چرا نمی توانیم شاد و خوشحال باشیم؟

اغلب ما در مورد خوشحالی و احساس خوشبختی اشتباه فکر می‌کنیم زیرا ما به گونه‌ای تربیت شده‌ایم که فکر می‌کنیم زندگی قرار است حس خوبی در ما ایجاد کند و به ما آموزش داده شده است که از انواع درد‌ها دوری کنیم، چون حوادث منفی باعث ایجاد احساسات منفی می‌شوند و احساسات منفی نباید هیچوقت تجربه شوند.

نتیجه این موضوع، ممکن است این باشد که ما از احساس درد، رنج ببریم و با بروز اولین نشانه‌های استرس خرد شویم، زیرا ما نمی‌توانیم احساسات خود را به درستی کنترل کنیم.

در حالی که برای رسیدن به خوشبختی موانعی وجود دارد امّا خبر خوب این است که این موانع، تا حد زیادی در کنترل ما هستند که در ادامه، به موانع رایج خوشبختی و چگونگی تغییر آن‌ها برای داشتن احساس بهتر نگاهی می‌اندازیم.

ترس

اگرچه‌ ترس ناشی از تغییر طبیعی است، اما غرق در بدبختی بودن، عادی نیست و از دلایل عمده آن می‌توان به ترس از ناشناخته‌ها، شکست و گفته‌های مردم اشاره کرد.

بیشتر افرادی که به مشاوران روانشناسی مراجعه می‌کنند ترس‌های مختلفی دارند به این صورت که یکی در کار خود باقی می‌ماند به این بهانه که این کاری است که والدینش برای تأمین هزینه‌های خانواده انجام داده اند و یا به روابط ناخوشایند ادامه می‌دهد، زیرا بهتر از تنها بودن است و در یک فعالیت متوقف می‌شود و تغییر نمی‌کند، زیرا از حرف‌های مردم، بعد از شکست خود می‌ترسد.

بیرون رفتن از منطقه امن جسارت می‌خواهد، اما منطقه راحتی شما نیز منطقه خطرناک شما است.

یکی از بزرگترین افسوس‌ها هنگام مردن، زنده ماندن با اما و اگر‌ها است که در رأس فهرست، ترس از انتقاد دیگران قرار دارد.

النور روزولت، همسر یکی از رئیس‌جمهور‌های آمریکا در این باره می‌گوید: «اگر بفهمید که دیگران خیلی کم در مورد شما فکر می‌کنند، دیگر هنگام انجام کاری استرس ندارید.»

 عزت نفس

کریستین نف، دکتر روانشناس می‌گوید: «در فرهنگ ما تقریباً این مسئله به یک واقعیت بدل شده است که برای شاد و سالم بودن باید از عزت نفس بالایی برخوردار باشیم، اما همانطور که اکنون تحقیقات نشان داده است، برای این که بتوانیم خودمان را به طور مداوم ارزیابی کنیم باید هزینه زیادی بپردازیم و مشکل اصلی این است که داشتن عزت نفس بالا نیاز به احساس خاص بودن و بالاتر از حد متوسط بودن هم دارد که این متوسط بودن عزت نفس در برخی از فرهنگ ها توهین تلقی می‌شود که در یک فرآیند مقایسه اجتماعی مشخص شد که برخی از افراد به طور مداوم سعی می‌کنند خودشان را بالا بکشند و دیگران را پایین نگه دارند.»

مشکل این است که وقتی عزت نفس ما بلغزد، همانطور که ناگزیر این اتفاق خواهد افتاد، احساسات منفی را درونی کرده و احساس اضطراب، افسردگی و بی‌لیاقتی می‌کنیم که باید در مقابل، مهربانی با خودمان را تقویت کنیم.

مهربانی با خود به معنای واقع‌بینانه دیدن خودمان است و این حس بسیار پایدار است، زیرا بر اساس ارزش ذاتی خود ما استوار است.

 پاداش خارجی

خوشبختی یک مسئله درونی است و اگرچه، یک ماشین جدید و سفر به اروپا می‌توانند زندگی را بهتر کنند، اما این مسائل، احساس خوشحالی موقت هستند.

گاهی اوقات، آنقدر در جستجوی خوشبختی از ذهن خود خارج می‌شویم که این مسائل بیرونی راه ما را به سمت خوشبختی و خوشحالی می‌بندند.

اگرچه بهترین تجارب زندگی از روابط خوب و محکم، تجربیات مثبت و خاطرات دوست‌داشتنی در زندگی ساخته می‌شوند و پرورش می‌یابند، اما کالا‌های مادی نمی‌توانند احساسات خوب را در ما به وجود آورند.

وقتی به این هدف برسم

 دنیا می گذرد و زندگی به زمان مناسب احترام نمی‌گذارد و انتظار برای آینده با اضطراب همراه است و بسیاری از افراد، خوشبختی خود را به زمانی در آینده موکول می کنند که همه چیز درست شود، اما غافل از این که، آن زمان هرگز فرا نمی‌رسد.

برخی معتقدند که خوشبختی را باید کسب کرد و اکنون رَنج به این معناست که فردا می‌توانیم به خوشبختی برسیم، اما حقیقت این است که شاید هرگز این اتفاق رخ ندهد.

مراجعه کننده های مطب روانشناسان معمولاً وقتی همه چیز را بازگو می‌کنند، اقدام به تخریب خود می‌کنند که نگرانی پیشگیرانه اگر هر زمان دیگری وجود داشته باشد اتلاف وقت است.

هنگامی که من کودک بودم، دائماً چشم به نقاط عطف زندگی داشتم: فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، زندگی مستقل، ازدواج، مسافرت، پدر شدن و غیره.

یک روز در ۲۰ سالگی بیدار شدم و فهمیدم که "آینده" را زندگی می‌کنم و با وجود نقاط عطف، همیشه موانعی وجود داشت.

هنگامی که یک چالش برطرف شد، چالش دیگر درب خانه‌ام را زد و این تحقق مرا مجبور به واقعیت ناقصی کرد که در غیر این صورت اینجا و اکنون شناخته می‌شود.

گرفتار شدن در بازی فردا بسیار آسان است، در حالی که لحظات ارزشمند امروز در حال گذشتن هستند.

 افکار منفی

یک درس مهم روانشناسی، یادگیری این است که افکار ما، احساسات ما را شکل می‌دهند امّا باید  باور کنیم که همیشه نمی‌توانیم به احساسات خود کمک کنیم و ممکن است افکار منفی در روند تفکر ما ریشه بدوانند.

یکی از بهترین راه‌های مبارزه با تفکر منفی مزمن مراجعه به یک روانشناس است، زیرا یک درمانگر ماهر به شما کمک می‌کند تا فرآیند‌های فکری خود را کشف کنید و بتوانید این افکار را بررسی کرده و با آن‌ها برخورد کنید.

به عنوان مثال، ممکن است هنگام خواندن "مراجعه به یک درمانگر" فکر‌های مختلفی را تجربه کرده و شاید در گذشته تجربه مشاوره منفی داشته‌ باشید یا به سرعت فکر کرده باشید که " اگر دوباره اینجا بروم، فکر کنند که من دیوانه هستم و باید درمان شوم."، یا افکار دیگری به ذهنتان خطور کند که باعث ایجاد ارتباط منفی شده‌ باشند.

اگر بار‌ها به همان افراد و موقعیت‌ها واکنش نشان می‌دهید، احتمالاً افکار شما مانع راه شما می‌شوند.

برای کشف این افکار، باید روش درمانی تحت عنوان درمان شناختی رفتاری را  امتحان کرد.

 مقایسه

آیا تا به حال در اینستاگرام گشته‌اید و با خودتان فکر کرده اید که " اگر  زندگی من مثل فلانی بود، من واقعاً خوشحال می‌شدم"؟

ما به طور دائم به خودمان یادآوری می‌کنیم که در آینده، نمونه بهتری از خودمان منتظر ما است و در حقیقت، ما در شبکه‌های اجتماعی در حال مشاهده واقعیت های ویرایش شده هستیم.

به عنوان مثال، در حین نوشتن این مقاله با این انگیزه دست و پنجه نرم می‌کردم. بنابراین، بیرون رفتم و شروع به عکس گرفتن برای ارسال در شبکه‌های اجتماعی کردم و باید اعتراف کنم، هنگامی که خودآگاهی خود را بررسی کردم، بیشتر از این که برای مخاطبانم ارزش قائل شوم بیشتر به دنبال پیروی از همسالان خود بودم.

به جای احساس سپاسگزار بودن از اینکه می‌توانم برای سایت‌های جالب مانند هافینگتون پست و PsychologyToday بنویسم، بیشتر دنبال خوانندگان، لایک‌های بیشتر، قلب‌های بیشتر و اشتراکات بیشتر می‌گشتم و به همین دلیل، می‌توان نتیجه گرفت که مقایسه واقعاً دزد شادی است.

 زندگی کردن در گذشته

این غم‌انگیز است که در یک چرخه بی‌پایان، در تکرار روز‌های زیبای زندگی خود گیر کرد وهمانطور که گفته می‌شود، گاهی "جوانی در جوانان هدر می‌رود. "

آنچه که در مورد گذشته وجود دارد این است که اگر همه ما به عقب بر می گشتیم، می‌توانستیم قطعات ناخوشایند را تغییر دهیم اما پشیمانی از آنچه انجام داده‌ یا نداده ایم، بی فایده است، زیرا در آن زمان شخص دیگری بوده ایم و علاوه بر این، ما دائما در حال پیشرفت هستیم.

حد و مرز نامشخص

مرز‌های سالم، رمز خوشبختی هستند و بدون داشتن طرحی برای اینکه چه کسی هستیم و یا نیستیم و در زندگی خود، چه کسی و چه چیزی را  می‌خواهیم، به سادگی نمی‌توانیم زمان و انرژی عاطفی خود را مدیریت کنیم.

به عنوان مثال، فرض کنید شما و خانواده‌تان برای دیدن پدر و مادر خود به منزل آن ها رفته اید و پس از شام، با وجود شیطنت های فرزندان شما، مادرتان نمی خواهد که به منزلتان برگردید.

وقتی مادر، مرز‌هایی را تحت تأثیر قرار می‌دهد که بر خانواده شما تأثیر منفی می‌گذارد، محکم بمانید و در کمال ادب و احترام بگویید: "برای تمامی لطف و زحمت های شما سپاسگزاریم و خیلی خوش گذشت ، اما همانطور که قبلاً اشاره کردم، ساعت ۸ شب است و ما باید به خانه برگردیم. "

مادرتان ممکن است مرز‌ها را به عنوان یک چالش ببیند، اما شما در کمال ادب و احترام، سرِ حرف خود بمانید.

 غفلت از شکرگزاری

دلایل زیادی وجود دارد که ما باید قدردانی را به صورت روزمره درآوریم و برای این منظور، تحقیقات نشان داده است که شکرگزاری تأثیرات مثبتی بر سلامتی ما دارد.

وقتی در آنچه نداریم، غرق می‌شویم، انرژی احساسی خود را هدر می‌دهیم، زیرا تمرکز بر روی کاستی‌ها و ندیدن نعمت‌هایی که داریم خوب نیست.

سعی کنید هر روز به سه چیز فکر کرده و برای داشتن آن‌ها سپاسگزار باشید و برای خود، یک دفتر خاطرات سپاسگزاری مشخص کنید.

اگرچه این اقدامات کوچک فقط چند دقیقه به طول می‌انجامند، اما تفاوت دیدگاه و احساسات مثبت می‌توانند تفاوت زیادی ایجاد کنند.

 فراموش کردن فرآیند

گاهی اوقات، ما زندگی را سخت می‌گیریم، اما باید بدانیم که خوشبختی، وسیله‌ای برای رسیدن به هدف نیست، زیرا هیچ مقصد خاصی برای خوشی وجود ندارد.

مطمئناً، ما لحظات شاد و خاطرات سعادتمندانه‌ای را تجربه کرده و وقتی نگاه محدود خود به خوشبختی را رها می‌کنیم، می‌پذیریم که زندگی مملو از فرورفتگی است و جا‌هایی جریان می‌یابد که بعضی روز‌ها عالی است، بعضی دیگر روز‌های خوب و بعضی دیگر بد و این مسئله اشکالی ندارد، زیرا پرورش شادی به همان اندازه که در آغوش گرفتن زیبایی در لحظات روزمره است، کنار آمدن با مشکلات نیز هست.