به گزارش افکارنیوز به نقل از کیهان ، عباس عبدي كه پس از علني شدن بن بست فتنه سبز، ژست منتقد سرسخت اين جريان را به خود گرفته، در تحليلي نوشت: اگر كسي يا كساني به راهبرد اصلاحات انتقاد اصولي دارند و آن را ناكارآمد و ضعيف و يا شكست خورده مي دانند بايد به تبعات چنين اعتقادي نيز ملتزم باشند. اولين نتيجه اين اعتقاد اين است كه بايد تا حدي منتظر بمانند كه راهبرد بديلي شكل گرفته و مورد پذيرش مجموعه اي از نيروها واقع شود كه اين كار نيازمند زمان است...

نتیجه دیگر این که هر راهبردی اقتضائات و لوازم خود را دارد، و به قول معروف شترسواری دولا دولا وجود ندارد. نمی توان با رودربایستی و تعارف، و حالا ببینم چه می شود، راهبردهایی ترکیبی را برگزید، یک بار به میخ زد و یک بار هم به نعل. این بدترین اقدامی است که برای یک کنشگر سیاسی قابل تصور است. سکوت کردن و کنار کشیدن به چنین رفتارهای ناپایدار و مذبذب، ترجیح دارد.

بنابراین اگر فرد یا افرادی معتقدند که راهبرد اصلاحات به واسطه نارسایی های ذاتی آن یا حداقل در مواجهه با شرایط جدید به بن بست رسیده و شکست خورده است، بناچار باید تبعات پیش گفته را بپذیرند و براساس آن عمل نمایند.


وی که در دوره حاکمیت اصلاح طلبان شعار خروج از حاکمیت می داد، اکنون می نویسد: به نظر بنده، راهبرد اصلاحات که از سال ۱۳۷۶ مجال بروز عملی پیدا کرد، کماکان برای ایران معتبر و کارآمد است و تناقضات آن از هر راهبرد بدیل دیگری بسیار کمتر است. ولی نارسایی و عدم موفقیت آن بیش از آن که محصول اشکالات درونی این راهبرد باشد، ناشی از نادیده گرفتن اصول حاکم بر آن و نیز نارسایی های ناشی از مجموعه هدایتگر این راهبرد بوده است.


همزمان با این نوشته رضا علیجانی از اعضای فراری و پاریس نشین گروهک ملی - مذهبی(نزدیکترین گروه اپوزیسیون ضد انقلاب با حزب مشارکت) در تحلیلی خواستار این شد تا سه طیف مخالفان شامل «اصلاح طلبی، براندازی و مطالبه محوری» در نقطه انتخابات به تفاهم برسند و با یکدیگر هم افزایی کنند.
عمار ملکی پسر محمد ملکی نیز در نوشته مشابهی مدعی شده مسئله «اصلاح طلبی» یا «انحلال طلبی» نیست بلکه باید با مطالبه محوری میان این دو را جمع کرد. اما او نیز مانند رضا علیجانی توضیح نداده که جمع «وفاداری به یک نظام» با «اراده براندازی آن» - اجتماع محال نقیضین - چگونه ممکن است مگر این که بپذیریم تابلوی وفاداری به نظام(داعیه اصلاح طلبی) صرفا پوششی برای پیشبرد گزینه دوم و اصلی یعنی براندازی است.


با اين وصف، دفاع عناصر تندرويي نظير عباس عبدي كه تا مرز دعوت به عبور از قانون اساسي و خروج از حاكميت پيش رفت واجد معاني قابل توجهي است از جمله اين كه اولا قطعا فتنه سبز به بن بست رسيده و هزينه هاي راهبردي بي سابقه اي به محافل متولي آن از جمله اصلاح طلبان تحميل كرده است. ثانيا ميل دوباره به بازسازي راديكاليسم و ساختارشكني در پوشش احياي شعار اصلاح طلبي وجود دارد منتها با اين تفاوت كه عنوان اصلاح طلبي به اعتبار عملكرد قاطبه سران آن در فتنه سبز، اسم بلامسما بلكه دال بر مصاديق ناقض مفهوم اصلاح طلبي شده است. با اين وصف اولين شرط احياي اين عنوان همان طوري كه عبدي نيز اذعان مي كند كنار نهادن شترسواري دولا دولا و تاكتيك يكي به نعل و يكي به ميخ است. به عبارت ديگر فاصله اصلاح طلبي با ساختارشكني و آشوب و براندازي آن قدر عميق و روشن شده كه اصطلاحا نتوان نماز را با علي(ع) خواند و ناهار را با معاويه خورد!