خبر کشته شدن ملا اختر منصور رهبر طالبان افغانستان در خاک پاکستان، بار دیگر سوالات زیادی درباره نقش واشنگتن و اسلام‌آباد درباره مبارزه با تروریسم مطرح کرده است.

 

 

کشته شدن ملا اختر منصور در حمله پهپادهای آمریکایی شک و شبهات زیادی را درباره مبارزه با طالبان افغانستان مطرح می‌کند. در این زمینه سؤالات زیادی مطرح است از جمله اینکه آیا آمریکا به دنبال استقبال نکردن رهبر طالبان از مذاکرات صلح،تصمیم به حذف فیزیکی ملا اختر منصور گرفت ؟

 

آیا پاکستان در زمینه کشتن رهبر طالبان با آمریکا همکاری کرد یا دخالتی در این زمینه دارد ؟

 

آیا ترس از نزدیک شدن رهبر طالبان به روسیه یا ایران ، که رسانه های پاکستانی عمدتا به آن دامن می زنند موجب حذف فیزیکی وی شده است ؟

 

آیا پاکستان با این اقدام، با یک تیر چند نشان می‌زند؟

 

ما در اینجا قبل از پاسخ دادن به این سئوال‌ها نگاهی به شرایطی می‌کنیم که برای کشته شدن و حذف فیزیکی ملا اختر منصور انتخاب شد.

 

مولفه‌های مهم در حذف فیزیکی ملا اختر منصور

 

پاکستان به شدت تحت فشار آمریکایی‌هاست تا به خواسته‌های آنها درباره مذاکرات صلح افغانستان، یعنی آوردن طالبان به پای میز مذاکره و نیز برخورد عملی با شبکه حقانی عمل کند.

 

به خوبی می‌دانیم که پاکستان، در موارد گفته شده اقدامی نکرده است. بررسی این موضوع که پاکستان نمی تواند یا نمی خواهد در این زمینه‌ها وارد عمل شود بحث جدایی است که به آن خواهیم پرداخت.

 

طالبان خود را پیروز جنگ افغانستان می‌داند و این موضوع از توسعه حد‌اقل 5 درصدی طالبان از زمان کاهش نیروهای خارجی به خوبی پیداست که ژنرال پترائوس رئیس سازمان سیا نیز در مقاله خود به این موضوع اشاره کرده است. در شرایط فعلی طالبان احساس می‌کند دست برتر را دارد و حاضر به مذاکره با دولت افغانستان نیست.

 

پاکستان تقاضاهای مشخصی ازافغانستان دارد که مهمترین آنها، حل شدن همیشگی مشکل خط دیوراند و دیگری کاهش حضور هند در افغانستان است. از دیدگاه پاکستان حضور هند در افغانستان موجب محاصره دو سویه این کشور توسط دشمن دیرینه‌اش شده است.

 

به بیان دیگر، پاکستان می خواهد  افغانستان عقبه استراتژیک برای این کشور باشد، نه جولانگاه هندی‌ها اما در حال حاضر برای تحقق هیچ کدام از این خواسته‌ها، چشم انداز روشنی وجود ندارد.

 

آمریکا نیازمند آن است که معضل افغانستان را به جایی برساند، این نیاز با توجه به نزدیکی انتخابات و بهره برداری که می شود از هر پیشرفتی در قضیه افغانستان کرد، اهمیت بیشتری برای کاخ سفید پیدا کرده است. برای حل مشکل افغانستان فشارها بر پاکستان بیشتر می‌شود زیرا گمان می‌رود این کشور نفوذ زیادی بین طالبان دارد.

 

چاره کار برای پاکستان چیست؟

 

به نظر می رسد در این شرایط حذف فیزیکی رهبر طالبان ، بهترین فرصت برای فرار پاکستان از این فشارهاست.

 

پاکستان با آمریکایی‌ها همکاری می‌کند، اطلاعات می‌دهد و نقض حریم هوایی توسط پهپادهای این آمریکا را نادیده می‌گیرد تا با نشان دادن صداقت خود زمینه جذب کمک‌های این کشور را فراهم کند.

 

حذف رهبری طالبان، توقع آوردن آنها به پای میز مذاکره را با وقفه مواجه می‌کند و از فشارها برای این کار می‌کاهد. پاکستان می‌تواند عذر بیاورد که مدتی زمان لازم است تا بر اوضاع، مسلط شود و به این ترتیب زمان بخرد.

 

گروه طالبان با توجه به کشته شدن رهبرشان ، نمی‌تواند از نظر روحی - روانی به پروسه صلح بپیوندد از آن گذشته این گروه صلاح نمی‌داند، در شرایطی که خود را در مقابل طرف ضعیف می‌بیند و ضربه کاری خورده سر میز مذاکره حاضر شود بنابراین طالبان به احتمال زیاد،‌ دست به تشدید خشونت‌ها بزند.

 

طالبان با افزایش خشونت از یک سو روحیه افراد خود را بالا می‌برد و از سوی دیگر این پیغام را به همه می‌دهد که حذف رهبر نمی‌تواند موجب مانع اقدامات این گروه شود و قدرت طالبان را کاهش دهد.

 

در شرایط فعلی پاکستان بیشترین سود را برده است. هم تا مدتی از فشارها خلاص شده و هم می‌تواند از کشته شدن رهبر طالبان برای امتیازگیری از آمریکایی‌ها استفاده کند. پاکستان از روند مذاکرات صلح فاصله گرفته و طالبان می‌توانند در فصل گرما حملات خود را تشدید کنند.

 

بازی رسانه‌ای پاکستان

 

اما پاکستان برای رد گم کردن، به یک فریب رسانه‌ای برای افکار عمومی هم نیازمند بوده است و درست به همین دلیل است که همه دخالت‌های پاکستان در افغانستان و تسلط پاکستان بر طالبان و اذعان به حضور رهبران طالبان در این کشور نادیده گرفته می‌شود.

 

حمایت‌های همه جانبه سرزمینی، مالی،تسلیحاتی،خدماتی و پزشکی پاکستان به طالبان  نادیده گرفته شده و همه چیز به یک گذارنامه که به طور معجزه آسا از درون خودروی متلاشی شده و در کنار جسد نیمه سوخته رهبر طالبان پیدا شده هدایت می‌شود.

 

انگشت اتهام به سوی ایران دراز می شود و برخی رسانه‌های پاکستانی که همه می‌دانند تا چه حد توسط سرویس‌های اطلاعاتی مدیریت می‌شوند ، مدعی می‌شوند که رهبر طالبان در حال بازگشت از ایران بود که هدف حمله پهپادهای آمریکایی قرار گرفت.

 

گذرنامه‌ رهبر طالبان  تقلبی بوده (که یعنی به پاکستان ربطی ندارد ) اما  ویزای آن اورجینال است و مقام‌های اطلاعاتی ایران در خودروی او تراشه ای گذاشته‌اند تا آمریکایی ها بتوانند خودروی ملات اختر منصور را هدف قرار دهند!!!

 

شاید باورش دشوار باشد ولی این داستان را تایمز آف اسلام‌آباد در تاریخ 24 می 2016 سر هم کرده است تا شاید خواننده فراموش کند که این آقا که می گویند اختر منصور است، با همین گذرنامه تقلبی 18 بار از فرودگاه‌های کراچی و کویته سفر خارجی داشته و لابد باید بپذیریم که هیچ ماموری هم متوجه تقلبی بودن این گذرنامه نشده است.

 

پاکستانی‌ها توقع دارند افکار عمومی بپذیرد در فرودگاه‌هایی که از هر فرد اسکن قرنیه گرفته می‌شود ، اثر انگشتش ثبت می شود و این اطلاعات در پیوند با شبکه اطلاعاتی منطقه قرار می گیرد ، یک فرد آن هم رهبر طالبان  به همین راحتی با گذرنامه جعلی رفت و آمد می‌کند و کسی خبردار نمی‌شود.

 

از کجا معلوم کسی که چنان ماهرانه گذرنامه جعل می‌کند که 18 بار از فرودگاه‌های به شدت امنیتی پاکستان به نقاط مختلف سفر می‌کند همین ویزای ایران را هم جعل نکرده باشد.

 

برای همه روشن است که ایران هیچ نسبتی با طالبان افغانستان ندارد. طالبان افغانستان  آنچنان در پیوند با سرویس اطلاعاتی پاکستان هستند که هیچ آزادی عملی برای تصمیم‌گیری ندارند، ضمن آنکه دوران تسلط طالبان بر افغانستان نیز تداعی کننده خاطرات خوبی  برای ایران نیست.

 

علاوه بر اینها در حالی که دولت ایران، درعالی ترین سطوح با دولت افغانستان همکاری سیاسی و اقتصادی دارد، که آخرین نمونه اش همکاری در پروژه ترانزیتی بندر چابهار است، ارتباط با طالبان چه ارزش افزوده‌ای بر سیاست‌های منطقه ای ایران خواهد داشت؟

 

در اینجا فقط چند سئوال مطرح می کنیم تا خواننده خود قضاوت کند.

 

آیا محل اختفای «بیت الله محسود» را هم ایران برای آمریکا مشخص کرد یا زمانی که این رهبر طالبان، ارتش پاکستان را هدف قرار داد و از دستور العمل‌های  تعیین شده این کشور پیروی نکرد محل اختفایش مشخص شد تا بیش از این دردسر ایجاد نکند. در این مورد هم پاکستان فقط به اعتراض درباره نقض حریم هوایی کشورش بسنده کرد.

 

آیا سرتاج عزیز مشاور امور خارجی نخست وزیر پاکستان به طور رسمی اعلام نکرد که رهبران طالبان در پاکستان به سر می‌برند و از امکانات ما بهره برداری می‌نمایند و لذا می‌توانیم به آنها فشار وارد کنیم ؟

 

آیا اسامه بن لادن رهبر القاعده در شهر نظامی ابیت آباد در نزدیکی پایتخت اسلام آباد مخفی نشده بود؟ آیا سازمان اطلاعات پاکستان در مشخص شدن محل اختفای بن لادن دخالتی نداشت؟

 

آیا ملا منصور، در پیوندی نزدیک با isi سازمان اطلاعات پاکستان، دوسال، مرگ ملا عمر رهبر طالبان  را از همه و حتی، نزدیک‌ترین اعضای خانواده‌اش پنهان نکرد؟

 

آیا سابقه حذف افراد در پاکستان وقتی که دیگر منفعتی ندارند و یا نبودنشان مفیدتر است روشن نیست؟ چه کسانی زمینه کشته شدن «ملک اسحاق» رهبر خونریز لشکرجهنگوی در یک فرار ساختگی فراهم کردند؟ آنها ملک اسحاق را با یک سناریویی از پیش تعیین شده حذف کردند تا هزینه‌ای برای محاکمه قانونی و دردسرهای بعد از آن پرداخت نکنند.   

 

چه کسانی بعد از علنی شدن مرگ ملا عمر، سران طالبان را  جمع کردند و ملا اختر منصور به عنوان رهبر طالبان انتخاب شد؟هنوز هم حرف و حدیث در مورد چگونگی و چرایی مرگ ملا عمر ادامه دارد و ابهام ها همچنان وجود دارد؟

 

اما چرا ایران ؟

 

چرا پاکستانی ها ترجیح می‌دهند از همه جا ، فعلا به نحوی پای ایران را وسط بکشند. بخشی از پاسخ، در بالا ذکر شد که عبارت بود از نیاز پاکستان برای ایجاد یک فریب رسانه‌ای.

 

بخش دیگر که شاید مهم تر باشد،  تاثیر پذیری زیاد حکام پاکستان از برخی کشورهای مرتجع منطقه است که منافع خود را در بر هم زدن روابط دیرینه دو کشور ایران و پاکستان می‌دانند و به این طریق می‌خواهند پاکستان را، هرچه بیشتر در گردابی که خودشان به دلیل تبعیت از سیاست‌های غرب و دامن زدن به افراط گرایی در منطقه ، در آن گیر افتاده فرو ببرند.

 

البته این  اطمینان وجود دارد که این موج گذراست و پاکستانی‌ها این قدرت تحلیل را دارند که  اسیر بازی‌های منطقه و غرب نشوند و همسایه‌ای را که در طول تاریخ 70 ساله جز احساس امنیت برای آنها نداشته نرنجانند.