می‌خواهم زندگی کنم!

در این ۶ سال اخیر، آنچه باعث بیشترین اختلاف و بگومگوی انقلابی‌ها با جریان دولتی و نیز مدعیان اصلاحات بوده، تمرکز بیشتر آقایان بر سیاست به معنای سیاست‌بازی و پرهیزشان از رفتار و گفتار بر مدار زندگی بهتر مردم بوده! ای بسا که ما از اعتدالیون و همچنین اصحاب تَکرار می‌خواستیم؛ بیش از پیش متوجه مردم و زندگی توده‌ها باشند و جوری چراغ یا چراق قوه مجریه را روشن کنند که انواری هم بر پیشانی زندگی خلق‌الله بتابد لیکن هر زمان که ما این جماعت را دعوت به تدبیر برای بهتر شدن زندگی مردم عزیز ایران می‌کردیم، حضرات یا حرف حصر را پیش می‌کشیدند یا هر حاشیه دیگری که عمدتا ذیل سیاسی‌بازی تعریف می‌شد!

اخبار سیاسی- گاه هم بود که همه چیز را و به‌خصوص معیشت مردم را می‌بردند در گروگان امضای یکی مثل جان کری ‌که ببینیم آیا تضمین هست یا نه! شگفتا! اگر حکومت، اذن مذاکرات به دیپلمات‌های این جریان داد، جز این نبود که بلکه این مردمان بتوانند از خلال توافق با دشمن، لرزه بر دیوار تحریم بیندازند! و با آنکه تجربه نشان از بدعهدی اجنبی می‌داد اما حکومت، مسیر دولت را در سیاست‌خارجه کاملا باز کرد تا احیانا برجامی بیاید با فرجامی خوش شامل لغو همه تحریم‌ها! ما مذاکره را هدف نگرفته بودیم؛ مذاکره وسیله‌ای بود تا ما را به هدف لغو تحریم‌ها برساند!

و “لغو تحریم‌ها” بشود اسباب زندگی بهتر مردم! عمده تذکرات ما به آقایان روحانی و ظریف این بود که مبادا فراموش کنند؛ مذاکره هدف نیست! و الحمدلله راوی این جمله که “مشکلات کشور، آن‌قدری که به سوءمدیریت‌ها مربوط است، به تحریم، مربوط نیست” همین جناب روحانی است! لذا شعارهایی چون “می‌خواهم زندگی کنم” قبل از آنکه در فلان نشست مثلا اصلاحات‌چی‌ها و برای انتخابات آخر سال، مطرح شود، مبنای نقد ما بوده؛ چه به دوم خردادی‌ها و چه اساسا به دولت! طرفه حکایت این‌جاست؛ جریاناتی که در این ۶ سال اخیر، مکرر سیاست را صدر زندگی مردم و اقتصاد کشور نشاندند و حتی دوباره به درختی که ۴ سال میوه نداد، اعتماد کردند، اینک بنا دارند در پوشش شعار “می‌خواهم زندگی کنم” وارد انتخابات مجلس شوند! جا دارد از این زندگی‌اولی‌ها بپرسیم؛ مگر همه دغدغه‌تان در این ۶ سال اخیر، مسائلی از جنس حصر و یا اینکه بی‌بروبرگرد آدم خودتان باید شهردار تهران شود، نبود؟!

بارها واکنش آقای کرباسچی به قتل خانم استاد توسط محمدعلی نجفی را خوانده‌ام! خلاصه‌اش اینکه؛ جماعتی از خود تشکیلات اصلاحات، کرارا به خاتمی و دار و دسته تذکر دادند که به دلایل مختلف، نجفی فاقد آمادگی روحی، روانی و حتی جسمی برای تصدی مدیریت پایتخت است اما مگر به گوش خاتمی و دار و دسته رفت؟! جالب آنکه رقیب نجفی، نه یکی مثل قالیباف، بلکه محسن هاشمی بود؛ فردی از کلیت جریان اصلاحات! و جالب‌تر آنکه نجفی آنقدر ناآماده بود که بنا به روایت کرباسچی، حتی کسانی از خانواده اول ایشان در حد همسر و دختر، بارها پیغام فرستادند به خاتمی و دار و دسته که لطفا با زندگی ما و بلکه با آبروی ما بازی نکنید!

​​​​​​​سوال مهم این‌جاست؛ خاتمی و دار و دسته که سیاست و سیاست‌بازی و باندگرایی و جناح‌خواهی، حتی برای‌شان از زندگی آدم خودشان یعنی محمدعلی نجفی مهم‌تر است، آیا هیچ شایسته این هستند که ناظر بر ۸۰ میلیون ایرانی، این شعار را سردست بگیرند که “می‌خواهم زندگی کنم”؟! جریانی که زندگی نجفی را نابود کرد، صدالبته محصول تَکرارش را هم دیدیم! آری! کار و کارنامه دولت اعتدال از بس چنگی به دل نمی‌زند که الساعه مهم‌ترین دعوای درون‌گروهی داعیه‌داران اصلاحات، چگونگی فاصله‌گیری از کابینه مستقر است! آقایان 

۶ سال تمام و در طول ۲ دولت، در مقام عمل نشان دادند که میل‌شان به زندگی بهتر این مردم نیست و حتی روز واریز یارانه، رسما از عزای خود پرده برداشتند! و اینها اما همان جماعتی بودند که با وجود این عزاداری، رسما از حقوق‌های نجومی و فیش‌های پر از صفر هم‌پالگی‌ها دفاع صددرصد کردند! و همه دیدیم در مناظرات، بغض بامزه جناب جهانگیری را متأثر از بیکاری بامزه‌تر دختر وزیر! و یا افتخار وزیر مستعفی مسکن به عدم افتتاح هیچ مسکن مهری توسط خودش! حال آیا مضحک نیست این جماعت با شعار “می‌خواهم زندگی کنم” از مردم بخواهند قصور و تقصیرشان را در این ۶ سال، ماله بکشند؟!

واقع امر آن است که تَکراریون به گواهی این ۶ سال، می‌خواهند خودشان زندگی کنند، نه این مردم کوچه و بازار! بگذریم که زندگی داریم تا زندگی! یکی چون حاج‌قاسم و یکی چون محسن حججی، از زن و زندگی و بچه و خانه و خانواده خود می‌زنند تا دشمن لعین را در همان بیرون مرزها نگه دارند و یکی هم این جماعتند که خود مثل ویلاداران سوئیس، زندگی می‌کنند اما از ملت، ساعت کاری مردم ژاپن را متقاضی هستند! بله! این شهید محمد بلباسی بود که خواهان زندگی باعزت و رفاه بیشتر این مردم بود که حتی نشد تولد آخرین فرزندش را ببیند و دستی به نوازش بر سر زینبش بکشد! و اما این متن، ابتر می‌ماند الا آنکه سخنی از سر خیر با بعضی دوستان داشته باشیم! باید مراقب نقشه بود! مبادا با فهم غلط و باز به بهانه تکلیف‌گرایی، در رصد صحنه اشتباه کنیم و ضمن بازی در زمین رقیب، انتخابات را بدل کنیم دوباره به دوگانه سازش و مقاومت یا ذلت و عزت!

اصلش انداختن شعار “می‌خواهم زندگی کنم” بر لسان ایرانیان، شایسته انقلاب و انقلابیون است، نه جماعت بی‌خیال نسبت به دردهای مردم و فقط حساس روی مقولاتی از قبیل حصر! گذاشتن شعار “می‌خواهم زندگی کنم” بر زبان مردم، کار همه آن طلاب و بسیجیان و ارتشیان و سپاهیانی است که عید نوروز و روزهای بعدش رفتند آق‌قلا و لرستان و خوزستان تا دوشادوش جوانان همان مناطق، گره از مشکلات سیل‌زده‌ها باز کنند! “می‌خواهم زندگی کنم” فی‌الواقع شعار پیشنهادی عزیزانی است که هنوز هم در روستاهای زلزله‌زده کرمانشاه مستقرند برای زلزله‌زدگان، نه آن سلبریتی سیاسی بدکلام که هرگز امانت‌دار خوبی برای پول‌های مردم نشد! واقعا به چه کار مردم بی‌سرپناه می‌آید، دهکده فانتزی؟! دقت شود! کسی و اقلا از جنس راقم این سطور، مخالف شعار “هیهات مناالذلة” نیست اما سخن بر سر این است که عشاق اصلی این شعار تاریخی یعنی شهدا، هرگز غافل از ساختن زندگی بهتر برای این مردم شریف نبوده‌اند!

بگذریم که از زن و زندگی خود گذشتند تا زن و زندگی مردم عزیز ایران به ناامنی و احیانا جنگ، دچار نشود! نقشه شوم و در عین حال لوس و بی‌مزه تشکیلات اصلاحات، این است؛ حال که تَکرارشان بی‌نتیجه و بی‌کارنامه بوده، پناه ببرند در خیمه شعر و شعارهای ظاهرفریبی مثل “می‌خواهم زندگی کنم”! خود را با وقاحت تمام “نماینده زندگی” جا بزنند و طرف مقابل را “نماینده جنگ”! سخن کوتاه کنم؛ والله ناظر بر زندگی بهتر این مردم بود که ما علیه تَکرار مکررات سیاست و سیاست‌بازی، آن همه گفتیم و نوشتیم! نه! ما “نماینده جنگ” نیستیم، که خود مکرر زخم جنگ و زهر گلوله را چشیده‌ایم! و سال‌ها سختی بی‌پدری را کشیده‌ایم! هیچ کس بیش از یک فرزند شهید که احتمالا حالاحالا هم باید زندگی کند، نمی‌داند که جنگ، چقدر بد است! ما نه عشاق جنگ، که عاشقان حاج‌قاسمیم و دلدادگان همه مجاهدان که برای زندگی و صلح و امنیت؛ برای خدا و برای آسایش خلق خدا می‌جنگند! آقای خاتمی! “می‌خواهم زندگی کنم” شعار ما و شعار همه این مردم است و مع‌الاسف، شما چند بار با تَکرارهای غلط‌تان، دست‌انداز گذاشتید روی زندگی ما و مردم و حتی… آری! حتی زندگی جناب نجفی! شما لطفا ناظر بر مفهوم مقدس “زندگی” فقط هیس!