ماجرای علامه امینی و مردم حله

سرویس مذهبی افکار- جناب حجت الاسلام مهاجر به نقل از مرحوم علامه امينى فرمود:
روزگارى به دعوت گروهى از روشنفکران شهرستان حله به آن شهر رفته بودم، پس از سخنرانی هاى متعدد به هنگام بازگشت، بسیارى از مردم آن شهر مرا بدرقه کرده و مفتیان مذاهب دیگر نیز به احترام فراوان به جمع بدرقه کننده حاضر شده بودند، وظیفه خود دیدم که حجت را بر آنان تمام کنم.

رو به بزرگ فقیهان آن شهر کرده و گفتم: آیا چنین روایتى را گذشتگان ما و شما نقل نکردند که «من لم یعرف امام زمانه مات میته الجاهلیة»؟
آنان تصدیق کردند، من نیز ادامه دادم: آیا فاطمه(سلام الله علیها) به هنگام مرگش امام زمان خویش را شناخته بود یا نه؟

ناگهان سکوت مرگبارى بر همه آنان حاکم شد، نگاهها متوجه مفتى بزرگ آن شهر شده بود؛ زیرا اگر مى گفت که فاطمه زهرا(سلام الله علیها) امام زمان خویش را نشناخته بود، که مردم همان جا او را مى کشتند و اگر مى گفت که او امام زمان خویش را مى شناخت، پس ‍ او چه کسى بجز على(علیه السلام) بود؟

یکى دیگر از مفتیان رو به آن مفتى بزرگ کرده و گفت: جواب بده!
آن مفتى با ناراحتى رو به او کرده و گفت: تو خودت جواب بده!
ناگهان مردى از میان جمعیت فریادکنان جلو آمده و گفت:
اشهد ان لا اله الله، و اشهد ان محمد رسول الله و اشهد ان على ولى الله

معرفت يافتگان (از مجموعه شميم عرش)