مسکین با فقیر چه تفاوتی دارد؟
" فقیر" به معنى کسى است که در زندگى خود کمبود مالى دارد، هر چند مشغول کسب و کارى باشد و هرگز از کسى سوال(درخواست)نکند، اما" مسکین" کسى است که نیازش شدیدتر است و دستش از کار کوتاه است، و به همین جهت از این و آن سؤال مى‏ کند.
 
شاهد این موضوع، نخست ریشه لغت مسکین است که از ماده" سکون" گرفته شده، گویا چنین کسى بر اثر شدت فقر، ساکن و زمینگیر شده است. دیگر اینکه ملاحظه موارد استعمال این دو کلمه در قرآن معنى فوق را تایید مى ‏کند، از جمله:
 
«أَوْ مِسْکِیناً ذا مَتْرَبَةٍ؛[بلد/۱۶] یا مسکین خاک‏ نشینى را اطعام کند»
 
«وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ؛[نساء/۸] هر گاه خویشاوندان و یتیمان و مسکینان، در موقع تقسیم ارث، حضور یابند، چیزى از آن به آنها ببخشید»
 
«أَنْ لا یَدْخُلَنَّهَا الْیَوْمَ عَلَیْکُمْ مِسْکِینٌ؛[قلم/۲۴] امروز هیچ مسکینى نباید در محوطه زراعت شما حضور یابد»
 
همچنین تعبیر به" اطعام مسکین" یا" طعام مسکین" در آیات متعددى از قرآن نشان مى ‏دهد که مساکین افراد گرسنه‏ اى هستند که حتى نیاز به یک وعده غذا دارند. و اهل درخواست نیز هستند.
 
در حالى که از پاره‏ اى از موارد استعمال کلمه" فقیر" در قرآن به خوبى استفاده مى ‏شود که افراد آبرومندى که هرگز روى سؤال ندارند اما گرفتار کمبود مالى هستند، در مفهوم این کلمه واردند، مانند:
 
«لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ؛[بقره/۲۷۳] انفاق براى فقیرانى است که در راه خدا گرفتار شده ‏اند، و آن چنان ظاهر خویش را حفظ مى ‏کنند که جاهل از شدت عفت نفس آنان، چنین مى ‏پندارد که غنى و بى ‏نیازند.»
 
و در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: فقیر کسى است که سؤال نمى ‏کند، و مسکین حالش از او سختتر است.[۱]
 
البته باید توجه کرد که این فرق در زمانی است که این دو واژه با یکدیگر بیان شوند و ظرافت های آن دو (فقیر و مسکین) ملحوظ باشد. و الا اگر تنها یکی از این دو واژه ذکر شود، می تواند به هر دو مفهومی که اشاره شد، دلالت داشته باشد.[۲]
 
مطلب بر گرفته از: تفسیر نمونه، ج ۸، ص ۴.
 
[۱]. الکافی، ج‏۳، ص۵۰۱.
 
[۲]. الفقیر و المسکین إذا اجتمعا افترقا و إذا افترقا اجتمعا - کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری، ط-الحدیثة)، ج‏۲، ص۴۸.