مسیر عاقبت به خیری از اطاعت از رهبری می گذرد

حجت الاسلام بهاءالدین قهرمانی نژاد، کارشناس تاریخ اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، که مهمان مهیار عبدالهی در برنامه «رو به راه» شبکه قرآن بود، در ابتدا گفت: راه یافتگان برای رسیدن به مسیرحقیقت 5 مرحله را طی می کنند. علم، ایمان، یقین و باور، جذبه و عشق و در آخر مرحله فنا و ذوب شدن در ولی و کسی که شما را به آن مسیر دعوت کرده است. این می شود زندگی واقعی. اینکه ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.

اخبار فرهنگ وهنر- وی ادامه داد: واقعیت این است که انسان تا به این موضوع نرسد نمی تواند درک کند. این امری شهودی و یافتنی است. تصور کنید کسی بویایی ندارد و شما می خواهی برای او بوی مشک و عنبر را توصیف کنی. چطور توصیف می کنی؟ یا مثلا برای کسی که مزه ها را نمی فهمد مزه عسل مرغوب را توضیح بده! چطور می خواهی بگویی؟ وقتی این 5 مرحله در انسان انجام شد و به اینجا رسید می شود شب عاشورا. در شب عاشورا امام حسین(ع) به اینها می گوید بروید. من از همه شما راضی هستم. یعنی امتحانتان تا اینجا بود. اینکه مقدر الهی بود که اینها بمانند به جای خود. نتیجه اینطور می شود که این اصحاب آن شب با علم به این موضوع می مانند و به مسیرخود ادامه می دهند.

این استاد حوزه و دانشگاه با توصیف سخنان حضرت در شب عاشورا به اوج تعالی، تاکید کرد: هیچ فرمانده ای نمی گوید همه شما کشته می شوید. اما امام آن شب اعلام می کند که همه شما به شهادت خواهید رسید. ما به اینها می گوییم راه یافتگان و عده ای دیگر در مسیر راه یافتگی می شوند پیوستگان. در این پیوستگان کسانی را می بینید. قبلش زهیر آمده است. فردای آن روز حر می آید. حر در مسیر خیلی از دستوراتی را که به او داده بودند به خاطر جذبه ای که به اباعبدالله پیدا کرد انجام نداد. او نباید می گذاشت افرادی به امام حسین (ع) ملحق شوند. ولی مانع نشد. اگر ابن زیاد بود می گفت باید مانع شوی. حر در نماز هم به امام حسین (ع) اقتدا کرد. پیوستگان چه خصوصیاتی داشتند؟ جوانمردی، انسانیت، ادب، رسیدگی به بیچارگان.

قهرمانی نژاد یادآور شد: ساحران آمدند که حضرت موسی را به دستور فرعون مغلوب کنند. به فرعون گفتند اگر ما این را مغلوب کنیم جایزه ای داریم. گفت جایزه چیست. شما جزو مقربین من می شوید. اینها وقتی که ملاحظه کردند و ماجرای عصا را دیدند فهمیدند سحر نیست و ایمان آوردند. سِر این ایمان چیست؟ خیلی از بزرگان می گویند که اینها آن اول ادبی که نسبت به حضرت موسی نشان دادند و گفتند اول شما کارت را بکن بعد ما مهم بوده است. در حر و در زهیر هم این ادب وجود داشت. زهیر خیلی به اهل بیت تمایل نداشت. در قبل از انقلاب هم بود طیب حاج رضایی، شهید حاج مهدی عراقی خودش نقل کرده بود که امام وقتی به ایران آمد گفته بود من را به شاه عبدالعظیم ببر و پرسیده بود قبر طیب کجاست. بعد می گوید خودم دیدم که امام خمینی وقتی روی مزار او حمد وسوره خواند گفت طیب تو پاک شده ای. دعا کن که من هم در این مسیرقرار بگیرم. امام در اوج تواضع بود.

این مدرس حوزه علمیه تاکید کرد: پیوستگان گروهی دیگر از راه یافتگان هستند که ادب، جود، سخا، رسیدگی به بیچارگان و محبت ویژگی شان است. جاماندگان گروه سوم هستند. اینها چند دسته اند. آدم هایی که می نشینند و حساب و کتاب می کنند. جالب این است که این افراد برای اباعبدالله که حجت خداوند بوده است مصلحت اندیشی کرده اند. خیلی عجیب است. بخشی مصلحت اندیشان بودند که گفته می شود به اباعبدالله نپیوستند. آنجا امام جمله ای می گوید آنهایی که با من همراه نشدند به نهایت سرفرازی و حقیقتی که باید نرسیدند. بنابراین دسته اول جاماندگان مصلحت اندیشانی چون عبدالله بن عباس هستند. سلیمان بن صرد خزاعی در قضیه قیامی که مسلم در کوفه دارد اگر می آمد مسلم را یاری می داد شاید ورق تاریخ طور دیگری عوض می شد. شاید عاشورایی اتفاق نمی افتاد. آمد و مصلحت اندیشی کرد. مگر مصلحت دست او بود؟ این امام است و این هم نائب امام است و بنابراین زمانی که باید می آمد نیامد.

قهرمانی نژاد اذعان کرد: گروه دوم دلبستگان به دنیا هستند. اباعبدالله سراغ زهی رفرستاد. زهیر از جوانمردانی بود که آمد. فرستاده امام گفت من فرستاده اباعبدالله هستم. امام با تو کار دارد. زهیر گفت من کاری با اباعبدالله ندارم. همسرش گفت خجالت نمی کشی. پسرامیرالمومنین (ع) و فاطمه (س) تو را می خواند. بعد بلند شد و رفت. عین همین ماجرا در منزلگاه قصر بنی مقاتل می گفتند اتفاق افتاد. آنجا امام به سراغ عبیدالله بن جوفی رفت و گفت بیا. او گفت من می دانم تو حق هستی ولی من به دنیا دل بسته ام. می خواهم بمانم. پول بخواهی می دهم. اسبم تندرو است آن را ببر. امام گفت من خود تو را می خواهم. می خواهم بیایی و گذشته ات را درست کنی. نیامد. برخی از این افراد عاقبت به شر شدند.

وی ادامه داد: گروه بعدی که فریفتگان هستند خطرناکند. فریفتگان زر، زور و تزویر هستند. اباعبدالله روز عاشورا در مقابل اینها می ایستد و با یارانش زمزمه ها و عاشقانه ها دارد. فردا وقتی مقابل لشگر کوفه قرار می گیرد می گوید مگر شما برای من ننوشتید که بیا. دانه دانه اسمشمان را برد. اما وقتی لقمه حرام در شکم باشد و زر و زور و تزویر جلوی چشمشان را گرفته باشد حقیقت را نمی بینند.