به گزارش زندگی،در هر حال تركيه با مشكل كُرد روبروست و اين مشكل داخلي آنقدر بزرگ و جدي است كه اينگونه اقدامات نتيجهبخش نخواهد شد. در تركيه بدترين شكاف يعني شكاف هويت ـ ملتي وجود دارد، اما در اران فقط شكاف دولت ـ ملت است.
اگر ممکن است! بحثرا اینگونه آغاز کنیم که فضا و گفتمان هویتی یا تحلیلی بر رفتار و سیاستگذاریهای دولت باکو چیست و چگونه میتوان آن را فهم کرد؟ چه قالب تحلیلی را برای فهم این روابط میتوان ارائه داد؟
اگر اجازه بدهید من میخواهم بحثم را با تمثیلی از کتاب هومر آغاز کنم و آن هم سرگذشت «ادیسه» است. ادیسه یکی از قهرمانان هومر و فرمانروای ایتاکا است که از شهر خارج میشود و مدت طولانی بازگشت آن به تأخیر میافتد و تحلیلهای مختلفی از مرگ تا گمراهی پیرامون آن شایع میشود. ادیسه در طی این سالها به حوادثو تحولات روحی، سرگشتگیها و ماجراهای مختلفی دچار میشود، درواقع همه این سالها سالهای سرگشتگی و بیخانمانی ادیسه است اما در نهایت ادیسه بر سرگشتگی غالب میشود و به خانه بازمیگردد و متجاوزان و غارتگران مادی و معنوی سرزمینش را بیرون میکند.
به نظر میرسد این تمثیل به خوبی بیانگر وضعیت مردمان اران بعد از شکست از روسیه و حوادثبعد از آن تاکنون است، و به مثابه یک ادیسه در جستجوی هویت واقعی خود هستند که تاکنون میسر نشده است، یا به عبارتی دیگر هنوز به خانة هویتی خود بازنگشتهاند یا کسانی مانع بازگشت آن شدهاند. اما پیرامون پرسش شما یعنی سیاستهای دولت با کو لازم است به عنوان مقدمه یک نکته را بیان کنم.
در تحلیل چرایی کنشهای واحدهای سیاسی بایستی به تعریفی یا خودفهمیای که واحدهای سیاسی از خود و منافع مترتب بر آن دارند آگاهی یافت، چون به نظر میرسد هر برنامهریزی سیاسی، اقتصادی و فرهنگیای بر گود «تصویری» از هویت خود و دیگری سامان میپذیرد و تا آن تصویر یا تصور برجاست کلیت سیاستگذاریها بر همان پاشنه خواهد چرخید.
با این وصف دولت باکو چه تصوری از خود دارد یا این تصویر مبنایی که شما بیان میکنید در مورد دولت باکو چیست؟
ببینید برای آنکه این رویکرد را در مورد دولت باکو و اران کاربردی کنیم، باید ببینیم که الگوها و ایستارهای دولت باکو با مردم این واحد سرزمینی(کشور) منطبق هست یا نه؛ به عبارتی دیگر آیا این واحد جمعیتی سرزمینی یک دولت ملت است یا در آستانه و گذار به این مرحله است و هویت ادیسهای دارد؟ به نظر پاسخ به این پرسش دشوار نیست زیرا الگوهای فرهنگی مردم این منطقه با سیاستهای داخلی و خارجی ولت باکو سازگار و هم جهت نیستند، مگر میشود ملتی با بیش از ٩ درصد مسلمان شیعه و درای میراثغنی مذهب و معنویت و عالمان بزرگ دینی قانون اساسیاش مبتنی بر لائیسیته و ضدیت با دین تدوین گردد و یا
مگر میشود ملتی در زمان کوتاهی به بخش اعظم میراثفرهنگی، تاریخی و تمدنی خود پشت کند و… به همین دلایل بعید به نظر میرسد بین کنشهای دولت باکو و علایق هویتی مردم اران رابطة «این همانی» برقرار نمود. به صورت کل در فضای سیاسی اجتماعی اران «یک گفتمان» کلان و هویتساز و دو گفتار(خردهگفتمان) موجود است و در پی تأثیرگذاری هستند.
گفتمان کلان همانگونه که مشهود است گفتمان هویتی و فرهنگی اسلامی و شیعی و میراثتمدنی ایرانی است که منبع و الهامبخش زندگی، آداب و رسوم و سیاست این منطقه بوده است و امروزه این گفتمان درحالی که خانه هویت است اما به دلایلی به حاشیه رانده شده است.
دومین گفتار(خردهگفتمان) همان کمونیسم و میراثعضویت و همجواری در اتحاد شوروی است، توان تأثیرگذاری این گفتار در حد بخشی از نخبگان و طرفداران نظام سیاسی موجود و یا حوزه روشنفکری است و ناقد نفوذ عمومی و مردمی است. سومین گفتار سیاسی البته و بازیگر در دولت باکو گفتار ناسیونالیسم است که آن را میتوان گفتار غربی یا «سیاست دولتی» هم نامید.
ناسیونالیسم در دولت باکو براساس زبان طراحی شده است، اصل بیست و یک قانون اساسی این دولت آورده است که زبان آذربایجانی زبان ملی کشور است و نه ترکی یا مثلاً ترکی استانبولی.
یعنی در آوردن این اصل تعهد خاصی بود؟ چرا از سایر عناصر و شاخصههای ملتسازی بهره گرفته نشد و ذکری از آن نیامده است؟
علت تأکید بر زبان این بود که مؤسسان دولت فعلی لاجرم باید سیاست ملتسازی و هویتسازی خود را بر عناصری بنا میکردند، اما از میان شاخصههای فرهنگی کهن چون سرزمین، مذهب، نژاد، فرهنگ متمایز و… دستشان خالی بود و به دلایلی نمیتوانستند به موارد دیگر بپردازند. مثلاً مذهب، نژاد و سابقه تاریخی با سیاستهای ناسیونالیستی سازگار نبود و امکان مانور نداشت.
بنابراین تنها نقطة اتکا زبان آذری است که هم بتواند از ایران متمایز باشد و هم با ترکیه خط تمایزی داشته باشد. بدین ترتیب ناسیونالیسم مبتنی بر زبان سیاست رسمی دولت آذربایجان شده است. وقتی که ناسیونالیسم مبنای سیاست و هویت باشد لاجرم بایستی «دگرهای» این رویکرد برجسته شوند یا ساخته شوند.
دولت آذربایجان دو دشمن هویتی را برای خود تعریف کرده است؛ نخست ارمنستان، به این جهت که ٢ درصد کشورش را تحت سیطره دارد و هم اینکه اسطورههایی ساخته شده و ترویج میشود که مردم قفقاز از ابتدای تاریخ با ارامنه درگیر بودهاند. اما دومین دشمن و دگر این گفتار سیاسی ایران سیاسی و ایران فرهنگی است.
شیوه توجیه این سیاستها و بیان آنها در رسانههای رسمی و غیررسمی دولت چگونه است؟
ببینید، دولت باکو ایرانی با ویژگیهایی که خود میپسندد و تصور میکند را تعریف و معرفی میکند، درواقع ایرانی که تمام ویژگیهای دشمن را داراست نه ایران واقعی. ادعاهای مکرر آقای علیاف در رهبری آذریهای جهان، پایتختی تبریز، رفتار بد با نمایندگان سیاسی ایران، شبکههای تلویزیونی ضد ایرانی، استقرار پایگاههای نهادهای امنیتی چون موساد و سیا علیه ایران در خاک این دولت و خیراً هم استقرار پژاک از جمله این اقدامات است قاتل مرحوم شهید شهریاری دانشمند اتمی ایرانی بارها اقرار کرد که در جمهوری باکو آموزش دیده است.
در مورد قرهباغ هم برداشت من این است که دولت باکو تمایل چندانی برای بازگشت قرهباغ ندارد چون اولویت مشکل قرهباغ همانند لباس گشادی است که همه ناتوانیها و بحرانهای دولت باکو را پوشانده است، اگر این مشکل حل شود نوبت به حل بحرانهای داخلی میرسد و دولت فعلی توان کافی برای این امر را ندارد و یا شاید فرصتی برای ماندن نیابد.
درواقع قرهباغ اولویت حقیق مردم اران است و اولویت نمایشی پوششی دولت باکو این نکته را هم اضافه کنم که موضوع تهاجمی علیافها یا دولت باکو علیه ایران را باید بیشتر از موضع ضعف یا فرار به جلو دانست تا از موضع قدرت، چون میدانند این جامعه از نظر هویتی در حال گذار است و به طولی نخواهد کشید که به خانه هویتیاش یعنی گفتمان اسلامی و فرهنگیاش بازمیگردد.
همکاری و تعامل اخیر گروههای تروریستی همانند پ. ک. ک و پژاک را چگونه ارزیاب میکنید؟ هدف از این برنامهها چه میتواند باشد؟
نخست آنکه هنوز چیز زیادی از محتوا یا نتایج این دیدارها چیزی نمیدانم. هر چند که مبتنی بر آن مبانیای که پیشتر گفتم آذربایجان برای این کنشهای ضدایرانی انگیزههای خود ساختهای دارد، مثلاً میگوید ایران از گروههای اسلامگرا حمایت میکند، روحانیون این کشور را سیاسی میکند و یا مراجع ایرانی نسبت به این منطقه موضعگیری میکنند.
اما به نظر می رسد که در ارتباط دولت باکو گروهها تروریستی پژاک و پ. ک. ک نباید نقش دولت ترکیه را نادیده گرفت. چون این گروهها پیش از آنکه برای ایران مشکلساز باشند دردسر دولت ترکیهاند. من فکر میکنم دولت باکو جدای از اینکه میخواهد به دولت ایران بگوید که من هم بلدم به شما اعمال فشار کنم به نوعی واسطة ترکیه است، چرا که ترکیه میخواهد پتانسیل این گروهها را در داخل ترکیه محدود و به خارج صادر کند و لاجرم جهتی ضدایرانی به آنها بدهد. اما دولت ترکیه به دلیل جوسازیهایی که علیه این گروهها کرده است خودش نمیتواند مستقیماً وارد گفتگو شود.
معذرتخواهی به خاطر قتلعام کُردها توسط اردوغان، دیپلماسی فعال منطقهای و در نهایت تضعیف گروههای تروریستی داخلی سیاست دولت ترکیه است وگرنه دولت آذربایجان حتی فکر اینکه علیه منافع ترکیه با این گروهها مذاکره کند یا تجهیزاتی به آنها بدهد را در مخیلة خود راه نمیدهد.
ترکیه بعد از اتحادیه اروپا دومین شریک تجاری باکو است، یک میلیارد و دویست و نود میلیون یورو حجم روابط تجاری دو کشور بوده است و یا بیش از ١٩ درصد تجارت باکو با ترکیه است و ایران هفدهمین یا نوزدهمین شریک تجاری دولت باکو. به نظر میرسد دولت ترکیه جهت ایجاد تفرقه میان سران گروههای استقلالطلب کُردی خود و مذاکره با بخشی از آنها از طرفی و تغییر جهت آنها علیه ایران به مذاکره با این گروهها پرداخته است و در آینده اخبار بیشتری از آن خواهیم شنید و دولت باکو نماینده ترکیه در این گفتگوهاست.
آیا این سیاست ترکیه با تبلیغات و رویکرد ترکیه نسبت به ایران و اینکه برخی مواقع ایران را حامی پ. ک. ک دانسته است تناقضی ندارد؟
تناقض همبستر سیاست است، این سیاست ترکیه بیشتر مصرف داخلی دارد. واقعیت این است که در نظامات حقوقی و سیاسی ترکیه تبعیضات ساختاری جدی است و اتصال این امر به خارج فرار از مسئله است. ایران همیشه ترکیه واحد را به رسمیت شناخته است.
واقعیت این است که کُردها بعد از تشکیل دولت اقلیم شجاعتر شدهاند. یکی از راهبردهای دولت ترکیه این بوده که بتواند میان رهبران گروههای کُردی به توافق برسد و بین آنها اختلاف بیاندازد، درواقع هم با آنها گفتگو کند و هم جنگ. در مورد اخیر هم الزامات اقتصادی و امن جلوه دادن ترکیه، پیوستن به اتحادیه اروپا، و منافع ملی ترکیه ایجاب میکند که بخشی از پتانسیل پ. ک. ک را به سمت خارج متمایل کند و یا سایر کشورهای منطقه را در حل این مشکل خود درگیر سازد.
در هر حال ترکیه با «مشکل کُرد» روبروست و این مشکل داخلی آنقدر بزرگ و جدی است که اینگونه اقدامات نتیجهبخش نخواهد شد. در ترکیه بدترین شکاف یعنی شکاف هویت ملتی وجود دارد، اما در اران فقط شکاف دولت ملت است. بیش از ٢ میلیون کُرد در ترکیه خواستههای متفاوتی از ترکها دارند و این رقم قابل چشمپوشی نیست، در ترکیه هویت ملی وجود ندارد، نوع واکنش شهروندان ترک به کُردهای زلزلهزده استان وان نشان میدهد که انشقاق جدی است، ترکیه برگرفته از نام یک قوم است و ظاهراً همه هویتهای حاضر در این کشور را پوشش نمیدهد.
سیاست ملتسازی در آذربایجان چگونه است و تا چه حد موفقیتآمیز بوده است؟
فکر میکنم در بالا به این مورد پرداختیم. ناسیونالیسم زبانی موتور محرکه سیاست ملتسازی دولت باکو است و این امر با دالهایی چون دینزدایی، ایرانزدایی، غربگرایی، کیش شخصیت و… پیش میرود. یکی از کارهایی که حزب حاکم کرده است «بازنویسی تاریخ» است که در کتب تاریخی و درسی و مطبوعات درصد حمله به ایران، زبان فارسی، تا حدودی تشیع سیاسی و… بوده است. بدیهی است که این سیاست نابالغ و ابتداست چون بر پاره اصلی هویتی این منطقه یعنی تشیع قرار ندارد و دیگر اینکه محدود است و جمعیت گسترده و البته سرکوب شده تالشیها که حدود ده درصد جمعیت این کشور را دربرمیگیرند و تاتیها
و… را شامل نمیشود.
از جهت نظر مباحثکسانی چون گلنر، آندرسون و سایر مدنیستها در مورد این سیاست قابل انطباق است.
بدین ترتیب بعید است که دولت بتواند سیاست ملتسازی را به پیش ببرد چون این سیاست مبتنی بر کوچکترین گفتار هویتی در اران است. شاید یکی از دولتهای در آستانه تحول هویتی و سیاسی دولت باکو باشد. لباس هویتی کنونی برای جامعه اران بسیار تنگ است.
به عنوان پرسش پایانی سیاست دولت ایران چگونه بوده است و راهبردهای پیشرو کدامند؟
تعامل یا رویکرد ایران با سیاستها و تحولات حوزه اران به صورت رسمی پذیرش رسمیت این واحد بوده است و ظاهراً تعامل برقرار است، هرچند که این یک اشتباه تاریخی بعد از انقلاب بود و متاسفانه دولت مهندس بازرگان در فضای انقلابی ایران، فضای خاص بین المللی و سیاست های حزب کمونیست شوروی هیچ اعتراضی نسبت به قرارداهای استعماری ای که منجر به جدایی هفده شهر قفقاز شده بود و یا اتمام زمان آن قراردادها نکرد که قضیه آن مفصل است.
فروپاشی شوروی هم فرصت خوبی برای گرفتن برخی امتیازات بود که آن هم به دلایلی میسر نشد، کمترین انتظار این بود که نام این منطقه به آذربایجان پذیرفته نشود، به عبارت دیگر نباید کشوری با نام آذربایجان شناسایی می شد که متاسفانه شد آنچه شد.
بعد ازتمام این تحولات نیز در داخل گروههای هویتاندیش به این منطقه به مثابه پایگاه هویتی و تاریخی نگریستهاند که نباید از آنها غافل بود چرا که بادکوبه یکی از مراکز فرهنگی هویت و تمدن ایران و اسلام بوده است. مراجع و علمای دینی هم عملاً از کنترل دولت خارجاند و به نظر میرسد تشیع به تدریج در حال حضور در صحنه عمومی و سیاسی است. دولت باکو به صورت رسمی و علنی تمایل دارد با ایران چالشهایی داشته باشد تا بخشی از مشکلات خود را توجیه نماید یا برای حضور نیروهای فرامنطقه ای در کشورش توجیهی داشته باشد.
واقعیت این است که علی اف فکر می کند ایران مسایل مهم تری دارد و فرصت پاسخگویی به آن را ندارد که به نظر درست هم فکر می کند.
موضع گیری که آقای فیروزآبادی پیرامون این دولت کرده بود و از واژه اران استفاده کرده بود بسیار مفید بود چون سیاستهای دولت علی اف نوعی فرار به جلو است و به خوبی می داند که هویت حقیقی این سرزمین پیوستگی معنوی با ایران و تشیع دارد و از آن نگران است.
شناسه خبر:
۷۸۲۷۰
پژاک در باکو خانه کرده است
اخیرا در بسیاری از گزارشات و اخبار، خبرهایی از حضور نیروهای مخالف ایران در باکو شنیده می شود و یا برخی منابع از نقش دولت باکو در میزبانی گروههای تروریستی با ماموریت ترور دانشمندان هسته ای ایران می گویند که گاه غیر قابل باور می نماید. تحلیل برخی از این رفتارها و سیاستهای هویتی دولت باکو را با حبیب اله فاضلی کارشناس سیاسی مسائل هویتی و قومی به بحثگذاشتیم که در پی می آید.
۰