دولت مدرن!

بیش از دو قرن از تاریخ مدرنیسم می‌گذرد. امروز سه کشور آمریکا، فرانسه و انگلیس به علاوه آلمان، عالی‌ترین نمونه شکل‌گیری «دولت مدرن» با مختصات علمی، فلسفی و حقوقی براساس مبانی اومانیسم است. با آن که امروز چهره دولت‌های مدرن در اروپا و آمریکا با فقر و فساد و تبعیض به‌ویژه تبعیض نژادی، زشت‌ترین چهره خود را با سرکوب مردم نشان می‌دهد، عده‌ای در تهران در حسرت رسیدن به «دولت مدرن» به عنوان یک آرزوی جدی لحظه‌شماری می‌کنند.(۱)
رؤسای جمهور آمریکا و اروپا نماد پررنگ شهوت و غضب را این روزها بر چهره دارند. آن‌ها بر طبل نظام سرمایه‌داری آنچنان می‌کوبند که حد یقفی برای «حرص» و «طمع» سرمایه‌داران و زراندوزان نمی‌دانند.
تشت رسوایی لیبرالیسم از بام تاریخ بشر افتاده است، اما عده‌ای در داخل هنوز این حرف هابرماس را تکرار می‌کنند که؛ «مدرنیته هنوز همه ظرفیت‌های خود را به فعلیت نرسانده و آینده‌ای روشن در انتظار آن است.»(۲)
این ظرفیت عظیمی که ارتش، گارد ملی و پلیس آمریکا در سرکوب مردم در ۵۰ ایالت آمریکا در نقض حقوق بشر و آزادی‌های فردی و اجتماعی از خود نشان می‌دهد،‌آیا نباید طرفداران هابرماس در ایران را ساکت کند؟
​​​​​​​این خشونتی که پلیس فرانسه و انگلیس در سرکوب مردم به کار گرفتند، نباید مدعیان لیبرال دموکراسی را در ایران از رو ببرد؟
می‌گویند؛ «ای‌کاش سوسیال دموکراسی شدنی بود؛ دریغا که نیست لذا به لیبرال دموکراسی با همه اشکالاتش و با کوشش در رفع آن‌ها باید دلخوش و پایبند بود». (۳)
نمی دانم از قبر سه گوشه مدرنیسم چه معجزه‌ای دیده‌اند که هنوز بر پنجره آرامگاه آن پارچه‌های فکری خود را دخیل می‌بندند.
از تاریخ مدرنیسم چه افتخاری جز کشتار بیگناهان و بیرون آمدن دو جنگ جهانی که میلیون‌ها انسان را به کام خود کشید، بیرون آمده است. امروز آن‌ها به مریدان خود هم رحم نمی‌کنند، آن‌ها را در خیابان با ضرب و شتم هر روز راهی خانه‌های خود می‌کنند.
از فلسفه مدرن چه مانده است جز مشتی تباهی و تبهکاری فکری و کوبیدن بر طبل مادی‌گری و به اسارت درآوردن روح انسان که می‌خواهد تا ابدیت و بی‌نهایت پرواز کند.
از علم مدرن چه مانده است جز انگیزاسیون عریان و تفتیش عقاید! چرا به جنگ باورهای مردم به شکلی جدید آمده‌ند و به باورپرسی و باورکاوی روی آورده‌اند و با خدا و اولوهیت اعلام جنگ داده‌اند.
از وعده‌های حقوقی «دولت مدرن» جز زانو نهادن بر گردن مردم و تنگ کردن فضای تنفسی انسان‌ها اعم از سفید و رنگین‌پوست چه مانده است؟
می‌گویند غرب از این بحران عبور می‌کند، چون جنبش‌های اجتماعی در غرب فاقد رهبری و فاقد ایدئولوژی رهایی‌بخش است. بر فرض این حرف، درست باشد. مشکل بحران هویت، ظهور آنارشیسم تهوع‌آور و فقر و فساد ناشی از آن را چگونه حل می‌کنند. سازمان فکری که غرب را روی پا نگه داشته است، فروپاشیده. هیچ فیلسوف سیاسی، هیچ متفکری از آنچه در غرب می‌‌گذرد راضی نیست و دفاع نمی‌کند. نمی‌دانم رهبران این جماعتی که به فرمان جورج سوروس در فتنه تیرماه ۷۸ و آشوب‌های سال ۸۸ به خیابان‌ها ریختند، چرا هنوز از ریخت «دولت مدرن» و یا «لیبرال دموکراسی» دفاع می‌کنند.
نظام سرمایه‌داری در ستیز مداوم با جوهره انسان و انسانیت می‌باشد و در برابر آزادی‌های حقیقی انسانی ایستاده است. بوی عفونت شهوت، غضب، حرص، طمع و تجاوز به حقوق انسان‌ها از سر و روی حکام آن‌ها می‌ریزد. شورای حکام آن‌ها در آژانس در سازمان ملل و در سازمان‌های جهانی دست تجاوز و تعدی به دولت‌های مستقل و ملت‌های بی‌پناه گشوده‌اند. دموکراسی،‌ آزادی و حقوق بشر را به سخره می‌گیرند. چه چیز قابل دفاعی در این جماعت وجود دارد که عده‌ای در داخل با هزینه رسوایی بی‌حد و حصر با آن همراهی می‌کنند؟
دفاع از «دولت مدرن» و «لیبرال دموکراسی» غرب بدون حتی اشاره‌ای به اینکه در آن بلاد چه می‌گذرد و بر مردم کتک‌خورده آن سامان در قاب دوربین‌های جهان چه آمده است.
توهین به شعور فکری و سیاسی مردم ما از یک طرف پررویی این جماعت است که آفتاب انقلاب اسلامی را در روز روشن انکار می‌کنند!
پی‌نوشت‌ها:
۱- اظهارات اخیر حجاریان در نقد تئوری ولایت فقیه
۲- مصاحبه عبدالکریم سروش با روزنامه اعتماد، ۳۱ خرداد ۹۹
۳- مصاحبه عبدالکریم سروش با روزنامه اعتماد، ۳۱ خرداد ۹۹

کاظم انبارلویی