تبیین و شناساندن فرهنگ ایثار و شهادت از مکانیزم‌های دفاعی اسلام برای تسلیح جامعه در برابر هجوم فرهنگ‌های غیرخودی است، ایثارگری و شهادت‌طلبی نقش به‌سزایی در حفظ دین و ارزش‌های آن و استقلال کشور ایفا می‌کند؛ ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و تلاش برای احیای آن به‌منظور مقابله با تهاجم فرهنگی، موضوعی است که نیازمند بررسی ابعاد مختلف آن است.

ایجاد کردن و سپس توسعه یک فرهنگ در میان یک جامعه، فعالیتی تدریجی و زمان‎بر است، البته بعضی از حوادث تاریخ در ایجاد و گسترش یک فرهنگ نقش تسریع‌کننده‎ای دارند، مثلاً درباره توسعه و گسترش شهادت در جوامع، حوادث بزرگی در زمان معاصر، پدیده انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) و سپس جنگ تحمیلی و دفاع مقدس 8 ساله، در رشد و تسریع و گسترش فرهنگ شهادت در میان دیگر جوامع نیز نقش داشته‎اند. در استان مازندران پای صحبت‌ها و خاطرات رزمندگان و خانواده‌های شهدا نشسته ایم و مشروح گفته‌های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری‌ها از نظرتان می‌گذرد.

 

رمضان! دیگر کار من تمام است

حاج‌نظام عباس‌زاده پدر شهید محمود عباس‌زاده می‌گوید: در ابتدا شغلم دامداری بود، اما حالا به‌علت کهولت سن چند سالی است کار دامداری را کنار گذاشته‌ام، بنابراین در حال حاضر شغلم کشاورزی است.

از شهید محمود هر چه بگویم کم گفته‌ام، پسرم محمود سرباز سپاه بود، که در 23 خرداد 1367 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید، او در حمله فاو هم شرکت داشت، اما در تک دشمن همه نیروها عقب‌نشینی کردند، او هم به ناچار به خانه برگشت، اما مجدداً عملیاتی که در منطقه شلمچه شده بود شرکت کرد و سرانجام در همانجا به علت جراحت شدید سوختگی به شهادت رسید.

یکی از هم‌رزمانش به نام «رمضان تیربندی» بعد از شهادت محمود به ما گفته بود که در لحظه شهادت محمود کنارش بود و تنها سفارشی که به او کرد این بود که: «رمضان! دیگر کار من تمام است؛ ساعت مچی و مقدار پولی که در جیب لباسم است را بردار و به خانواده‌ام بده.»

از پنج پسرم سه تای‌شان به جبهه‌های نبرد رفتند و از این بابت خیلی خوشحالم و خدا را شاکرم، دو تا از پسرهای دیگرم سن‌شان به جبهه رفتن نمی‌رسید، اما هر دوی‌شان عضو فعال بسیج هستند.

از اینکه فرزندانم در این راه قدم برمی‌دارند و در این عرصه فعالیت می‌کنند خوشحالم، از خدا می‌خواهم به رهبرمان سلامتی و طول عمر باعزت بدهد و به ما و فرزندان‌مان هم توفیق خدمت‌رسانی به جامعه اسلامی.

 

* خواب دیدم ترکش خمپاره به پشتم اصابت کرد و شهید شدم!

حاجیه جیران رضایی مادر شهید محمود عباس‌زاده می‌گوید: خداوند به من 6 اولاد داد که شهید محمود سومین فرزندم بود.

19 سالش بود که به جبهه رفت و در 21 سالگی به شهادت رسید، تحصیلاتش را تا کلاس پنجم ابتدایی ادامه داد، و سراغ حرفه گچ‌کاری رفت.

در بین بچه‌هایم از همه‌شان بااخلاق‌تر بود، اهل شوخی و مزاح بود، از بس خوش‌اخلاق بود در بین فامیل‌ها و همسایه‌ها زبانزد شده بود.

 

هیچ‌وقت کاری نکرده بود که مرا برنجاند، فوق‌العاده بامحبت و دوست‌داشتنی بود، وقتی که از فاو آمد خانه، ماه رمضان بود، بعد از سحر که از خواب بیدار شد، به من گفت: «مادر جان! خواب دیدم ترکش خمپاره به پشتم اصابت کرد و شهید شدم!» وقتی که به شهادت رسید و مرا برای شناسایی پیکرش به بیمارستان بردند، دیدم که همین‌طور که خوابش را برایم تعریف کرد، بر اثر ترکش خمپاره کاملاً پشتش از بین رفته بود.

آنقدر جراحت جسمش زیاد بود که همسرم نمی‌توانست او را شناسایی کند، بنابراین عموی شهید محمود آمد دنبال من که تو مادرش هستی بیا شاید بتوانی او را شناسایی کنی، من به محض این که به سردخانه بیمارستان رفتم، جسد پسرم را شناختم. ‏

از خدا می‌خواهم جوانان ما را هدایت کند، جوانان را از فتنه‌های دشمنان مصون بدارد، و آرزو می‌کنم ملت ما کاری نکند که خون شهدا پایمال شود، از شما هم می‌خواهم که پیرو راه شهدا باشید و ادامه دهنده راهشان.

قسمتی از وصیت‌نامه شهید محمود عباس‌زاده: «خدایا! شاهد باش از تمامی مظاهر دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم»

خدایا! شاهد باش از تمامی مظاهر دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم، افتخار می‌کنم که به فرمان امام امت لبیک گفته، لباس رزم بر تن کرده و سلاح برداشتم و به میدان حق علیه باطل رفتم و سرانجام هم پیش خدا شتافتم و از این موضوع خوشحالم چون شهادت در راه خدا چیزی جز سعادت نیست.

به گزارش فارس شهید محمود عباس‌زاده فرزند نظام و حیران از بابلسر که  در 1 بهمن 1346 دیده به جهان گشود، از لشکر ویژه 25 کربلا به جبهه اعزام شد و سرانجام در 23 خرداد 67 در منطقه شلمچه در عملیات بیت‌المقدس 7، جام شهادت را سر کشید.