
در روزگار ما، آنچه ملتی را زمینگیر میکند نه صرفا بروز بحران، بلکه ناآگاهی از آن و نداشتن آمادگی در برابرش است. کشورهایی که با زلزله، خشکسالی، جنگ، پیری جمعیت و فرسودگی زیرساختها مواجهاند کم نیستند، اما آنان که این واقعیتها را به رسمیت میشناسند و برایش نقشه راه میکشند، از دل مصیبت هم مسیر رشد میگشایند. ما نیز اگر بخواهیم آیندهای داشته باشیم که در آن شرافتمان، امنیتمان و زیستپذیری وطنمان محفوظ بماند، باید با مردممان صادق باشیم.
اولین گام در مدیریت هر بحرانی، «بیان واقعیت» است. اگر برق کم داریم، مردم باید بدانند. اگر خاموشی برنامهریزیشده در راه است، از پیش اعلام کنیم. پنهانکاری نه فقط مسئله را حل نمیکند، بلکه با فرسایش اعتماد عمومی، بحران را دوچندان میسازد. اگر منابع آبیمان کاهش یافته، باید مصرف مسئولانه را ترویج کنیم. اگر کشور بر گسل زلزله خفته است، باید مردم را آموزش دهیم که در ساعت اضطرار چگونه جان عزیزانشان را نجات دهند.
در برابر خطر جنگ یا آشوبهای امنیتی هم باید آماده بود. نه با ترساندن، که با توانمندسازی. ملتی که در دل خطر، راه پایداری را بلد است، هیچ گاه تسلیم نمیشود. آموزش عمومیِ رفتار در شرایط اضطراری، استفاده هوشمندانه از ظرفیت رسانهها، آمادهسازی زیرساختها و ایجاد تابآوری اقتصادی و اجتماعی، از مقدمات حیاتی چنین مسیری است.
فرونشست زمین، خطر فراموششدهای است که امروز به مرز بحران رسیده. این یعنی شهرهایی داریم که شاید بیصدا فروبپاشند. باید واقعیت را بگوییم و در کنارش، نسخههای نجات را هم مطرح کنیم. همانطور که باید بگوییم جمعیتمان در سراشیبی پیری است و اگر امروز کاری نکنیم، فردا باید با کاهش نیروی کار، افزایش هزینههای درمان و بحران ساختار خانواده روبهرو شویم.
مسئله فقط شفافگویی نیست، مدیریت امید هم هست. مردم، حتی در تلخترین بحرانها، اگر احساس کنند دیده میشوند، حقیقت را میپذیرند. اما اگر طعم تحقیر، بیخبری و بیتدبیری را بچشند، حتی در وضعیت عادی هم دچار اضطراب میشوند.
باور کنیم پنهان کردن درد، درمانش نمیکند. جامعه بالغ، جامعهای است که هم مصیبت را میبیند، هم برایش فکری دارد. نباید از اعلام خطر بترسیم، باید از بیعملی در برابر خطر بترسیم. اقتدارِ راستین، نه در گفتنِ همیشه خبرهای خوب، که در داشتنِ راهحل برای خبرهای ناخوش است.
نویسنده : مسعود پیرهادی |