تکرار "زردِ" فرهادی‌‌

خیانت، نزاع، دروغ، دزدی، مرگ و تم‌‌هایی از این دست مشخصه‌‌ی بارز سینمای رئالیستی ایران در دهه‌‌ی 90 است. مؤلفه‌‌هایی که خواسته یا ناخواسته وام‌‌دار فیلم‌‌های اصغر فرهادی هستند.

فیلم «زرد» هم یکی از همان فیلم‌‌های رئالیستی وام‌‌دار فیلم‌‌های فرهادی است. اما تفاوتی که این فیلم با سایر فیلم‌‌ها دارد در این است که در این فیلم مخاطب شاهد تجمیع تم‌‌های مختلف سینمای واقع‌‌گرا است. مصطفی تقی‌‌زاده در اولین تجربه‌‌ی بلند سینمایی‌‌اش از هر سکانس برای القای این تم‌‌ها استفاده می‌‌کند.
 
«زرد» داستان چند جوان مخترع است که تلاششان نتیجه داده و عازم اروپا هستند اما یک اتفاق ماجراهای جدیدی را برای آن‌‌ها رقم می‌‌زند. درحالی که کم‌‌تر از دو روز به سفر اروپایی آن‌‌ها مانده تصادفی در شب، سفر آن‌‌ها را تحت‌‌الشعاع خود قرار می‌‌دهد.
 
حامد (شهرام حقیقت‌‌دوست) در آن شب پیش دوستش محسن می‌‌رود و ماشینش را به وی می‌‌فروشد و باقی پول‌‌ها را از وی می‌‌گیرد. محسن پشت فرمان ماشین می‌‌نشیند تا حامد را به منزل برساند.
در خیابان، محسن ناخواسته پسری را زیر می‌‌گیرد و از محل حادثه متواری می‌‌شود. حامد در حالی‌‌که پسربچه را بغل کرده در خیابان با درماندگی می‌‌دود. از این لحظه به بعد مخاطب به کرّات شاهد حوادث پی در پی درون داستان است. بیماری، فقر، دزدی، خیانت، دروغ، خشونت، مرگ، عشق مثلثی و غیره یک به یک از نگاه مخاطب عبور می‌‌کند.
 
این حجم از بدبختی برای مخاطبی که آمده در سینما تا از آن لذت برد (لذت نه به معنای دیدن کمدی مفرح که به معنای تفکر راجع به جهان پیرامون خود) قابل باور نیست. شاید در نگاه اول به نظر رسد این تعداد تمِ رئالیستی به کمک فیلم بیایند ولی اتفاقا نتیجه‌‌ی عکس داده و مسیر عادی فیلم را منحرف می‌‌کند.
 
فیلم‌‌نامه ای که خود تقی‌‌زاده آن را نوشته دچار شلختگی است. در سینما فراهم کردن حادثه و اتفاق نیازمند رابطه‌‌ی علت و معلولی و همچنین مکث برای هضم کردن و جاافتادن اتفاق درون فیلم برای بیننده است. فیلمنامه از این ناحیه ضربه خورده است.
 
به همین دلیل است که  فریادهای پی‌‌درپی شخصیت‌‌ها درون فیلم بی‌‌حاصل است و مخاطب را آزار می‌‌دهد.خرده‌‌روایت‌‌های درون فیلم نه تنها کمکی به روایت خط اصلی نمی‌‌کند بلکه خود باعث ابتر شدن خط روایی فیلم می‌‌شود.

 

بازی بازیگران هم به کمک فیلم نیامده است. وقتی فیلمنامه عمق مناسبی برای شخصیت‌‌پردازی ندارد، اصولا بازیگر هم کار خاصی نمی‌‌تواند انجام دهد. اکثر بازی‌‌های درون فیلم تکراری است. بهرام رادان (شهاب) همان بهرام رادان اکثر فیلم‌‌هایی است که در سینما بازی کرده است.

 
مهرداد صدیقیان (فرامرز) مثل اکثر مواقع نقش پسر لجباز و یک‌‌دنده را ایفا می‌‌کند که مخاطب بارها این نقش را از وی دیده است. بهاره کیان‌‌افشار (نیکی) و شهرام حقیقت دوست (حامد) نیز از این قاعده مستثنا نیستند. شاید تا حدودی بازی‌‌ ساره بیات (نهال) برای نشان دادن اوج استیصال و درماندگی شخصیت، قابل قبول و استاندارد است.

تهیه‌‌کننده‌‌ی این فیلم کامران مجیدی برادر مجید مجیدی است. این دومین فیلم کامران مجیدی در مقام تهیه‌‌کنندگی است. وی نشان داده که علاوه بر کار با جوانان و فیلم‌‌اولی‌‌ها علاقه‌‌ی خاصی به ژانر ملودرام اجتماعی دارد. فیلم اولی که وی تهیه کرد «لاک قرمز» بود که به مانند «زرد» یک ملودرام اجتماعی بود.

 
در بحث کارگردانی، تقی‌‌زاده بایستی راهی طولانی را در این مسیر بپیماید تا به نقطه‌‌ای مناسب برسد. اگر بازیگران، بازی مناسبی ندارند به دلیل هدایت نامناسب کارگردان است. یا اگر درون فیلم پلان‌‌های اضافی به وفور یافت می‌‌شود تنها به گردن تدوینگر نیست، بلکه کارگردان نیز در این مورد مقصر است.
 
پلان‌‌های انتهایی فیلم به دلیل پایان یافتن قصه‌‌ی فیلم به قدری خسته‌‌کننده و تکراری است که به راحتی هر چه تمام‌‌تر می‌‌توان آن‌‌ها را از فیلم حذف کرد. پرداختن به قصه‌‌های فرعی که در حل ماجرا راهگشا نیستند مثل پلان‌‌هایی که در آن شهروز دل‌‌افکار و امیرعلی نبویان بازی دارند، باز هم اضافی است و می‌‌توان از داستان حذفشان کرد.
 
در حالی که قصه‌‌ی اصلی فیلم به سرعت در پلان‌‌های انتهایی پایان می‌‌یابد، تکلیف قصه‌‌های فرعی روشن نمی‌‌شود.
 
داستان خانواده‌‌ی پسربچه‌‌ای که تصادف می‌‌کند، داستان عشق شخصیت امیرعلی نبویان به نیکی، داستان رفتن یا نرفتن شهاب و نهال به اروپا، داستان عشق قدیمی شهاب به نهال، داستان فاش نشدن دروغ محسن، داستان زنی که معشوقه‌‌ی حامد بود، داستان صحبت در گوشی نهال با حامد که در پلان انتهایی هم به آن تأکید می‌‌شود و داستان‌‌هایی دیگر که هیچکدام پایانی ندارند.

علاوه بر این تقی‌‌زاده، سبک جدیدی در کارگردانی ندارد و به نوعی در «زرد» سبک فرهادی را تقلید می‌‌کند. جوّ فرهادی‌‌زدگی مصطفی تقی‌‌زاده در این فیلم به حدی است که حتی دکوپاژها و میزانسن‌‌های فرهادی را در فیلم خود تکرار می‌‌کند.

 
به طور مثال سکانسی که حسین مهری در بیمارستان شروع به داد و بیداد می‌‌کند را با سکانس داد و بیداد حجت (شهاب حسینی) در بیمارستان در فیلم جدایی نادر از سیمین مقایسه کنید.
 
به طور غیرقابل باوری دکوپاژ، اکت بازیگران و میزانسن‌‌ها شبیه به هم هستند. تفاوت این دو سکانس در این است که فرهادی در نیمه‌‌ی اول فیلم این سکانس را گنجانده تا بعدها گره‌‌ی آن را باز کند ولی تقی‌‌زاده با گنجاندن این سکانس در یک سوم انتهایی فیلم باز هم گره‌‌افکنی می‌‌کند و شخصیت تازه‌‌ای را وارد داستان می‌‌کند و به سرعت هم رهایش می‌‌کند.
 
نمونه‌‌ی دیگری که صرفا می‌‌توان آن را تقلید محض از فرهادی نامید استفاده از تکنیک دوربین روی دست است.
 

دوربین روی دست برای القای تعلیق، حادثه و هیجان است. حال آن‌‌که کارگردان جوان «زرد» در سکانس انتهایی فیلم که همه چیز تمام شده و داستان به سکون رسیده باز هم از دوربین روی دست استفاده می‌‌کند تا تمامی تعاریف دوربین روی دست را نقض کند.

مصطفی تقی‌‌زاده در اولین تجربه‌‌ی فیلمسازی جسارت به خرج داده و به سراغ داستانی ملتهب رفته ولی اگر «زرد» منطقی‌‌تر نوشته می‌‌شد، حجم بدبختی‌‌های درونش کاسته می‌‌شد و تمرکز روی یک یا دو اتفاق بود قطعا نتیجه‌‌ی بهتری می‌‌گرفت و از پیروان خلف سبک فرهادی و سینمای رئالیستی این روزهای سینمای ایران می‌‌بود ولی در حال حاضر در بهترین حالت یک تقلید دسته چندم از سبک فرهادی است. با این حال این فیلم به دلیل پربازیگر بودن و استفاده از بازیگران چهره در گیشه موفق خواهد بود.