چگونه میتوان عوامزدگی را از عزاداری جدا کرد؟ ‍

افکار نیوز - حرف هاي عجيب و غريبي درباره عزاداري گفته شده كه از تحريف معناي تباكي سرچشمه گرفته است؛ به اين ترتيب كه مي گويند:

در لفظ تباکی هم اشاره فرموده که ترتّب ثواب اخروی موقوف بر گریه حقیقی نیست؛ بلکه همین که قاصد گریه است و خود را به صورت گریه کنندگان می دارد، همان ثواب گریه را دارد. در تمام عبادات، حقیقت مطلوب است ولی در دعات حسینیه دایره وسیع است از این جهت شیخ جعفر مرحوم، صاحب خصایص الحسینیه طاب ثراه، ریا را در گریه، در عزاداری حضرت امام حسین جایز می دانست.!

به راستی که باور کردنش بسیار سخت است و اگر این سخن را انسان تنها از دهان مردم می شنید، به هیچ وجه باور نمی کرد، اما در کتاب ها هم نوشته شده است و نویسنده نه فقط خود قایل به این قول عجیب و غریب است که شیخ جعفر شوشتری را نیز هم رأی خود می داند و برای تثبیت تحریف خود، به فتوای او نیز استناد می جوید و گمان می برد که کلمه تباکی در حدیثمی تواند مبنا و مستند افتاء به تجویز ریا در عزاداری امام حسین(ع) باشد!

اگر شیخ جعفر مرحوم هم چنین فتوای عجیبی داده باشد، بی گمان در بالای منبر و در هنگام روضه خوانی بوده و چنان مست از گلاب گریه بوده که عشق و عاطفه را به جای شرع و عقل گرفته و فتوای آنچنانی را داده است و اگر در حال عادی و با تمرکز حواس این فتوا را داده باشد، بی گمان منظورش از ریا معنای مصطلح آن نبوده، بلکه معنای لغوی ریا(نشان دادن کار به دیگران) مراد بوده است؛ صد البته این احتمال دوم صحیح تر و به شخصیت علمی شیخ جعفر شوشتری(ره) نزدیکتر است و گرچه احتمال اول هم با حال عوام الناس و گردانندگان مجالس امروزی بیشتر می سازد! در هر صورت به کار بردن لفظ ریا در تفسیر کلمه تباکی نمی تواند صحیح باشد.

همین سهل انگاری ها و تسامحات است که در عوام تجرّی ایجاد می کند و شاعران کج فهم را وا می دارد تا با بی شرمی و جسارت سخن بگویند و مفهوم گریه و تباکی را چنان به تباهی بکشند که خود باعثگریه شود و اگر امروز هم خیال اندیشی باشد که بر این باور ننگین اصرار ورزد، جز اینکه باید گفت اختلال حواس دارد و بی گمان دیوانه شده است نمی توان حرف دیگری به او زد؛ چرا که:

صدها چراغ دارد وبیراهه می رود
بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش

با این همه آیات محکم در قرآن مجید و با این همه روایات صحیح و معتبر در متون اسلامی که همگی حاکی از لزوم اخلاص، و قبح ریا و سمعه است، چگونه می توان چنان سخن سخیفی گفت و ریا را که در فرهنگ اسلامی «شرکت خفی» خوانده شده است، جایز دانست؟!

و به آنان که غافل از خدا هستند و به این می اندیشند که خلق را از خود راضی کنند و با تحریف حقایق، خیل مریدان را هر چه زیادتر سازند باید گفت فرمایش خدا را در قرآن مجید، نباید فراموش کرد:

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُوادَ کُلُّ اولئِکَ کان عَنْهُ مَسئولاً
هرگز آنچه را دانش و اطمینان نداری، دنبال مکن(بر سخنی که علم نداری اصرار نورز!) چرا که چشم و گوش و دلها، همه مسئولند.

و سخن امام علی(ع) را باید به یاد آورد که فرمود:
فکّر فکّر ثمّ تکلّم!
اندیشه کن! اندیشه کن! سپس سخن بگو!
اول اندیشه وانگهی گفتار پایبست آمدست و پس گفتار

از این واقعیت تلخ هم نباید گذشت که بسیاری از تحریفات عاشورا معلول عوام زدگی برخی از گویندگان مذهبی است. این فاجعه گاهی تا آنجا به تباهی و فساد می کشد که می بینی آنها پیش از هر چیز در فکر این هستند که ببینند عوام چه می خواهند و از نقل کدام داستان یا افسانه ای بیشتر خوشنود می شوند و همیشه در این دایره تنگ و تاریک به سر می برند که از دهان مردم می گیرند و به گوش آنها می دهند و چه بسیار کتاب هایی که با عناوینی چون مجالس و مقاتل به همین ترتیب نوشته شده است که مدارک و منابعی جز لسان الواعظین و اسماع السامعین ندارند.

دردا و دریغا که کسی نیست به اینها بگوید:

از پی ردّ و قبول عامه خود را خر مساز
زان که نبود کار عامی جز خری یا خَر خَری
گاو را باور کنند اندر خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری

اینان با ساختن تحریفات و افسانه ها و اکاذیب، فرهنگ مردم را به تباهی می کشند و با تفسیر نادرست «تباکی» تزویر و ریا را تجویز و ترویج می کنند و ناخواسته آتش به دین و دنیای خود می زنند؛ غافل از اینکه به قول رسای آن شاعر:

بر تواضع های مردم تکیه کردن ابلهی است
پای بوس سیل از پای افکند دیوار را

حال جا دارد سخن دو اندیشمند بزرگ و درد آشنا را در این باره نقل کنیم؛ نخست سخن محدثقرن چهاردهم حاج میرزا حسین نوری طبرسی را که خود عمری با قلم و قدم روضه خوانی و عزاداری کرد، نقل می کنیم:

بعضی از این طایفه به جهت رواج بازار خود، شرط اخلاص را در این عبادت برداشته اند، ریا را در آن جایز دانسته اند. بلکه این را از فضایل مخصوصة حضرت سیدالشهدا(ع) شمرده اند[و گفته اند] که ریا در هر طاعت و عبادتی مورثخرابی است جز در این طاعت که محض قرب آن حضرت در درگاه احدیّت، از این شرط گذشتند و این طاعت مخصوصه را با ریا قبول نمودند. و مستند این توهم بیجا و خیال خام، اذن در «تباکی» است که در جمله ای از اخبار مأثوره رسیده است[به این مضمون] که: هر که بگوید یا بگریاند یا تباکی کند _ یعنی خود را در هیئت گریه کنندگان و مصیبت زدگان در آورد و چنان بنمایاند که من هم مصیبت زده و مشغول گریستنم و بر ناظرین هم مشتبه شود _ فلان ثواب را دارد.

احمق بی ادراک، مفتری بر خدا و رسول(ص)(افترا زننده بر خدا و رسول خدا(ص)) ندانسته که اگر اخبار صحیحه صریح مستفیضه(احادیثصحیح و صریح و نزدیک به تواتر و یقین آور) هم در جواز ریا در ساعت و عبادتی باشد، چون مخالف با قرآن و سنت(یعنی سیره و رفتار پیشوایان معصوم) و عقل قطعی و اجماع کافّه علما است، باید آنها را تأویل کرد. چه رسد به این کلمه مجمله(تباکی) که ابداً دلالت بر مقصود و ربطی به آن غرض فاسد ندارد.


استاد مطهری هم می گوید:

… این عزاداری که به حق درباره اش گفته شده: من بکی او ابکی او تباکی وجبت له الجنّه که حتی برای تباکی هم ارزش فراوان قایل شده، در اصل فلسفه اش تهییج احساسات علیه یزیدیها و ابن زیادها و به سود حسین ها و حسینی ها بوده، ‌ در شرایطی که حسین به صورت یک مکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل و راه روش اجتماعی معین و نفی کننده راه و روش موجود معین دیگری است، یک قطره اشک برایش ریختن واقعاً نوعی سربازی است، در شرایط خشن یزیدی، در حزب حسینی ها شرکت کردن و تظاهر به گریه کردن بر شهدا نوعی اعلام وابسته بودن به گروه اهل حق و اعلان جنگ با گروه باطل و در حقیقت نوعی از خودگذشتگی است…

اما اگر تدریجاً روح و فلسفه این دستور فراموش شود و مسئله، شکل یک عادت به خود بگیرد که مردمی دور هم جمع بشوند و به مراسم عزاداری مشغول شوند، بدون اینکه نمایانگر یک جهت گیری خاص اجتماعی باشد و بدون آنکه از نظر اجتماعی عمل معناداری به شمار رود، فقط برای کسب ثواب که البته دیگر ثوابی هم در کار نخواهد بود مراسمی را مجرد از وظایف اجتماعی و بی رابطه با حسین های زمان و بی رابطه با یزیدها و عبیدالله های زمان به پا دارند… در چنین مراسمی است که اگر شخص یزید بن معاویه هم از گور به درآید، حاضر است شرکت کند بلکه بزرگترین مراسم به پا دارد. در چنین مراسم است که نه تنها «تباکی» اثر ندارد، اگر یک من اشک هم نثار کنیم به جایی بر نمی خورد.

این سخن گرچه نظر به تحریف حدیثتباکی ندارد، می تواند نظر استاد را درباره تباکی نشان دهد.

تفسیر صحیح تباکی

روایاتی که در آنها لفظ «تباکی» وارد شده است، ‌ بسیار اندک است و در یکی از آنها چنین است که راوی می گوید: خیال می کنم که حضرت فرمود: او تباکی. حال اگر هم چنین سخنی از ناحیه معصوم(ع) صادر شده باشد به هیچ وجه نمی تواند به آن معنای نادرستی باشد که تحریفگران تصور کرده اند، و در تفسیر آن چهار وجه زیر را می توان تصور کرد:

۱. تظاهر کردن به گریه و اندوه

البته نه به آن معنا که شُبهه ریا را در برداشته باشد بلکه به نیت قربه الی الله و خالصاً لوجه الله می تواند تظاهر کند و خود را اندوهگین و غمناک نشان دهد. این معنا با توجه به زمان صدور حدیث(زمان حکومت بنی امیه) صریح تر به نظر می رسد. زیرا بنی امیه هر سال در روز عاشورا جشن می گرفتند و پیروان آنها در آن روز تظاهر به شادی و سرور می کردند، و امام نیز با این سخن شیعیان را دعوت می کند که هر طور شده در روز عاشورا و ماه محرم اظهار غم و اندوه کنند تا همدلی خود را با دوستداران اهل بیت(ع) و تنفّر خود را از آل یزید نشان دهند.


۲. تکلّف برای تحصیل رقّت قلب و گریه

گاهی باشد که انسان در مرحله نخست، بنا به عللی نمی تواند کاری را انجام دهد اما از آنجا که دلش می خواهد که آن کار را انجام دهد، به هر نحو ممکن تمایل به آن کار را نشان می دهد و ای بسا که ناخودآگاه و با تکلف تمایل درونی خود را بروز می دهد؛ چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست و جالب اینکه بالاخره این تکلّف و تشبّه در نهایت به نتیجه می رسد و صورت کاملاً طبیعی پیدا می کند.

برای مثال فرض کنید که کسی بر اثر قساوت قلب یا علت دیگری ابتدا نمی تواند از خوف خدا گریه کند و یا به یاد مظلومیت های اهل بیت(ع) ناله کند و بگرید اما چون این کار را در دل دوست دارد و به حال گریه کنندگان غلطه می خورد ناخواسته خود را شبیه انان می سازد و با تکلّف، متاثّر و دلگیر می شود و چهره غمناک و اندوهگین پیدا می کند تا در نهایت غبار قساوت از آیینه دل می زداید و اشک چشمش سرازیر می شود که همان کار، خود مطلوب است.

فشرده سخن اینکه «تباکی» از باب مقدمه بکا، آن هم از باب مقدمه طبیعی بکا مطلوب و مستحب است و از آنجا که این مقدمه، قهری و طبیعی است هیچ گونه شایبه ریا و سمعه ندارد، منتهاگاه این مقدمه(تباکی) به آن نتیجه(بکا) منجر می شود و گاهی نمی شود؛ مثل اینکه کسی قساوت قلب داشته و یا فرصت نتیجه گیری اندک بوده و یا در همان مراحل نخست(در حال تباکی) کار دیگری پیش آمده و او نتوانسته از مرحله تباکی به مرحله بکا برسد. از احادیثمورد بحثاستفاده می شود که انسان در همان مرحله تباکی نیز مأجور خواهد بود. البته این مسئله منحصر به گریه کردن نبوده، در مورد برخی عبادت های دیگر نیز مثل «تحلّم» برای حلم و «تزهّد» برای کسب زهد، مطلوب و مورد تاکید پیشوایان معصوم است.


۳. تمایل به بکا و دوست داشتن آن

به این معنی که اگر کسی گریه نکند، اما تمایل به این کار داشته باشد و دلش بخواهد که بر مصایب اهل بیت(ع) بگرید و به نوعی این تمایل را نشان دهد، مطلوب و مستحب است و همین است معنای آن تباکی که در کلام معصومین(ع) دیده می شود. میان بکا و تباکی، عموم و خصوص مطلق است، یعنی هر بکائی حتماً تباکی هم هست ولی بعضی از تباکی، بکا نیز هست و چنان که در تفسیر دوم گفته شده، ‌ تباکی مقدمه بکا است و تباکی به این معنا(تمایل به گریه و دوست داشتن آن) حتماً با بکا خواهد بود؛ چرا که اگر کسی کاری را نخواهد انجام نمی دهد به ویژه اگر آن کار در ارتباط با دل و تأثر قلبی باشد. گاهی این مقدمه، قهری و ضروری نیز هست به این معنا که تا کاری را نخواهد و تمایل به آن نداشته باشد، آن کار را انجام نخواهد داد. مثل آن حدیثی که به نقل از امام علی(ع)، می گوید:

من لم یتحلّم لم یحلم
هرکس حلم و بردباری را نخواهد و تمایل خود را به حلم، به نوعی نشان ندهد بردبار نخواهد شد.

سخن ما نیز این است که تا کسی «تباکی» نکند، بکا هم نخواهد کرد و همین خواستن نه تنها مطلوب و مستحبی است که حتی گاهی ضروری و قهری هم هست و به هیچ وجه نمی تواند شائبه ای از ریا داشته باشد؛ ‌ چرا که قهری بودن با تصنّعی بودن فرق دارد.


۴. تعاون در گریه و عزاداری

به این معنی که عزاداران تأثر و گریه خود را پنهان نسازند و با گریه و ناله آشکار خود یکدیگر را به گریه وا دارند و کسانی هم که نمی توانند گریه کنند، با گریه کنندگان هم ناله و هم صدا شوند.

مرحوم محدثنوری در این باره سخنی دارد که می تواند معنای صحیح تباکی را نشان دهد:

مخفی نماند که برای کلمه شریفة «تباکی» نظیر هم وزن آن «تعاون» معنای لطیف دیگری هست که شاید مراد آن باشد و آن عبارت از این است که مؤمنین یکدیگر را با کردار و گفتار و رفتار بگریانند؛ ‌ مانند آن برادران و خواهرانی که پدر یا مادر عزیز و مهربانی را از دست داده باشند و به گرد هم آیند و از عزیز از دست رفتة خود یاد کنند، از محاسن و خصال پسندیده، احسان و کردار نیک، شدت مصایب و بلای او، هر یک هر چه به خاطرش آید به یکدیگر بگویند و بگریند و ناله کنند…

و مؤید همین احتمال است آنکه در آداب روز عاشورا وارد شده است؛ در خبر شریف زیارت عاشورای معروفه، مذکور است که حضرت صادق(ع) فرمود:

… پس ندبه و نوحه و گریه کند بر حسین(ع) و اهل خانه اش را نیز به گریه کردن بر آن حضرت توصیه کند تا در خانه خود با اظهار ناله و نوا مجلس عزاداری بر آن حضرت به پا دارند و[در روز عاشورا] برای ملاقات به خانه یکدیگر روند تا همدیگر را در عزای حسین(ع) تعزیب گویند و در خانه های خود مجلس عزاداری به پا دارند.

مرحوم محدثنوری پس از آنکه این معنای لطیف را از حدیثتباکی برداشت کرده و توضیح می دهد، در ادامه می نویسد:
به هر حال در تباکی ممدوح و محبوب که از طاعت و عبادات محسوب می شود شایبه ای از ریا که از اقسام شرکت مخفی است، نیست. سبحان الله! حضرت امام حسین(ع) آن همه مصایب را به این جهت تحمل کرد که اساس توحید را محکم سازد و کلمه حق را تعالی بخشد و مبانی دین مبین را تحکیم سازد و آن را از راه یافتن و رواج یافتن بدعت های ملحدین حفظ کند،[با این حال] چگونه ذی شعوری احتمال می دهد که اعظم معاصی و اکبر موبقات(بزرگترین گناهان و بزرگترین گناهانی که موجب خلود در آتش می شود) که شرک باشد به سبب آن حضرت جایز باشد؟ گویا سبب این توهّم فاسد و خیال شیطانی، تأمّل نکردن در ریا و قبح ریا است یا اینکه با این تحریف و توطئه می خواهند حرص و رغبت خود را به زر و سیم و قبایح این حرص و آز را بپوشانند، والله العاصم.

و قیاس به نفس

یکی از عوامل تحریف، قیاس به نفس است. به همین دلیل بیشتر در کتاب هایی که به صورت نظم و شعر سروده شده اند، دیده می شود که شاعران و سرایندگان به اصطلاح خواسته اند که زبان حال امام حسین(ع) و اهل بیت و انصار آن حضرت را در قالب شعر بریزند، اما در واقع زبان حال خودشان را به تصویر کشیده اند و در نتیجه کارها و گفتارها و رفتارهایی که فقط برازندة خود و امثال خودشان است، به اهل بیت اطهار(ع) نسبت داده اند!

اما دریغا که فاجعه همین جا خاتمه نیافته، رفته رفته از کتاب های منظوم و شعر به کتاب های مقاتل و مجالس هم راه یافته و صورت رسمی به خود گرفته است و چه بسیار تحریفات که از همین راه رخ داده است و به عنوان حدیثیا روایت تاریخی مشهور و مقبول خاص و عام شده است.

آخر چگونه می توان میان سیدالشهدا(ع)، که نمونه کامل انسان غیور و با عزت است، و شاعر یا شاعرانی که صفت بارزشان زبونی و ذلّت روحی است، تناسبی دید. چه نسبت خاک را با عالم پاک؟ خداوند متعال درباره قرآن مجید می فرماید:

لا یَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُونَ.
جز پاکان و پارسایان نمی توانند به ساحت قرآن نزدیک شوند و نباید نزدیک شوند.

به اعتقاد ما، امامان معصوم(ع) هم به منزله قرآن ناطقند و کسانی که هیچ سنخیّت و تشابهی با امام حسین(ع) و اهل بیت و انصارش ندارند، نباید به ساحت مقدس آنان نزدیک شوند و زبان حال خفت بار خود را با نام زبان حال عزّت بار و عزّتمدار آنان بگویند و نشر دهند. این قدح و توهین ها را با عنوان مدح و مراثی امام حسین(ع) منتشر ساختن، شخصیت بزرگ حضرتش را تحریف کردن است و ستمی عظیم که اگر هم از ستم شمربن ذی الجوشن بیشتر نباشد، بی گمان کمتر نیست.

به قول محدثنوری و شهید مطهری باید گفت:
جا دارد که ارباب دانش و بینش، بر این مصایب جدیدة حضرت ابی عبدالله(ع) مجالس عزاداری ترتیب دهند و بر این صدماتی که بر آن وجود مبارک توسط زائر و مجاور و خادم و حامل علوم و متعبّدین و ناسکین و مأمومین و غیر ایشان به انواع و اقسامش در هر شب و روز می رسد، بسوزند و بگریند.

امروز باید عزای حسین را گرفت اما برای حسین(ع) در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن این همه دروغ هایی است که درباره حادثه کربلا گفته می شود و هیچ کس جلوی این دروغ ها را نمی گیرد. برای مصیبت حسین بن علی(ع) باید گریست، ولی نه برای شمشیرها و نیزه هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد، بلکه به خاطر این دروغ ها باید گریست.

زبان حال امام حسین(ع) اگر هم مطابق زبان قال آن حضرت نباشد، لازم و واجب است که مخالف آن نباشد و بیشتر مقتل خوانی ها و مرثیه سرایی ها و نقل حکایت های ذلّت بار با روح بزرگ حسینی و هدف عاشورا مخالفت آشکار دارد و فقط از اینجا ناشی شده است که گویندگان آن حضرت را با خود قیاس کرده اند؛ غافل از اینکه:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر

عزّت حسینی

حال جا دارد سخنی هم از عزّت حسینی گفته باشیم تا معلوم شود که حقیقت مقدس حسینی هزاران هزار فرسنگ با آنچه قیاس به نفس کنندگان می گویند، فاصله دارد. شخصیت مطهر اما حسین(ع) بیش از هر جا در قیام مقدس او، در میان سخنانی که در مسیر کربلا و یا در عاشورا فرموده است تجلی یافته است و آنچه در هر کلمه آن سخنان همیشه سبز، دیدهمی شود کرامت نفس، عزّت، و غیرتی است که دوست و دشمن را به اعجاب و اعتراف واداشته است. اینک چند سخن از سخنان آن حضرت را زینب بخش این اوراق می سازیم باشد که همیشه نصب العین شاعران و ذاکران محترم حسینی باشد.

امام حسین(ع) می فرماید:
۱. الا و ان الدّاعیّ ابن الدّعیّ قد رکز بین اثنتین، بین الِسَلَه و الذّلّه، و هیهات منّا الذّلّه، یأبی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیّه و نفوس ابیّه من ان نؤثر طاعه الّئام علی مصارع الکرام.

این فرومایه فرزند فرومایه(عبیدالله بن زیاد) مرا میان دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت رویم. ما تن به ذلّت نمی دهیم زیرا خدا و پیامبرش و باورمندان به خدا و پیامبرش، و دامن های پاک مادران و انسان های پاکدامن و مغزهای با غیرت و حمیّت، و نفوس شریف و عزیز، همه از این کار سر باز می زنند و قتلگاه انسان های کریم و بزرگوار را بر تسلیم در برابر افراد پست و لئیم ترجیح می دهند.

۲. موتٌ فی عزٍّ خیرٌ مِنْ حیاهٍ فی دلٍّ.
مرگ بی عزت، از زندگانی با ذلت، برتر و بهتر است.

۳. انّی لا اری الموت الاّ السعاده و الحیاه مع الظالمین الاّ برما.
مرگ شرافتمندانه را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز خفّت و بدبختی نمی بینیم.

۴. و انَّه لا اُعْطِی الدَّنِیَّهَ مِنْ نَفْسیِ اَبَداً.
حقیقت این است که من به هیچ وجه تن به ذلّت و پستی نخواهم داد.

۵. لا وَالله لا اُعْطِیهِم بِیَدیِ اِعْطاءَ الذَّلیل، وَ لا اُقِرُّ اِقْرارَ الْعَبیدِ.
نه، به خدا سوگند، نه تسلیم آنان خواهم شد تا با دست خود، خویش را ذلیل کنم و نه چون بردگان به حرف زور، گردن خواهم نهاد.

شعارهای عاشورا که در قالب شعر و رجز بیان شده است، هر کدام نمونه ناب و آیینه شفّافی است از عزّت و غیرت و آزادگی و جوانمردی مردان خدا و شهدای کربلا که شایسته است سرمشق شعرا و زبان حال سرایان در سرودن سوگنامه های عاشورایی قرار گیرد. این شعارها که با خون سرخ شهیدان عاشورا نوشته شده است، از آغاز تا انجام نهضت حسینی در مراحل گوناگون به چشم می خورد. پیشتاز شهیدان حسینی، مسلم بن عقیل، را پیش از همه در کوچه های کوفه می توان دید که با فریاد رسا و بلندش صدای عزّت و آزادگی را سر می دهد و می فرماید:

اقسمت لا اُقتل لاّ حُرّاً و ان رأیت الموت شیئاً مُرّداً
سوگند خورده ام که جز عزیز و آزاد نمیرم و اگر در این راه، مرگ را سخت و تلخ هم ببینم، از این سوگند بر نخواهم گشت.

ده ها شعار مانند این شعار حماسی و عزت بار را در اینجا می توان شاهد آورد که بلندتر و رساتر از همه رجزی است که از زبان مقدس سیدالشهدا(ع) شنیده شده است که در روز عاشورا شعار آن حضرت بود و تا امروز هم فراتر و رساتر از همه فریادها در گوش تاریخ مانده است که سرور آزادگان می فرمود:
الموت اولی من رکوب العار والعار اولی من دخول النّار


بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است
که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
نه ظلم کن به کسی نه به زیر ظلم برو
که این مرام حسین است و منطق دین است
حسین رهبر آزادگی و آزادی است
خوشا کسی که چنینش مرام و آیین است
همین نه گریه بر آن شاه تشنه لب کافی است
اگر چه گریه بر آلام قلب تسکین است
ببین که مقصد عالیِ او چه بود ای دوست
که درک آن سبب عزّ و جاه و تمکین است
ز خاک مردم آزاده بوی خون آید
نشان شیعه و آثار پیروی این است

ابن ابی الحدید معتزلی در شرحی که بر نهج البلاغه نوشته است، به مناسبتی سخن از عزّت روحی انسان ها گفته و فصلی را با عنوان «ذلّت ناپذیری و اخبار آن در تاریخ» گشوده است ولی با آنکه شیعه نیست، نخستین جملاتی که می نویسد چنین است:

سید و سرور کسانی که تن به ذلّت ندادند، و کسی که غیرت و حمیّت را، کشته شدن در زیر سایه شمشیرها به مردم آموخت و چنین مردمی را بر پستی و ذلّت ترجیح داد، ابوعبدالله حسین بن علی بن ابی طالب(ع) بود، به او و یارانش امان داده شده اما او از این ذلّت سر باز زد و از آنجا که می ترسید که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعی وی را خوار و ذلیل سازد، مرگ را برگزید.

از نقیب، ابوزید یحیی بن علوی بصری شنیدم که می گفت: مثل اینکه اشعار ابو تمّام درباره محمدبن حمید طایی، گفته نشده است مگر در حق حسین(ع):
وَ قَدْ کانَ فَولتُ الْمَوْتِ سَهْلاً فَرَدَّهُ اِلیهِ الحفاظُ الْمُرُّ وَ الخُلقُ الوَعْرُ
وَ نفسٌ تَعافُ الضَّیْمَ حَتّی کَاَنَّهُ هُوَ الْکُفْرُ یَوْمَ الرَّوْع ادوُنَهُ الْکُفْرُ
فَاَثْبَتَ فِی مُسْتَنْقَعِ المَوْتِ رِجْلَهُ وَقالَ لَها: مِنْ تَحْتِ اَخْمَصِکَ الْحَشْرُ
تَرَدَّی ثِیابَ الْمَوْتِ حُمْراً فَما اَتی لَهَا اللَّیْلُ اِلّا وَهْیَ مِنْ سُنْدُسٍ خُضْرُ

رهایی از مرگ به آسانی امکان داشت اما این کار را نکرد؛ چرا که ماندن با مرارتِ خواری و ذلت، برای او بسیار صعب و سخت بود.
چنان روح بلند و عزیزی داشت که با سختی و صلابت از ستم پذیری سر بر می تافت، تو گویی پیش او تن به ذلّت دادن حتی در هنگام ناچاری و گرفتاری، کفر بود.
چنین بودکه در برابر امواج شکننده مرگ، پایدار ماند و به مرگ گفت: حشر و رستاخیز از زیر دامان تو خواهد بود،(اگر دامان مرگ و از میادین مرگ، سر خواهم آورد.)
پگاهان لباس سرخ مرگ، به تن کرد و هنوز شب هنگام فرا نرسیده بود که دیبای سبز بهشتیان زینت بخش پیکرش بود.

ابن ابی الحدید در ادامه می نویسد:
و آنگاه که یاران مصعب فرار کردند و او را در میان چند تن از یاران پایدارش تنها گذاشتند، مصعب غلاف شمشیرش را شکست و چین سرود:

فانَّ الْاُلی بِالطَّفِّ مِنْ آلِ هاشِمٍ تَاَسُّوا فَسَنُّوا لِلْکِرامِ التَّآسیا
یاران مصعب از این شعر فهمیدند که او به پیشواز مرگ می رود.
ابن ابی الحدید در ادامه، سخنی را که امام حسین(ع) در ضمن آن می فرماید: «هیهات منّا الذّلّه» به عنوان گواه سخن، از امام زین العابدین(ع) نقل می کند.

غربت اهل علم

غربت اهل علم، هم در تولید تحریفات و هم در اشاعه تحریفات نقش دارد و با صراحت می توان گفت که یکی از عوامل تحریفات همین غربت اهل خبره و فن، و انزوای دانشمندان است. از آنجا که بیشتر مردم از تعقّل و تفکّر گریزانند و هر چه را که از قدیم شنیده اند، باور کرده اند و به سختی حاضر می شوند در باورهای بی بار خود تجدیدنظر کنند و هرگاه اندیشمندی بخواهد نظر و تحقیقی تازه ابراز کند، وحشت زده می شوند و گاهی چنان به باورهای بی پایه خود تأکید و تعصّب می ورزند که دانشمندان را به ستوه می آورند و آنان را مجبور به عقب نشینی و انزوا طلبی می سازد.

مولات علی(ع) می فرماید:
العلماءُ غرباءُ لکثرهِ الجُهّال.
از کثرت نادانان دانشمندان، غریبند.

سوگمندانه همیشه اکثریت با جاهلان بوده و علما و دانشوران در اقلیت و در غربت به سر برده اند و از آنجا که گفته اند: «النّاس الی اشباههم امیل» مردم به همانندان خود در جهالت بیشتر تمایل دارند، همیشه میدان تاخت و تاز فرهنگی برای گویندگان نادان و عوام زده فراخ و گسترده بوده است. هر چه به دانشمندان و اندیشمندان سخت گرفته شده، بیشتر از آن به جهّال و تحریفگران میدان داده شده است و این فاجعة فرهنگی بیش از همه جا در عزاداری های امام حسین(ع)، به ویژه در دهه محرم، پای گرفته و رفته رفته متداول و مرسوم شده است و کار به جایی رسیده است که برخی عوام در این وادی خود را همه کاره می انگارند.


منبع: تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین(ع) - نویسنده محمد صحتی سردرودی


شیعیان چگونه واقعه عاشورا را تحریف کردند؟