق آمریکایی در ادامه این مطلب درباره پیامدهای سیاستهای دولت دوم ترامپ برای نظم جهانی کنونی تصریح کردهاند: «کنار گذاشته شدن سنتهای سابق آمریکا در حوزه سیاست خارجی توسط ترامپ پیامدهای عمیقی برای نظم در حال تحول جهانی و برای تمام کشورهایی که دههها به شدت به ایالات متحده متکی بودهاند، دارد. واقعیت این است که آنها هیچ "طرح جایگزین" آشکاری برای چنین وضعیتی نداشتهاند. بسیاری از نزدیکترین دوستان آمریکا برای مواجهه با جهانی که دیگر نمیتوانند روی کمک آمریکا برای محافظت از خود حساب کنند، آمادگی ندارند، چه برسد برای جهانی که آمریکا در آن به یک رقیب خودشان تبدیل شود. آنها با بیمیلی شروع به درک این درجه بالا از تغییر وضعیت در جهان کرده و تازه فهمیدهاند که باید برای پیامدهای آن آماده شوند. اما سالها وابستگی، شکافهای عمیق داخلی و منطقهای، و اولویت دادن به صرف بودجهها برای نیازهای اجتماعی به جای صرف آنها برای بخش دفاعی، باعث شده که آنها هیچ گزینه معتبری در کوتاهمدت برای خود متصور نباشند.»
به گفته گوردون و کارلین در حال حاضر، بیشتر متحدان آمریکا صرفا در تلاش برای کسب زمان و فرصت برای آمادهسازی خود هستند. آنها همزمان در حالی که دلواپس آینده هستند سعی میکنند تا حد ممکن حمایت دولت ترامپ از کشورهایشان را با انجام کارها و زدن حرفهایی که خوشایند این رئیس جمهور آمریکا باشد حفظ کنند. آنها در راستای این تلاشهای ایذایی خود از ترامپ چاپلوسی و تعریف و تمجید میکنند، به او هدیه میدهند، برای میزبانی از او مراسمهای پرزرق و برق برگزار میکنند، قول افزایش هزینههای دفاعی خود را میدهند، معاملات تجاری نابرابر را میپذیرند، متعهد به سرمایهگذاریهای کلان در ایالات متحده میشوند تا تاکید کنند اتحادشان با آمریکا همچنان پابرجاست. اما آنها در پشت این کارها و حرفها این امید را دارند که وضعیت پس از دوره اول ترامپ تکرار شده و سرانجام او دوباره با رئیسجمهوری جایگزین شود که بیشتر متعهد به حفظ نقش سنتی جهانی واشنگتن باشد تا در نهایت از شر او خلاص شوند.
نویسندگان این مقاله در ادامه تصریح میکنند: «با این حال این امید آنها ممکن است یک خوشخیالی باشد. ترامپ سه سال دیگر در ریاست جمهوری خواهد بود و این مدت زمان برای آنکه نظام ائتلافهای غربی هر چه بیشتر توسط ترامپ تضعیف شود یا رقبا از خلاء باقیمانده توسط آمریکا بهرهبرداری کنند کافی است. در این میان کسانی که به ائتلافها، قواعد و هنجارها و نهادهای جهانی، و وابسته بودن منافع شخصی آمریکا به حفظ همپیمانیها اعتقاد دارند میتوانند امیدوار باشند که رویکرد ترامپ در نهایت پایدار نباشد تا بر اساس آن اقداماتشان را هماهنگ کنند. اما این نیز ممکن است نابخردانه باشد. ترامپ به همان اندازه که نگرشهای بخش عمدهای از جامعه آمریکایی ها به سیاست خارجی را شکل میدهد، این نگرشها را نیز نمایندگی میکند. نسل فعلی آمریکاییهای متعلق به سراسر طیف سیاسی این کشور همچنان که خسته از مداخلات خارجی ناموفق، کسری بودجه فزاینده و بدهی انباشته بوده، تمایل به تمرکز بر امور داخلی دارند. آنها بیشتر از هر زمان از پیش از جنگ جهانی دوم تا کنون به تحمل بار مسئولیت رهبری جهانی بیمیل شدهاند. متحدان آمریکا ممکن است اکنون یک طرح جایگزین برای خلاء رهبری آمریکا نداشته باشند اما بهتر است سریعاً شروع به تدوین یک چنین طرحی کنند.»
در دوره اول ترامپ، تعهد ایالات متحده به حمایت از شبکه اتحادهای جهانیاش کم شد اما متوقف نشد. این تا حدی به این دلیل تازهواردی ترامپ بود، او محتاطتر (حداقل در اقداماتش) بود، و کاملاً آماده نبود تا سیاست خارجی آمریکا را متحول کند — اما کابینه خود را عمدتاً از طرفداران سیاست سنتی خارجی و دفاعی پر کرده بود. مشاوران ارشد سیاست خارجی او همگی معتقد بودند که ایالات متحده باید در سطح جهانی فعال باشد و به طور قابل توجهی از سیستم سیاسی، امنیتی و اقتصادی حاکم از دهه ۱۹۴۰ بهره ببرد. علیرغم شعار «آمریکا اول» و غرایز رادیکالتر خود، ترامپ در طول بیشتر دوره اول ریاستجمهوریاش از برداشتن گامهایی که رهبری جهانی آمریکا را تهدید کند، تردید داشت. به عنوان مثال، او عقبنشینی نیروهای آمریکایی از آلمان، عراق، ژاپن، کره جنوبی و سوریه را در نظر گرفت اما هرگز این کار را نکرد — اغلب به دلیل مخالفت مشاوران ارشدش.
دولت دوم ترامپ متفاوت است. این بار، به اصطلاح «جهانگرایان» کنار گذاشته شدهاند و رئیسجمهور توسط افرادی احاطه شده که بیشتر تعهدات آمریکا در خارج از کشور را به عنوان بار خالص میبینند. معاون رئیسجمهور جی.دی. ونس، وزیر جنگ «پیت هگسِت»، و رئیس اطلاعات ملی «تولسی گَبَرد» همگی در ارتش آمریکا در عراق خدمت کردهاند و از آن تجربه با کینهای عمیق نسبت به نخبگان سیاست خارجی آمریکا و فعالیتهای خارج از مرز این کشور بیرون آمدند. «مارکو روبیو»، که اکنون هم به عنوان مشاور امنیت ملی و هم به عنوان وزیر امور خارجه خدمت میکند، وقتی در سنا بود، مدافع قدرتمند مقابله با روسیه، دفاع از حقوق بشر و ارائه کمک خارجی بود. اما امروز به نظر میرسد آن باورها را برای حفظ ارتباط و اعتماد نزد ترامپ و پایگاه سیاسی «مگا» سرکوب کرده است.
به زبان ساده، جهانبینی دولت فعلی به نظر بسیار بیشتر تحت تأثیر باورهای دیرینه ترامپ است: اتحادها بار غیرضروری هستند، برقراری ارتباط با حکومتهای خودکامه آسانتر از دموکراسیهاست، یک سیستم تجارت آزاد ناعادلانه است، ایالات متحده به اندازه کافی میتواند بدون کمک دیگر کشورها از خود دفاع کند، و قدرتهای بزرگ باید حق تسلط بر همسایگان کوچکتر خود را داشته باشند و حتی حق کسب قلمروهای جدید را وقتی به نفعشان باشد. جهان پس از جنگ، که حول محور متحدان عمدتاً دموکراتیک که برای امنیت و دفاع به ایالات متحده متکی بودند ساخته شده بود، دیگر وجود ندارد.
گوردون و کارلین در ادامه این مطلب با مقایسه دورهای اول و دوم ریاست جمهوری ترامپ خاطر نشان میکنند: « در دور اول ریاست جمهوری ترامپ، تعهد ایالات متحده به حمایت از شبکه ائتلافهای جهانی خود تضعیف شد اما از بین نرفت. دلیل آن تا حدی به خاطر این بود که ترامپ به عنوان یک رئیس جمهور تازه وارد (حداقل در اقدامات خود) محتاطتر عمل میکرد و آمادگی به راه انداختن انقلاب در سیاست خارجی ایالات متحده را کسب نکرده بود. اما همچنین دلیل دیگر این امر نیز این بود که او دولت اول خود را عمدتا با حامیان سیاست خارجی و دفاعی سنتی ایالات متحده شکل داده بود. مشاوران ارشد سیاست خارجی او در آن زمان همگی این باور را داشتند که ایالات متحده باید در سطح جهانی فعال باشد و از نظام سیاسی، امنیتی و اقتصادی که از دهه ۱۹۴۰ به بعد بر جهان برقرار بوده به طور قابل توجهی سود میبرد.
ترامپ به رغم به راه انداختن جنبش مشهور "اول آمریکا" و تاکید بر غرایز رادیکال خود در بیشتر مدت زمان دور اول ریاست جمهوری خود نسبت به برداشتن گامهایی که رهبری جهانی ایالات متحده را تهدید کند، تردید نشان داد. به عنوان مثال، او هر چند خروج نیروهای آمریکایی از آلمان، عراق، ژاپن، کره جنوبی و سوریه را در نظر گرفت اما اغلب به دلیل مخالفت مشاوران ارشدش هرگز این کار را نکرد.»
به گفته این ۲ مقام سابق آمریکایی، خط مشی و تفکر ترامپ در رویکرد دولتش به اروپا و ناتو بیش از هر چیز مشهود و بارز است. در ادامه این مطلب آمده است: «روسای جمهور سابق ایالات متحده تعهد قاطع خود را به ماده ۵ اساسنامه ناتو تحت عنوان ماده دفاع دسته جمعی (حمله مسلحانه به هر یک از اعضا، حمله به همه تلقی میشود) ابراز میکردند اما ترامپ پیشنهاد کرده این تضمین فقط در صورتی اعمال شود که متحدان عضو ناتو "صورتحسابهای خود را بپردازند" - یعنی بیشتر در برآورده کردن این تضمین برای دفاع جمعی مشارکت کنند. این در حالی است که ترامپ در اوایل دوره دوم ریاست جمهوری خود قصد خود را برای کنترل گرینلند، جایی که قلمروی دانمارک عضو ناتو به حساب میآید، ابراز کرد و حتی پیشنهاد داد که ایالات متحده میتواند این کار را با زور انجام دهد. به این ترتیب ترامپ این احتمال را مطرح کرد که ایالات متحده از ارتش خود نه برای محافظت از یک عضو ناتو، بلکه برای حمله به یکی از آنها استفاده کند.»
به نوشته «فارین افرز» تفکر و خط مشی دولت دوم ترامپ حتی شرکای ایالات متحده در آسیا را نیز شدیدا نگران کرده است. در ادامه این مطلب تصریح شده است: «برای بیش از یک دهه، واشنگتن بر قصدش برای "چرخش راهبردی به سمت آسیا" سخن گفته اما اکنون به نظر میرسد که اولویت رئیس جمهور فعلی ایالات متحده، سرزمین مادری خود و نیمکره غربی است. استراتژی دفاع ملی دولت اول ترامپ که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد بر مقابله با روسیه و چین متمرکز بود. استراتژی دولت بایدن نیز مدعی بود که چین "چالش رو به تشدید" علیه ایالات متحده بوده و تهدیدی اصلی که باید ارتش ایالات متحده علیه آن آماده شده و شکل بگیرد. حالا به نظر میرسد مقامات دولت دوم ترامپ این اولویت ها را زیر سوال برده و در عوض بر امنیت مرزی، مبارزه با مواد مخدر و دفاع موشکی ملی در ضمن تقسیم بیشتر بار مسئولیتها توسط متحدان ایالات متحده تمرکز دارند.»
نویسندگان این مقاله تصریح میکنند که همچنین به نظر میرسد ترامپ تمایلی به صرف منابع آمریکا برای حفظ نظم تحت رهبری خود در غرب آسیا ندارد.
آنها مینویسند: «مطمئنا ترامپ قاطعانه از اسرائیل حمایت کرده است و در ماه سپتامبر با صدور فرمانی اجرایی، تعهد دفاعی رسمی به قطر داد. اما ترامپ بیشتر از اینکه نگران دفاع از شرکای ایالات متحده، مقابله با تروریسم، جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای و حفاظت از منافع امنیت ملی باشد، نگران کشیده شدن به جنگ است. او به وضوح برای روابط خود با رهبران کشورهای حوزه خلیج فارس ارزش قائل است، اما این بدان معنا نیست که او در دفاع اقدام چشمگیری انجام دهد. سال ۲۰۱۹ او پس از حمله به یک پالایشگاه بزرگ نفت عربستان سعودی و نفتکشها در سواحل عمان و امارات متحده عربی، هیچ کاری نکرد.»