وقتی شاخه زیتون زمین افتاد

​«از شما تقاضا می‌کنم به مردم ما کمک کنید از تبعیدگاه اجباری خود که به وسیله فشار اسلحه، ظلم و ستم و بیداد به آنها تحمیل شده به میهن خویش باز گردیم... در موطن ملی خود آزادانه و با عزت زندگی کرده و از مزایای زندگی به عنوان ملتی واحد بهره‌مند شویم... از شما تقاضا می‌کنم، یاری می‌طلبم که مردم ما را به استقرار حاکمیت ملی و مستقل همراهی کنید. امروز من آمده‌ام با یک شاخه زیتون در یک دست و تفنگ رزمنده راه آزادی در دست دیگر، کاری نکنید که شاخه زیتون از دست من رها شود. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد. نگذارید شاخه زیتون از دست من به زمین افتد»؛ اینها جملات پایانی سخنرانی مفصل یاسر عرفات در نشست عمومی سازمان ملل سال 1353 است.

علی‌رغم نمایش کمیک عرفات، اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها بهتر از هر کس دیگری می‌دانستند که جلد اسلحه عرفات خالی است و میان دو دست این مرد فلسطینی فرقی نیست و اگر شاخه زیتونش بر زمین افتد هم اتفاقی نمی‌افتد. نهایتاً خم می‌شود و دوباره آن را برمی‌دارد و تکان می‌دهد. همین‌طور هم شد و این روند تسلیم و سازش در نهایت به قرارداد خفت‌بار اسلو رسید که خود سرآغاز دور تازه‌ای از تحقیر و تضییع حقوق فلسطینی‌ها شد.

سخنرانی عرفات در حالی انجام شد که رژیم اسرائیل یک سال قبل از آن، در چهارمین جنگ خود با اعراب (جنگ یوم کیپور 1973) نیز پیروز شده بود. تا آن زمان صهیونیست‌ها در جنگ 1948، جنگ کانال سوئز 1956، جنگ شش روزه 1967 و بالاخره جنگ یوم کیپور پیروز شده بودند و کار بجایی رسیده بود که حتی اعراب نیز باور کرده بودند ارتش اسرائیل شکست‌ناپذیر است. این تصور باعث شد تا نابودی رژیم جعلی اسرائیل به آرزویی محال و دست نیافتنی تبدیل شود و ایده مبارزه با آن کم کم جای خود را به پذیرش این رژیم به عنوان واقعیتی غیرقابل‌انکار و ایده مذاکره و سازش بدهد.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران نقطه عطف و آغازین برگشتن ورق در پرونده فلسطین بود. در حالی که وادادگان و سازشکاران روز به روز و بیش از پیش در گرداب تسلیم فرو می‌رفتند، به موازات آن جریانی شکل گرفت که مقاومت را سرلوحه فکر و اقدام خود قرار ‌داده و می‌دانست با شاخه زیتون نمی‌توان گله کفتار را رام کرد.

عقب‌نشینی نیروهای اسرائیل از جنوب لبنان در سال 2000 اولین ثمره این نهال بود و البته تا تنومند شدن آن راهی دراز در پیش بود. جنگ 33 روزه لبنان در سال 2006 نقطه عطفی در این میدان بود. هیمنه ارتش تا بن‌دندان مسلح اسرائیل به دست حزب‌الله در هم شکست و جهان اسلام برای نخستین‌بار طعم شیرین پیروزی در برابر صهیونیست‌ها را چشید. ارتش اسرائیل دیگر آن ارتش شکست‌ناپذیر و همیشه پیروز نبود. خاورمیانه جدید متولد شده بود اما نه آن خاورمیانه‌ای که آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها نقشه‌اش را کشیده بود و انتظارش را داشتند. دو سال بعد صهیونیست‌ها به غزه یورش بردند و این‌بار نوبت فلسطینی‌های غزه بود که در جنگی 22 روزه پوزه اسرائیل را به خاک بمالند و نتیجه مقاومت را لمس و کاری کنند که چندین کشور عربی با ارتش‌های منظم و یال و کوپال و ادعا نتوانسته بودند از عهده آن برآیند و جز خفت و ناامیدی دستاوردی نداشتند. جنگ 8 روزه سال 2014 میخ آخر را به تابوت رؤیای شکست‌ناپذیری اسرائیل کوبید.

خیال خامی است اگر کسی در تحولات اساسی منطقه میان آمریکا و اسرائیل تفاوتی قائل باشد. پیروزی‌های چهارگانه رژیم اسرائیل در جنگ‌های قرن بیستم، پیروزی آمریکا نیز بود و اساساً با حمایت همه‌جانبه واشنگتن در ابعاد مختلف به‌دست آمد. اگر قرن بیستم قرن پیروزی‌های صهیونیسم و متحدانش بود، قرن بیست و یکم صحنه زوال و شکست آنهاست. علاوه‌بر آنچه گفته شد، محور عبری-عربی به طور مشخص در چهار جبهه شکست‌های مفتضحانه‌ای را پذیرا شده است؛ سوریه، عراق، یمن و بالاخره معامله قرن.

سوریه اولین و اصلی‌ترین این معرکه‌ها بود که برخی تحلیلگران به درستی از آن به عنوان جنگ جهانی کوچک یاد می‌کنند. آمریکا، اسرائیل، اروپا و برخی کشورهای مرتجع و وابسته منطقه به همراه ترکیه تمام سعی و تلاش خود را کردند تا سوریه را از زنجیره مقاومت حذف کنند. برنامه‌ آنها از براندازی نظامی تا تجزیه سوریه با قوت و قدرت پیگیری شد و کار به جایی رسید که عده‌ای از سیاسیون در تهران می‌گفتند کار سوریه و بشار اسد تمام است و جمهوری اسلامی باید به فکر دوران پسااسد باشد. اما این‌بار نیز مردانی از جنس مقاومت و ایمان صحنه تاریخ را تغییر دادند و بااذن الله کاری کردند که روی کاغذ و با محاسبات معمول، ناممکن می‌نمود.

صحنه‌ای که قرار بود به حذف سوریه و شکستن کمر محور مقاومت تبدیل شود، برعکس شد و امروزه، اسرائیل با مخاطرات جدید و مرگباری رو‌به‌روست. حزب‌الله که تا آن روز فقط تجربه جنگ چریکی و در مقیاسی محدود را داشت، اینک به نیرویی تبدیل شده است که می‌تواند همزمان در چند جبهه دست به عملیات‌های بزرگ بزند. اسرائیلی‌ها بهتر از هرکسی می‌دانند که حزب‌الله پیش از جنگ سوریه و پس از آن تفاوت‌های عمده و تعیین‌کننده‌ای دارد. روی زمین هم نه‌تنها تهدید نظام سوریه برای اسرائیل تمام نشد-که شاید اساساً پیش از آن تهدید مستقیم و فوری نبود- بلکه جبهه‌ای جدید مقابل صهیونیست‌ها باز شد تا این رژیم جعلی بیش از پیش در محاصره قرار گیرد.

عراقی که قرار بود به سه کشور کوچک و ضعیف تجزیه شود محل تولد حشد‌الشعبی به عنوان بخشی از ارتش جهانی مقاومت شد. نیرویی که علاوه‌بر پاسداری از امنیت کشور و مردم خود می‌تواند به یاری سایر بلوک‌های مقاومت نیز شتافته و خود را به مرزهای سرزمین‌های اشغالی نیز برساند و در وقت لزوم به ماموریت خود عمل کند.

یمن نیز که گمان می‌رفت ضعیف‌ترین حلقه از محور مقاومت است و ظرف یکی دو هفته می‌توان نسخه‌اش را پیچید، با پایمردی و مجاهدت رزمندگان انصارالله نشان داد نه تنها چنین نیست بلکه شاید بتوان آن را یکی از قوی‌ترین و مستحکم‌ترین قطعات این زنجیره دانست. ضرباتی که مجاهدان یمنی در این سال‌ها به دوستان اسرائیل وارد کرده‌اند، چنان بی‌نظیر و خردکننده بوده است که حتی آمریکایی‌ها را نیز به عنوان سپر آل‌سعود، تحقیر کرده است. شکست خوردن از فقیرترین و مظلوم‌ترین مردمان منطقه، آخرین چیزی بود که آمریکا، اسرائیل و آل‌سعود گمانش را می‌کردند.

معامله قرن محصول این شکست‌هاست. نمایشی برای پوشاندن تحقیرها و سیلی‌های محکمی که برق از چشم جبهه مقابل ربوده است. پس باید حیله‌ای می‌ساختند. این توطئه، تنها نقاب را از صورت متحدان قدیمی صهیونیست‌ها در منطقه برداشت و با فرونشاندن غبارها، چهره دوستان و دشمنان واقعی فلسطین را آشکار کرد.

البته که این پیروزی‌ها و دستاوردهای تاریخی و بی‌نظیر بی‌هزینه نبوده است. چه بسیار مبارزانی که در این راه از جان خویش گذشتند و مرد اول میدان و سر‌سلسله آن مجاهدان راه حق و آزادی فلسطین کسی نیست جز حاج قاسم سلیمانی که حتی دشمنانش نیز اعتراف می‌کنند که او آینده غرب آسیا را رقم زد و وعده پیروزی نهایی را با خون خویش امضا کرد. شاخه‌های زیتون باشد برای ترسوها و آنانکه اهل ذلت‌اند. پرچم پیروزی در دستان ماست.

به قول نبیل ابو عبدو، شاعر لبنانی؛

دریا و دشت و رودخانه برای ماست

و چگونه در برابر آتش، مذاکره و معامله کنم

مقاومت خواهم کرد

محمد صرفی