درخواست عجیب یک سردار از مقام معظم رهبری

شهر تهران خیابان ها، اتوبان‌ها و محلات زیادی دارد که هر کدام تداعی شهیدان انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس هستند. فرماندهانی که در پیروزی انقلاب اسلامی و جنگ علیه رژیم بعث خوش درخشیدند و اجازه ندادند که هیچ بیگانه ای وارد خاک کشورمان شود.

قطعه قطعه این خاک مدیون خون کسانی است که از زندگی دنیایی خود گذشتند و بدون هیچ منتی مقابل توپ و تانک های غربی رژیم بعث قرار گرفتند. همه شهدا تا ابد برای ایران وایرانی قابل احترام هستند، اما قصد ما زنده کردن یاد و خاطره شهیدانی است که با وادی عشق دو کوهه عجین بودند.

از حاج احمد متوسلیان گرفته تا پیرمردهای دوکوهه، همگی با تمام وجود آمده بودند تا به جهانیان بفهمانند هیچ قدرتی نمی تواند کشوری که با خون جوانانش از زیر بار ظلم و ستم رهایی پیدا کرده را تصاحب کرد. هرساله نفرات بسیاری از هموطنان کشورمان حتی اتباع خارجی تحت عنوان راهیان نور پا به خاک مقدس جبهه های جنوب می گذارند. خاطرات هر شهیدی را که مرور کنید متوجه حضور او در دوکوهه می شوید، شاید بتوان گفت به همین دلیل است امروزه این پادگان همچون حرمی مورد توجه زائران جبهه های جنوب قرار می گیرد.

پادگان دوکوهه در 7 کیلومتری اندیمشک و 160 کیلومتری شهر اهواز قرار دارد. ارتش شاهنشاهی تا قبل از انقلاب بر این پادگان تسلط داشت، اما پس از انقلاب اسلامی و شروع جنگ با رژیم بعث، به دلیل افزایش گردان ها و تیپ های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نزدیک بودن ایستگاه راه‌آهن به این پادگان، دوکوهه در اختیار سپاه قرار گرفت. 

حوزه دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان قصد دارد  علاوه بر این که مروری بر زندگی این فرماندهان شهید والا مقام دوکوهه داشته باشد. یاد و خاطره این شهیدان باید زنده بماند و نسل جدید نیز با اسطوره‌های هشت سال دفاع مقدس آشنا شوند.

اسطوره‌ای به نام حاج احمد

حاج احمد کاظمی سال 1337 در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. او علاقه بسیاری به درس داشت. احمد وقتی متوجه جرقه های انقلاب شد درس را کنار گذاشت و همچون جوانان انقلابی دیگر شروع به مبارزه با رژیم ستم شاهی کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی احمد کاظمی به سپاه پاسداران پیوست. با شروع ناامنی های غرب کشور حاج احمد همراه همرزمان شهیدش داوطلبانه عازم غرب کشور شد. او وقتی به کردستان رفت تا با متعرضان مقابله کند تنها 23 سال داشت.

 

احمد

نیروی جوانی، شور و اشتیاق سردار کاظمی در میدان های جنگ زبان زد بود. هرک ه او را می دید نیرویش چند برابر می شد. گویا شهید کاظمی با انرژی مثبتی که داشت ترس ها را به اراده تبدیل کرده بود.

با شروع جنگ توسط رژیم بعث در جنوب کشور حاج احمد کاظمی به آبادان رفت. او 2 سال فرماندهی جبهه فیاضیه را بر عهده داشت. طی عملیات ها در این دو سال موفقیت های بسیاری را در جنگ با رژیم بعث کسب کرد. با اشغال خرمشهر توسط رژیم بعث، حاج احمد کاظمی با فرماندهی لشکر زرهی هشت نجف به دوکوهه آمد. لشکر هشت نجف با فرماندهی حاج احمد کاظمی نقش مهمی در آزاد سازی خرمشهر داشتند. گفتنی است حاج احمد کاظمی شش سال فرمانده لشکر زرهی هشت نجف بود.

 

احمد

سردار حاج احمد کاظمی لشکرها و تیپ های بسیاری را فرماندهی کرد و موفقیت های بسیاری در زمینه نظامی بدست آورد. یکسال فرماندهی لشکر 14 امام حسین(ع)، هفت سال فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع) و قرارگاه رمضان و پنج سال فرماندهی نیروی هوایی سپاه همگی این موضوع را نشان می دهد که حاج احمد کاظمی فرماندهی بی بدیل برای رزمندگان بوده است.

حضور مستقیم در خط مقدم جبهه از نشانه های بارز حاج احمد کاظمی بود. نشستن پای صحبت رزمنده ها و مهربانی و صمیمیت با آنها از او در بین رزمندهای لشکرش قهرمان ساخته بود. حضور فعالانه و مستمر شهید در جبهه های جنگ چندین بار به مجروحیت وی منجر شد، علاوه بر این انگشت یکی از دست های خود را در عملیاتی از دست داد.

پس از هشت سال دفاع مقدس و حضور مستمر حاج احمد در خط مقدم جبهه او به آرزوی خود یعنی شهادت نرسید. سردار طبق علایقش در نوجوانی به تحصیل پرداخت. کارشناسی اش را در رشته جغرافیا ، کارشناسی ارشد را در رشته مدیریت دفاعی در نهایت دوره دکترای خود را در رشته دفاع ملی گذراند.

 

سردار کاظمی نشان های زیادی را از مقام معظم رهبری ( فرمانده کل قوا) دریافت کرد. در دهه 1380 مقام معظم رهبری 3 مدال فتح را بر روی سینه پر عطش شهادت حاج احمد نصب کرد. سال 1384 سردار کاظمی از سوی مقام معظم رهبری فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران شد. فرماندهی نیروی زمینی سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی سمت سختی به نظر می رسید، اما برای حاج احمد کاظمی که تجربیات فوق العاده ای از لحاظ نظامی داشت آسان بود.

شهادت از آرزوهای همیشگی حاج احمد کاظمی بود. او همیشه در جمع های دوستانه از شهادت صحبت می کرد. حاج احمد می گفت همه رفقا رفتند، ولی من هنوز مانده ام. یکی از همرزمان سردار کاظمی، حاج قاسم سلیمانی است، سردار جبهه های جنگ با تروریسم، او درباره دوست شهید خود می گوید: هیچ وقت فکر نمی کردیم بنا باشد ما برای احمد صحبت کنیم، خاک برسرما که امروز ما زنده ایم و احمد در میان ما نیست و من برای او صحبت می کنم، این هم یکی از رسم های روزگار است.

پسر شهید احمد کاظمی یک جمله قشنگی می گفت، روز شنیدن خبر احمد گریه می کرد، با خودش زمزمه می کرد و می گفت: «هی ما را لوس کردی، به خودت عادت دادی، حالا ما چه باید بکنیم». شاید در نبود شهید کاظمی بهتر می شود از او حرف زد، دیگر نیست که بگوید: «ول کن پسر، خوشت می آید»، می گفت: حال می کنم وقتی دژبان ها جلوی مرا می گیرند، هل می دهند، دلم می خواهد به من بگویند چکاره ای؟

سردار حاج احمد کاظمی در آخرین دیدار خود با مقام معظم رهبری از ایشان خواست برای شهادتش دعا کند. سرانجام سال 84 فرا رسید و حاج احمد در پروازی که از تهران به سوی ارومیه در حرکت بود، به دیدار همرزمان شهیدش شتافت. اوج گرفت و به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

شهید کاظمی در بخشی از وصیت نامه خود نوشته است: «خداوندا فقط می‌ خواهم شهید شوم شهید در راه تو. خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌ خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت. ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده.»