جنگ 19 ساله و رویکرد حکیمانه ایران

نومحافظه‌کاران آمریکایی وقتی به دو همسایه شرقی و غربی ایران لشکرکشی کردند، گفتند این آغاز « جنگ جهانی چهارم » است که ده‌ها کشور اسلامی از جمله ایران را هدف گرفته است. همچنین در پی جنگ‌های نیابتی ‌تروریست‌ها در عراق و سوریه که تا پشت مرزهای ایران پیش آمد، هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق آمریکا و موشه یعلون وزیر جنگ وقت اسرائیل تأکید کردند این جنگ، «جنگ جهانی سوم» است. هدف اصلی هر دو جنگ به فاصله 15 سال، محاصره و نابودی ایران بود. اگر این جنگ‌ها را دولت جمهوری‌خواه بوش آغاز کرد، دولت دموکرات اوباما همان را به شکلی پیچیده‌تر و در اوج مذاکرات هسته‌ای با ایران ادامه داد. دولت ‌ترامپ، وارثدو دولت قبلی بود. هر سه دولت اگرچه یکدیگر را به‌خاطر ارتکاب این جنگ‌ها سرزنش کرده‌اند، اما همان پروژه جنگی را به‌روز‌رسانی و تداوم بخشیده‌اند. بنابراین اولین نتیجه‌ای که باید از روند تحولات20 سال گذشته بگیریم، این است که جنگ‌های مذکور انتخاب ما نبود تا بخواهیم استقبال یا نکوهش کنیم؛ تحمیل بود و امنیت ما و منطقه ما را هدف گرفته بود.

برخی افراطیون مدعی اصلاح‌طلبی، در قبال این رویکرد جنگی آمریکا، دائما واکنش‌های افراطی و تفریطی نشان داده‌اند. برخی از بزرگان این طیف، سی سال قبل وقتی صدام به کویت حمله کرد و با آمریکا درگیر شد، مدعی شدند صدام همان خالد بن‌ ولید است و باید کنار او با آمریکا جنگید! البته نظام، این توهم غلط را رد کرد.

یک دهه بعد هم وقتی آمریکا به افغانستان حمله کرد، برخی از همین‌ها در مجمع روحانیون و سازمان مجاهدین (انقلاب) مدعی شدند باید در کنار طالبان وارد جنگ با آمریکا شویم! در عین حال و در مقابل این نگاه افراطی، دولت مدعی اصلاحات، رویکردی تفریطی پیشه کرد و سرگرم چراغ سبز دادن برای مذاکره و تعامل و شراکت با آمریکا شد. وقتی سازمان ملل در بیانیه‌ای سال 2001 را «سال گفت‌وگوی تمدن‌ها» نام نهاد، تصور این شد که آمریکا موافق ایده تعامل است. اما آمریکا در همین سال، به افغانستان حمله کرد و عجیب اینکه دولت اصلاحات به دشمن برای تسریع در پیروزی یاری رساند! خاتمی ‌و وزیر خارجه او از اینکه آمریکا، کمک‌شان را با گذاشتن ایران در لیست محور شرارت جبران کرد، گلایه کردند. روند تحولات نشان داد ایران در این جنگ تحمیلی نمی‌تواند به دشمن اعتماد کند یا منفعل باشد. بلکه باید به بسیج ملت‌های منطقه برای تشکیل جبهه مقاومت یاری رساند تا امنیت به منطقه برگردد. این تجربه تاریخی، از ارکان تشکیل‌دهنده سیاست خارجی ما است.

اخیرا یک روزنامه زنجیره‌ای، ضمن تحریف واقعیت‌ها نوشت «حکومت عراق، محصول نهادهای بین‌المللی است و نه مبارزه مردم عراق... موضع رسمی ایران، پرهیز از تقابل با آمریکا در عراق است. شاهد ماجرا، حمایت ایران از الکاظمی به‌عنوان نخست‌وزیر است. اغلب نیروهای سیاسی نزدیک به ایران در عراق نیز طرفدار این دیدگاه هستند... برخی نیروها در عراق نگاه متفاوتی دارند. نگاه افراطی شیعه‌گری و ضدآمریکایی آنان موجب می‌شود که برای به‌هم زدن این بازی کوشش کنند و این مجموعه در ایران نیز هم‌‌پیمانانی دارند».

 (این روزنامه و نویسنده‌اش، همان هستند که مدتی قبل منطبق با نقشه مشترک آمریکا برای عراق و لبنان و ایران، خواستار استعفایآقای روحانی شده بودند!). چرا باید نقش مبارزه مردم عراق در تاسیس نظام سیاسی جدید انکار گردد، یا ادعا شود سیاست ایران، حتی با وجود ‌ترور سبعانه سردار سلیمانی، همسویی با آمریکاست؟!

تحولات عراق در دو دهه اخیر، بسیار فراز و نشیب داشته، اما مهم است که در یک ارزیابی روندی، بررسی کنیم عراق از کجا به کجا رسیده و آمریکا و ایران، هر یک چه رویکردی داشته‌اند؟ ایده‌آل آمریکایی‌ها، قبضه قلدرانه حکومت پس از‌ اشغال بود. به همین دلیل هم بی‌تعارف، جی‌ گارنر و پل برمر را به‌عنوان حاکم گماشتند. اما این کار، با اعتراض مرجعیت و مردم مواجه شد. در مقابل، نگاه جمهوری اسلامی، احترام به رای و انتخاب مردم عراق بود. این نگاه مشروع در حالی بر نقشه آمریکا چیره شد که «دانیل پایپز» مشاور بوش (مدیر اندیشکده میدل ایست فروم) خرداد 1382 در نشریه نیویورک‌پست هشدار می‌داد «اگر اجازه برگزاری انتخابات را در عراق بدهیم، به احتمال قوی، طرفداران ایران و فرزندان معنوی آیت‌الله خمینی روی کار خواهند آمد. چند میلیون نفر در شهر کربلا، شعاره «نه آمریکا، نه صدام، آری به اسلام» سر دادند.

هر روز تعداد بیشتری از مردم با این شعارها موافق می‌شوند و این عواقب ناخوشایندی را برای ما خواهد داشت. آری به اسلام، یعنی آری به اسلام مبارزی که پیام خمینی در آن نهفته است. صدام با همه عیب‌ها، یک حسن داشت و آن دیکتاتوری و سرکوب بود. ما باید دست‌کم به مدت 10 سال، مدل حکومت نظامیان در ‌ترکیه را به اجرا بگذاریم».

او هفت سال بعد در روزنامه جروزالم‌پست نوشت: «طغیان‌ها از مراکش تا جنوب خاورمیانه، در متن یک شطرنج منطقه‌ای و جنگ سرد تعریف می‌شوند. در یک سوی جنگ، بلوک مقاومت به رهبری ایران (با حضور لبنان و سوریه و غزه) قرار دارد که در پی تغییر نظم فعلی به نظم مبتنی بر اسلام و مقاومت در مقابله با غرب است. جبهه دیگر، طرفداران حفظ وضع موجود، از جمله عربستان و اسرائیل هستند».

جمع‌بندی هزینه - فایده آمریکا در‌ اشغال عراق را باید در چند خط زنجموره ‌ترامپ خواند: «خیلی غم‌انگیز است؛ هفت ‌تریلیون دلار در خاورمیانه هزینه کنی، اما برای رفتن به آنجا ناچار باشی سفرت را فوق‌العاده مخفی نگه ‌داری؛ هواپیما‌های اسکورت دور و برت باشند و هر کاری بکنی تا سالم به مقصد برسی... قبل از فرود آمدن در عراق، تمام چراغ‌‌های هواپیما را به دلایل امنیتی خاموش کردند. فکرش را بکنید! ما هفت ‌تریلیون دلار خرج کردیم و نمی‌‌توانیم با چراغ‌ روشن واردش شویم! چقدر بد است». این سرشکستگی به شکل اتوماتیک پدید آمد یا حاصل تدبیر ایران در احترام و اتحاد ملت‌های مسلمان منطقه بود؟

گزینه آمریکا پس از ناکامی ‌در‌ اشغال، احیای حزب بعث و سایر طیف‌های مرتجع، از طریق ‌تروریسم داعش بود که تا مرز اعلام تاسیس حکومت هم پیش رفت. اما اعلام جهاد علیه داعش، دومین ضربه مرجعیت به‌ اشغالگران بود که موجب شد گروه‌های مقاومت مردمی ضرورت پیدا کند. بسیج‌کننده میدانی، فرماندهانی بودند که در مقابل جنایات صدام، دوشادوش هم جنگیده بودند: حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس. وقتی جنگ جهانی سوم رو به پایان بود، مجله‌نیوزویک، عکس صفحه اول خود را به «ژنرال سلیمانی» اختصاص داد و نوشت: «او ابتدا با آمریکا جنگید. اینک در حال له کردن داعش است». مهرماه 96، سردار سلیمانی از پایان عمر داعش تا کمتر از سه‌ماه دیگر خبر داد. همین‌طور هم شد و آن سال، با نابودی دومین پروژه بزرگ صهیونیسم مسیحی به پایان رسید. ۲۲ اردیبهشت ۹۷، چهارمین انتخابات پارلمانی عراق بعد از سرنگونی صدام برگزار شد و به پیروزی بزرگ دیگری برای «ائتلاف ضد‌ اشغالگری و ‌تروریسم» انجامید.

عراق اما اوایل مهر 98، شاهد التهابات خیابانی بود. اعتراض به نابسامانی اقتصادی و فساد، به سرعت، به آشوبی خشونت‌طلبانه تغییر ماهیت داد. بانیان گرفتاری‌های دامنه‌دار ملت عراق سعی داشتند سوار بر موج نارضایتی، ناکامی‌های دو جنگ را جبران کنند. حزب بعث از سال ۱۹۶۸ که با کودتا بر عراق حاکم شده و به مدت 35 سال حاکم بلامنازع بود. صدام، خسارت‌های جنگ را به ملت ایران و عراق تحمیل کرد. آمریکا، از این حمله حمایت کرد اما هنگامی ‌که صدام متعرض کویت شد، جنگ با آمریکا کلید خورد. این چند جنگ، موجب ویرانی زیرساخت‌های عراق و نابودی درآمدها ظرف 4 دهه شد. آمریکا و عربستان، به‌عنوان حامیان صدام، القاعده، داعش و سایر گروه‌های  ‌تروریستی، متهمان اصلی نابودی اقتصاد عراق هستند. خیانت بعدی آمریکا، غارت بخشی از درآمد نفت عراق، به‌عنوان هزینه جنگ بود. با این همه، سران آشوب اکتبر 2019 آدرس غلط می‌دادند. «رغد» دختر صدام به همراه بقایای حزب بعث و داعش، مشغول فتنه‌انگیزی بودند. انتقام از اسلام، آشکارا در پیام‌های دعوت به آشوب به چشم می‌خورد: «ای عراقی‌ها، بت‌های دینی را بشکنید. مرجعیت را به‌خاطر تایید اسلامگراها بازخواست کنید. به هیچ جریان دینی اجازه مداخله ندهید. تصاویر همه روحانیون را در خیابان بسوزانید». پلاکاردی در دست برخی آشوبگران دیده می‌شد که نوشته بود «نمی‌توانید[در اربعین] به سمت کربلا راهپیمایی کنید».

اوضاع برای چند ماه متشنج شد. بروز برخی غفلت‌ها و اختلافات در میان اکثریت سیاسی پیروز در انتخابات، موجب شد عادل عبدالمهدی که نقشی در نابسامانی‌های موجود نداشت، آذر 98 به‌خاطر مصالح بزرگ‌تر، از نخست‌وزیری کناره‌گیری کند. عراق برای قریب پنج ماه فاقد نخست‌وزیر ماند. ‌ترجیح جمهوری اسلامی ایران بر خلاف آمریکا که هرج و مرج و زدن زیر میز دموکراسی و قانون بود، ثبات و امنیت عراق بوده است. بنابراین بیشترین کمک را برای همدلی گروه‌های سیاسی به خرج داد و سرانجام پس از اعلام اسامی‌ متعدد، مصطفی الکاظمی‌ به‌عنوان فرد مرضی‌الطرفین همه طرف‌های عراقی معرفی شد. با تدبیر انجام‌گرفته، آشوب که بدیل جنایات داعش بود، امکان تداوم نداشت. الکاظمی ‌که ۱۷ اردیبهشت امسال رای اعتماد گرفت، «مکلف» به برگزاری انتخابات پارلمانی است و موعد آن را ششم ژوئن (16 خرداد ۱۴۰۰) اعلام کرده است. با تدبیر طیف‌های مقاومت، چه در عراق و چه در لبنان، اکثریت پارلمانی همسو تا انتخابات بعدی و تعیین دولت جدید محفوظ مانده است.

در این میان، جنایت علیه دو فرمانده بزرگ مبارزه با ‌تروریسم در منطقه (شهیدان سلیمانی و ابومهدی مهندس)، حساب جداگانه‌ای دارد که باید تماما از سوی آمریکا تادیه شود. تاوان این جنایت، اولاً انتقام از یکایک عاملان آن و ثانیاً اخراج‌ اشغالگران است. این مطالبه، منحصر به جمهوری اسلامی نیست بلکه تمام فرزندان مقاومت در منطقه، خود را مقیّد به انجام آن می‌دانند. ‌تروریست‌ها در حالی در فرودگاه بغداد مرتکب جنایت شدند، که سردار سلیمانی مهمان رسمی ‌مقامات عراقی بود. حق با سناتور کریس مورفی بود که به CNN گفت: سلیمانی «شهید» می‌تواند برای آمریکا، خطرناک‌تر از سلیمانی زنده باشد. عراق پس از آن جنایت، برای آمریکایی‌ها به مراتب ناامن‌تر از گذشته شده است. به همین دلیل هم بود که پارلمان برآمده از رای مردم، به فاصله دو روز پس از جنایت، اخراج نیروهای آمریکایی از خاک عراق را تصویب کرد. این، یک تحقیر و تودهنی دیگر به‌ اشغالگران بود. اخراج آمریکا، هم موضع ایران و هم مصوبه رسمی ‌پارلمان عراق است. جنایت مذکور سبب شد خون ملت عراق به جوش آید و آن تظاهرات ضدآمریکایی کم‌سابقه و چند میلیونی در بغداد شکل بگیرد.

شهیدان سلیمانی و ابومهدی، به سالار شهیدان(ع) اقتدا کردند؛ امامی ‌که در زیارت اربعین و درباره عظمت حماسه او به پروردگار متعال عرض می‌کنیم «و بَذلَ مُهجَتـهًْ فیکَ لیَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالهًْ وَ حَیرَهًْ الضـَلالهًْ؛ و جانش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از نادانی، سرگردانی و گمراهی نجات دهد». این، خون جاری و همیشه جوشان خداست و مطالبه انتقام او، تا کندن ریشه مستکبران متوقف نخواهد شد.

  محمد ایمانی