به گزارش فارس، ۶۷ سانت از رودههایش نبود و شیمیایی بود؛ از ۶ سال سختی جراحیهایش در خارج میگفت و میگفت با همین دستهای خودش ۲۵۰ شهید را از زیر خاک بیرون آورده و همین قدر که دعای پدر و مادر شهدا پشتش هست، برای آخرتش کفایت میکند و هیچ اجر دیگری حتی از جبههاش هم نمیخواهد. آقای موسوی مسئول گروه تفحص منطقه شلمچه در گفتوگویی دوستانه، خاطراتش را روایت میکند:

* بعد از ۶ ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما

بچه‌های تفحص دنبال ۳ شهید بودند که بعد از یک هفته جستجو آنها را پیدا کردیم؛ داخل پارچه‌های سفید گذاشتیم و آوردیم مقر تا شناسایی شوند؛ به پدر و مادرهایشان اطلاع داده بودند که فرزندانشان شناسایی شده‌اند. مادری آمده بود و طوری ناله می‌زد که تا به حال در عمر ۴۶ ساله‌ام ندیده بودم؛ دخترش می‌گفت «مادرم از ۲۵ سال گذشته که فرزندش مفقود شده، حالش همین طور است»؛ ناگهان رفت داخل اتاق مقابل ۳ شهید ایستاد؛ به بچه‌ها گفتم «با ایشان کاری نداشته باشید» تا رفتیم دوربین بیاورم؛ این مادر، یکی از شهدا را بغل کرد و دوید سمت مسجد؛ به بچه‌ها گفتم «بگذارید ببرد».

هنوز ما اطلاع دقیقی از هویت ۳ شهید نداشتیم؛ برای شهید نماز خواند و شروع کرد با او به صحبت کردن؛ دلتنگی‌های ۲۵ ساله‌اش را به او گفت؛ از تنهایی‌های خودش؛ از اینکه پدرش فوت کرده؛ خواهر و برادرانش ازدواج کردند و از اینکه چه سختی‌هایی که نکشیدند و اینکه که شما را به ما می‌خواستند، بفروشند به یک میلیون و دو میلیون تومان. می‌آمدند به ما می‌گفتند ماشین می‌خواهید، خانه می‌خواهید یا زمین.

این مادر بعد از ۶ ساعت شهیدش را آورد و گفت این مال شما… به او گفتم «مادر چطوری فهمیدید، این بچه شماست؟» او گفت «همان موقعی که رفتم و در را باز کردم، دیدم پسرم در مقابلم با همان چهره ۲۵ سال پیش که به منطقه فرستادمش، با همان تیپ، با همان وضعیت بلند شد و به من سلام کرد و گفت مادر منتظرت بودم».

صبح روز بعد وقت نماز مادر به رحمت خدا رفت؛ زمانی که ما بعد از فوت مادرش رفتیم کار شناسایی را انجام دادیم. پلاکش را در قفسه سینه‌اش پیدا کردیم و تا اطلاعات را وارد رایانه کردیم دیدیم مادر درست گفته بود.

* شهدایی که در فاضلاب انداخته شده بودند

در یکی از زندان‌های عراق، دو شهید را در فاضلاب زندان پیدا کردیم که یا در اثر بیماری یا جراحت یا شکنجه به شهادت رسیده بودند. آن‌ها را بدون آنکه تحویل صلیب سرخ داده شوند شبانه تحویل یکی از ستادهایشان داده بودند که در فاضلاب همان زندان رها کرده بودند.

* شهدایی که با شکنجه زنده به گور شدند

در حوالی دریاچه ماهی ۲۵ شهید پیدا کردیم که با شکنجه زنده به گور شده بودند. این شهدا را ۵ تا ۵ تا با سیم خاردار به هم بسته بودند و آن‌ها را زنده زنده دفن کرده بودند. ۵ نفر دیگر از شهدا را مثل دوستانشان نبسته بودند، در گودالی دیگر که زنده به گور کرده بودند، پیدا کردیم. این شهدا بند انگشت نداشتند. زمانی که خاک به روی آن‌ها ریخته می‌شد برای اینکه بتوانند از گودال بیرون بیایند آنقدر چنگ به گودال انداخته بودند که ناخن‌های شان جدا شده بود. طبق نظریه پزشکی قانونی ۶۵ درصد بدن‌هایشان سالم بود. این خبر در منطقه خوزستان پیچید و اصلاً سابقه نداشته که بعد از ۲۵ – ۳۰ سال این گونه جنازه‌ها سالم باشند.

این‌ها به نحوی شهدا را زنده به گور می‌کردند که بعد از پیدا شدن موجب شوکه شدن مردم ایران شود، در کنار دیوارهای زندان، مناطق باتلاقی و…

* هفت شهیدی که با قیچی‌های بزرگ فولادی از وسط جدا شده بودند!

یک بار هم ۷ شهید را پیدا کردیم که از ستون فقرات از وسط جدا شده بودند. ۷ سر جدا، پاها جدا و دست‌ها جدا. بعد از بررسی متوجه شدیم اینها که بچه‌های بسیجی بین ۱۲ تا ۱۸ سال بودند، با قیچی‌های بزرگ فولادی که مخصوص تانک است و در توپخانه‌ها بیشتر استفاده می‌شود، یکی یکی جلوی چشم همدیگر تکه تکه شده یودند.

* طریقه پیدا شدن ۲۵ شهید

بعد از یک ماه تلاش بی‌ثمر، گروه تفحص، یکی از بچه‌های تفحص که سید هم هست گوشه‌ای نشسته بود زار زار گریه می‌کرد؛ یکدفعه بلند شد و گفت «نوری دیدم، فوق العاده زیبا؛ تا به حال همچین نوری ندیده بودم» شروع کردیم به جستجو و بعد از پیدا کردن پارچه یک پیراهن و جستجوی بیشتر ۲۵ شهید را با بدن سالم یافتیم.

سالم بودن بدن این شهیدان حامل پیامی برای جامعه و جوان‌های ما است و بنده عاجزم از بیان آن؛ شما باید به اهل آن مراجعه کنید و گمان نکنید با یک یا ۲ سال به دست می‌آید، نه! رازش دست امام زمان(عج) است.

جبهه، عالمی داشت؛ آمدن اسرا، دنیایی بود، پیدا کردن شهدا هم عالمی دارد و همه به لطف خدا، فاطمه زهرا(س)، امام حسین(ع) و امام زمان(عج).

* چرا بچه‌های جبهه و جنگ سرشان را کرده‌اند در لاک خودشان؟

جبهه رفتن وظیفه هر مسلمانی بود اما امروز دنبال رو راه شهدا بودن مهم است. این هنر است، این راه امام است و متأسفانه هنوز برخی سرشان در لاک خودشان است؛ اگر جوانی بفهمد برادر، عمو، دایی و همسایهاش چگونه به جبهه رفته، چطوری شهید شده و چگونه پیکرش پیدا شده، پدر و مادر شهید در نبودنش چه خون دلی خوردهاند، آن جوان اصلاح میشود اما در صورتی که این مسایل گفته نشود یا گفتهها کم باشد و خوب منتقل نشود آرام آرام به فراموشی سپرده میشود؛ لذا باید مراقب باشیم مصداق صحبتهای شهید باکری نشویم.