امام‌خمینی؛ سیره یا سپر؟

 امین فرج‌اللهی کارشناس تاریخ انقلاب در یادداشتی با عنوان «امام‌خمینی؛ سیره یا سپر؟» به بررسی برخی هجمه‌ها به یاران امام به بهانه طرح سوالات از موسسه پرداخت که در ادامه می‌آید:

این روزها سایت جماران حال و روز خوبی ندارد، از سویی به منتقدان موسسه تنظیم و نشر آثار امام حمله می‌کند و سوالات تاریخی‌شان را به کینه‌توزی و حسادت نسبت به بیت و خاندان ایشان تفسیر می‌کند، از سوی دیگر از سخنان امام تیتر می‌زند که «اگر من یک خلافى کردم همه ‌تان هجوم آورید که چرا این کار را میکنى؟» و مخاطب سردرگم باقی می‌ماند که متولیان میراث معمار انقلاب، به این فرمایشات امام معتقدند یا به مصالح سیاسی‌شان ملتزم؟

راستی حرف منتقدان چه بود که اینقدر شایسته‌ی حمله و هتاکی شد؟ غیر از این بود که امام‌خمینی «امامِ مستضعفین» بود و بنایی که برای مرقدشان ساخته‌اند بیش از آن که یادآور دیوارهای ساده‌ی جماران باشد یادآور کاخ‌های نیاوران و سعدآباد است؟

غیر از این بود که چرا متولیان بیت امام و مدعیان خط امام، به جای آنکه مثل ایشان دل و چشمشان از خیانتها و ناجوانمردی‌های دوجریان «نهضت آزادی« و «منتظری» خون باشد؛ با آنها عکس یادگاری می‌گیرند و تا جایی که توانسته‌اند چشم بر اکاذیبشان و زبان از پاسخگوییشان بسته‌اند؟ و چرا «هشدار درباره خطر لیبرال‌ها» که آخرین مواریث امام راحل است سالهاست از ادبیات سیاسیشان حذف شده است؟ 

غیر از این بود که چرا باید پاسخِ 10 سال قبل آقای حمید انصاری به آیت‌الله مصباح و حجت‌الاسلام غرویان به عنوان کتاب توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام چاپ شود، ولی سراغ رنجنامه‌ یادگار امام خطاب به قائم‌مقام معزول امام را باید در دوجلد قطور و گرانِ «مجموعه آثار یادگار امام» گرفت؟

غیر از این بود که چرا کلیدواژه‌ی «متحجر» را که امام درباره روحانیتِ غیرِسیاسیِ بی‌بصیرت و زمان‌نشناس به کار می‌برد، سالهاست به چماقی بر سر جریان ارزشی و حزب‌اللهی تبدیل کرده‌اند تا حدی که بارها از طرف رهبر انقلاب در سخنرانیهایشان تذکر گرفته‌اند؟ بالاخره تاریخ به یاد دارد که زنگ خطر«تحریف امام»زمانی توسط رهبری انقلاب به صدا درآمد که همین حضرات مرزهای برداشت‌های سلیقه‌ای از امام را جابجا کرده بودند و سعی داشتند جا بیندازند که امام با شعار مرگ بر آمریکا هم مخالف بود! چرا؟ چون دولتِ مورد حمایتشان داشت مثلا یخهای بی‌اعتمادی تاریخی با آمریکا را آب می‌کرد و مردم چنددهه از امام و رهبری شنیده بودند که آمریکا شیطان بزرگ و ام‌الفساد قرن است و رابطه ما با او مثل رابطه گرگ و میش است. 

غیر از این بود که چرا معرفی آن ابرمرد بزرگ که اندیشه و سیره‌ی سیاسی‌اش باید برای ما الگو باشد، منحصر شده به انتشار گاه و بیگاه عکسهای منتشرنشده و خاطرات شخصی و فردی از اینکه چه ساعتی نماز میخوانده یا کدام عطرها را دوست داشته؟ غیر از این است که هرگاه دولتِ مطلوب آقایان بر راس کار نبوده سراغ بازخوانی «مجلس در راس امور است» رفته‌اند و هرگاه دولت مطلوبشان سر کار بوده نهیب تاریخی امام به نمایندگان منتقد دولت که لحنشان بدتر از اسرائیل است را تیتر کرده‌اند؟ 

و یا غیر از این است که چرا همیشه درباره فرمان هشت ماده امام خاطرات دارند و تیغ زبانشان به بهانه آن نهادهای امنیتی را می‌گزد، ولی درباره حکم الهی ایشان درباره اعدام منافقین در تابستان 67 روزه سکوت می‌گیرند؟

سوالات و تناقضاتی از این دست بسیار است که هر شاهدِ منصفی با تامل در آن درمییابد که «تحریف امام» و توصیف چهره کاریکاتوری و غیر واقعی از ایشان از کجا آب می‌خورد و جالب‌تر و تاسف‌بارتر اینکه چرا در برابر این انتقادات، به جای اصلاح اشتباهات به منتقدان هجمه می‌شود و به کینه‌توزی با امام و بیت ایشان متهم می‌شوند؟

 مدعیان و متولیانی که قرار بود حافط سیره و میراث امام باشند، چرا از ایشان برای فعالیت سیاسی خود سپر ساخته‌اند؟