به گزارش مهر، دکتر محمد علی موحد از اساتید برجسته زبان و ادبیات فارسی در کنفرانس جهانی مولانا که امروز شنبه ۲۶ آذرماه با عنوان از "بلخ تا قونیه" در مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد طی مقاله ای به زندگینامه پر فراز و نشیب مولانا جلال الدین بلخی پرداخت و گفت: مولانایی که ما می شناسیم و می ستاییم حاصل مصاحبت ۳ ساله با شمس است.

وی به تاثیر شمس و مولانا بر یکدیگر پرداخت و افزود: شمس تبریز در ۶۴۲ به سراغ مولانا آمد و مصاحبت او تحولی شگرف در زندگی مولانا پدید آورد. ظاهرا مولانا پیش از آشنایی با شمس چیزی ننوشته بود یا اگر نوشته بود چیزی از آن به دست ما نرسیده است.

موحد افزود: تفسیرهایی که بر مثنوی نوشته شده شرح و تفسیر مولانای عارف است و توجه به جنبه شاعرانگی مولانا در این اواخر ایجاد شده است. شعر مولانا بازتاب همان تحول روحی است که با رسیدن به شمس در او پیدا شد. مولانا در واقع حکایتگر تجربه ها و انکشافات معنوی است که در حین سرودن شعر و همراه آن رخ می دهد. شاعرانگی مولانا با واژه ها و تصاویر خیال و نقش بندی ها نمایش رباعی آن تجربه هاست.

عضو مرکز دایره العمارف بزرگ اسلامی افزود: مولانا پیش از وصول به شمس با عالم شعر و ادب مانوس بوده است و باید گفت ساحت شعر مولانا از ساحت عرفان وی جدا نیست.

دکتر موحد در پایان گفت: شمس تبریزی می گوید " به حضرت حق تضرع می کردم که مرا به اولیاء خود اختلاط ده و هم صحبت کن به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی هم صحبت کنیم گفتم کجاست آن ولی؟ شب دگر دیدم گفتند در روم است. " شمس آن ولی خدا را همراه با شاعری بی همتای در وجود مولانا کشف کرد. او سخن شناس بزرگی بود دست بر روی آن کان گوهر نهاد. شواهد متعددی در دیوان کبیر تاثیر نفس شمس را در ظهور و بروز شاعرانگی مولانا به ثبوت می رساند. شمس مولانا را به سرودن شعر وا می داشته و بیهوده نیست که مولانا آن غزل های ناب را به شمس نسبت به می دهد عطرناک ترین گل های نیاز را نثار شمس می کند و درخشنده ترین مرواریدهای صفا را در پای او می ریزد.

دکتر فتح الله مجتبایی از اساتید برجسته دانشگاه تهران نیز در این کنفرانس طی مقاله ای به نقد و تحلیل داستان بودایی در مثنوی مولانا پرداخت و گفت: داستان مردی که در روز روشن با چراغ در جستجوی انسان در شهر می گشت از قصص معروف مثنوی است که در عین حال در ادبیات یونانی و لارشی و کتاب های بودائیان هند نیز دیده می شود. این داستان در یونان یک بار به دیوگنز کلبی و بار دیگر در ترجمه لاتینی داستان های ازوپ به این شخصیت نیمه افسانه ای نسبت داده شده است.

وی در ادامه به مقابله روایات مختلف این داستان در ادبیات یونانی و لاتینی و پالی و پارسی پرداخت و گفت: در آثار بودایی ظاهرا این داستان شاهد و نمودار مقابله بودائیان با تبلیغات برهمنانی است که به تقلید از مبلغان بودایی مدعی هدایت مردم و برطرف کردن ظلمت جهل و ظلمت از جهان بودند. مولانا جلال الدین نیز این داستان را می شناخته و به آن یک بار در دیوان کبیر و بار دیگر در دفتر پنجم مثنوی اشاره کرده و آن را وسیله بیان اغراض و افکار خاص خود قرار داده است.