جنگ اوکراین و نابودی رؤیای «اروپای مستقل»

« جنگ ، حافظ فضایی است که جامعه مبتنی بر طبقه‌بندی سلسله مراتبی به آن نیاز دارد. جنگ حالا دیگر تبدیل به یک امر داخلی شده است. جنگ به راه می‌افتد تا ساختار جامعه دست نخورده باقی بماند».

این گفته «جورج اورول» در کتاب «1984» را می‌توان برای تحلیل روابط آمریکا و اروپا در فضای امروز بین‌الملل به کار برد. جنگ در اوکراین ، همان فضایی را که آمریکا به دنبالش بود تا بتواند اتحادیه اروپایی را مدیریت کند، برایش به ارمغان آورد. این فضا، یعنی حفظ سلسله مراتب موجود در جامعه غربی، دستاورد بزرگی برای دولت بایدن و رهبری و مدیریت ایالات متحده در دنیا بویژه در مقابل اتحادیه اروپایی بود؛ این نکته‌ای است که کمتر در رسانه‌های غربی به آن توجه می‌شود اما این روزها که شکست شدید مکرون در پیشبرد اهداف و برنامه‌های سیاست خارجی‌اش در دوران ریاست بر اتحادیه اروپایی را شاهد هستیم، می‌توان کم‌کم آن را در رسانه‌ها مشاهده کرد. 

قبل از آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین (یعنی یک کشور حوزه اروپای شرقی)، مهم‌ترین موضع اروپا در مقابل آمریکا، تلاش برخی رهبران این اتحادیه برای جدا کردن جامعه و سیاست‌شان از ایالات متحده بود. آلمان و فرانسه به عنوان ۲ کشور بزرگ و تاثیرگذار اروپایی، در جلسات و اجماع‌های بین‌المللی بر ایجاد سیاست خارجی واحد در اتحادیه اروپایی، ایجاد سیاست اقتصادی واحد در بین کشورهای اروپایی و همچنین ایجاد نیروی نظامی ویژه اروپا تاکید می‌کردند. در اجلاس گروه جی7، امانوئل مکرون پا را از این هم فراتر گذاشت و دم از ضرورت تشکیل « ناتوی اروپایی» زد. او معتقد بود ناتو به رهبری آمریکا توان حفاظت از منافع اروپا را ندارد و البته انگیزه این کار را نیز ندارد، زیرا آمریکایی‌ها بر این عقیده‌اند اروپا «سهم خود» از هزینه‌های مالی ناتو را بخوبی نمی‌پردازد. مکرون بر این عقیده بود در جهانی که شاهد «غرب‌زدایی» از سیاست‌هایش هستیم، موجودیت اتحادیه اروپایی هر روز توسط کشورهای کوچک‌تر اروپایی مانند لهستان، مجارستان و حتی یونان و ایتالیا و اسپانیا زیر سوال می‌رود و انگلستان نیز از آن خارج شده و سودای نزدیک شدن به آمریکا را در سر دارد؛ تنها یک جبهه واحد نظامی می‌تواند دوباره همبستگی و اتحاد اروپا را به ارمغان بیاورد. 

جنگ اوکراین، تلاش آمریکا برای به دست گرفتن رهبری جبهه غرب در مقابل روسیه و تحریم‌های آمریکا علیه اقتصاد روسیه که یکراست قلب منابع انرژی اروپا را نشانه رفت، همه نشان داد رویای مکرون یا سایر کسانی که به «اروپای واحد» در مقابل جبهه شرق و غرب فکر می‌کردند، رویایی بسیار شکننده و خارج از قاب و چارچوب حقایق فعلی جهان امروز است. 

در روزهای ابتدایی جنگ، در شرایطی که آمریکا به فکر فرستادن نیروهای نظامی، تسلیحات و کمک‌های مالی به اوکراین برای مقابله با روسیه بود، امانوئل مکرون در تلاشی ناکام، سعی داشت با توجه به اتفاقی که برای انگلستان افتاده و راهش را از اتحادیه اروپایی جدا کرده بود، ائتلاف اروپایی جدیدی در مقابل آمریکا به راه اندازد؛ ائتلافی که می‌توانست هم قدرت اقتصادی لازم را داشته باشد و هم قدرت نظامی مستقل از ناتو و آمریکا که نتیجه آن داشتن قدرت و توان سیاسی مستقل از ایالات متحده برای تاثیرگذاری بر تحولات جهانی بود. ظهور ترامپ در آمریکا بهانه لازم را به کشورهای اروپایی داده بود که راه خود را از آمریکا جدا کنند و از این بازیگر بی‌منطق و سرکش بین‌المللی جدا شوند. جنگ اوکراین اما بار دیگر ثابت کرد راهکارهای مکرون تا چه اندازه رویایی و غیرقابل اجراست. کشورهای اروپایی در بحران اوکراین به حدی به روسیه و منابع انرژی این کشور وابسته بودند که توان مقابله و رویارویی با جنگ را از دست دادند. در شرایطی که آمریکا بودجه‌های ده‌‌ها میلیارد دلاری برای مقابله با روسیه تصویب می‌کرد و رهبری کمک‌های نظامی در جهان به اوکراین را در دست گرفته بود، مکرون ناامیدانه به دنبال پیگیری راه دیپلماتیک برای پایان دادن به جنگ بود و بارها دیدار و گفت‌و‌گوی تلفنی او با پوتین به نتیجه‌ای ختم نشد. پوتین می‌دانست اروپاییان توان و شرایط لازم برای مقابله با این جنگ را ندارند، بایدن هم بخوبی می‌دانست در صورتی که جنگ را به عنوان درس عبرت اروپا تا مدت‌ها ادامه ندهد، بازنده میدان خواهد بود و افول آمریکا در رهبری جهان که از مدت‌ها پیش آغاز شده و در زمان ریاست‌جمهوری ترامپ شدت گرفته بود، در دوران ریاست‌جمهوری او سرعت بشدت بالاتری به خود می‌گیرد. حالا مکرون به عنوان رهبر اتحادیه اروپایی، ناتوان‌تر از همیشه، برای مقابله با اثرات جنگ اوکراین، دست به دامن مردم خود و گاز صادراتی آمریکا شده است. او اخیرا اعلام کرده مردم فرانسه باید «بهای آزادی» خود را بپردازند و منظورش سر کردن زمستانی بسیار سرد است؛ زمستانی که مردم در کل اروپا به قول شهردار لندن، یا باید خانه‌های‌شان را گرم کنند یا غذای گرم داشته باشند. 

جنگ اوکراین و نابودی رؤیای «اروپای مستقل»

حقایق موجود روی زمین مانند وابستگی شدید اقتصادی و سیاسی اروپا به آمریکا، نبود عزم جدی در بین کشورهای اروپایی برای حفاظت از اتحادیه اروپایی، انتقادات گسترده‌شان از قوانین سختگیرانه اقتصادی اتحادیه و تلاش برخی کشورهای اروپای شرقی برای بیرون آمدن از اتحادیه اروپایی و فروپاشی کامل قوانین ظالمانه و یکجانبه بروکسل، همه دست به دست هم داد تا مکرون رویای رهبری اروپا را برای همیشه کنار بگذارد. اگر در دوره اول ریاست‌جمهوری او شعارها و گفتمان اروپایی در دولتش بشدت یافت می‌شد، حالا او دیگر نه داعیه‌ای برای این کار دارد و نه برنامه‌ای. 

آمریکا با تشدید تنش‌ها در اوکراین و کشاندن ماجرا به جنگی تمام‌عیار، رویای «اروپای مستقل» را برای مدتی طولانی از بین برد و ضعف اقتصاد و اراده سیاسی کشورهای اروپایی را به رخ رهبران‌شان کشید. جنگ اوکراین، همان‌طور که جورج اورول درباره باقی جنگ‌ها هم پیش‌بینی کرده بود، سیستم سلسله‌مراتبی غرب را برای دهه‌های آینده حفظ و پایدار کرد؛ سیستمی که آمریکا همچنان به عنوان رهبر و عنصر تاثیرگذار جبهه غرب باقی می‌ماند و اروپا در بهترین حالت، تنها نقش همراهی مطلق با سیاست‌های آمریکا را خواهد داشت.

ثمانه اکوان